کتاب داشتن و نداشتن
معرفی کتاب داشتن و نداشتن
کتاب داشتن و نداشتن یکی از متفاوتترین آثار ارنست همینگوی است. این رمان را نمیتوان از بهترینهای همینگوی دانست، چون در زمان انتشار، با استقبال منتقدین مواجه نشد، اما تا آن میزان مورد توجه قرار گرفت که فیلمی با کارگردانی هوارد هاوکز از روی آن ساخته شد.
درباره کتاب داشتن و نداشتن
طرح داستان، بسیار خوب پیش رفته است. داستان، حول قایقران فقیری میچرخد که به خاطر امرارمعاش و گذران زندگی، دست به قاچاق انسان میزند. او در قسمت اول، با تمام سختیها و مشقتهای زندگی، تلاش میکند تا تن به کار خلاف ندهد و انسانی درستکار و صادق باشد. قسمت دوم داستان که کوتاهترین بخش آن است، میتوان گفت که ضعیفترین بخش داستان است و یک روز از زندگی روزمرهی هریمورگان را توصیف میکند. قسمت سوم را میتوان بهترین قسمت داستان دانست. تمام وقایع جنایی، آرمانهای انقلابی، دستوپنجه نرم کردن با فقر و حتی نام داستان، در این قسمت کاملاً مشهود است. همینجاست که فرق میان داراها و ندارها مشخص میشود. همینگوی، با روایت ذهن مرفهیم آمریکایی، تفکر و ترس آنها را در زندگی نشان میدهد؛ بهطوریکه در پایان داستان، خواننده، بیشتر برای این افراد دلسوزی میکند تا تهیدستی مثل هریمورگان.
هریمورگان، شخصیت اصلی کتاب است که زندگیاش با قایق ماهیگیری و ماهیهایی میگذرد که صید میکند. بعد از مدتی، آقای جانسون که مشتری چارتر ماهیها بود، او را فریب داده و بدون پرداخت پول، ناپدید میشود. هریمورگان، ناچار، دست به قاچاق مهاجران غیرقانونی چینی میزند و در این بین، مرتکب قتل شده و خودش نیز به دست انقلابیها کشته میشود. داشتن و نداشتن، تنها رمان همینگوی است که تماماً در آمریکا رخ میدهد و بهوضوح میشود ردپای بحران اقتصادی سالهای دههی ۱۹۳۰ را در آن دنبال کرد؛ بحرانی با پسلرزههایی بسیار هولناکتر از فقر و تنگدستی. همینگوی در آن سالها، یک فعال اجتماعی به تمام معنا و دشمن سرمایهداری بود. او در جنگهای داخلی اسپانیا شرکت کرد. در آن سالها، گرایشهای مارکسیستی داشت که البته این را میتوان از حال و هوای کلی رمان فهمید. داشتن و نداشتن، شاهکار همینگوی نیست، اما کتابیست آبرومند از نقد اجتماعی و روابط انسانی و اقتصادی خراب که آدمها را به کارهای پیشبینی نشده وامیدارد.
خواندن کتاب داشتن و نداشتن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب داشتن و نداشتن
یکی از سه جوان، از پاهای دوست گلوله خوردهاش گرفت و پشت واگن کشید. کاکاسیاه را دیدم که صورتش را پایین گرفته بود و همچنان شلیک میکرد. بعد پانچوی پیر را دیدم که از پشت واگن دور زد و پشت اسبی که هنوز سرپا بود، پناه گرفت. از پشت اسب خزید. صورتش عین گچ سفید شده بود. با لوگری که در درست داشت، خود را به راننده رساند. لوگر را محکم با دودست چسبیده بود. همچنان که پیش میرفت، دو بار بالای سر سیاهپوست و یکبار پایین شلیک کرد.
تیری هم به چرخ ماشین شلیک کرد. بهمحض اینکه هوای لاستیک خالی شد و گرد و خاک بلند شد، سیاهپوست با تفنگ تامی، از ده متری تیری به دل او زد. انگار تیر آخرش بود، چون تفنگ را به زمین انداخت. پانچوی پیر، اول زانو زد و بعد کلهپا شد. سعی میکرد به جلو بخزد، هنوز تفنگ در دستش بود. فقط نمیتوانست سرش را بالا بگیرد. سیاهپوست، تفنگی را که کنار چرخ ماشین افتاده بود، برداشت و چند فشنگ در نیمهٔ سر پانچو خالی کرد. چه سیاهپوستی بود.
اولین بطری باز را بدون توجه به محتوای آن برداشتم. حالم از همهچیز به هم میخورد. از پشت پیشخوان بار، سریع خودم را به آشپزخانهٔ پشتی رساندم و از آنجا خارج شدم. یکراست میدان را دور زدم. حتی سرم را برنگرداندم تا به جمعیتی که باعجله به سمت کافه میرفتند، نگاهی بیندازم. پا به اسکله گذاشتم و وارد قایق شدم. مردی که قایق را کرایه کرده بود، منتظر من بود. همهٔ ماجرا را برای او تعریف کردم.
حجم
۱۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۱۴۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
نظرات کاربران
ویرایشِ کتاب بسیار بد و پرغلط است. ویرگولهای نابهجا، عدمِ یکدستیِ متن، حتا غلطهای هکسره و اشتباههای دیگر بهوفور در کتاب دیده میشود.
شخصیت پردازی شخصیت پردازیهای ظاهری رمان داشتن و نداشتن پشت هم و مستقیم انجام میشود. مثلا در فصل ششم از بخش سوم نوشته شده: وقتی که هری سوار اتوموبیل شد، به موهای بور و آفتاب سوخته، گونههای استخوانی، چشمان تنگ، بینی شکسته،