کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید
معرفی کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید
کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید داستانی از آنا گاوالدا با ترجمه فاطمه مطیع است. این داستان درباره پسری به نام گرگوری است که از مدرسه متنفر است ولی همه فکر میکنند که او بازیگوشی میکند...
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید
گرگوری از مدرسه متنفر است. بیشتر از هر چیزی توی دنیا. او دوست دارد اوقاتش را توی کارگاه پیش پدربزرگش بگذراند. اما پدر و مادرش اصرار دارند که او باید به مدرسه برود. او نمرات خوبی نمیگیرد. دو بار مردود شده و یکبار هم از مدرسه اخراج شده است. پدر و مادرش او را پیش پزشکان مختلفی بردند و همگی به این نتیجه رسیدند که او فقط مشکل تمرکز دارد اما گرگوری خودش میداند که تنهای دلیش این است که هیچ انگیزهای برای رفتن به مدرسه ندارد...
کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان را به خواندن کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید دعوت میکنیم. والدین، مشاوران و کسانی که با گروه سنی نوجوان کار میکنند نیز میتوانند از این داستان زیبا لذت ببرند.
درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا از معروفترین داستاننویسان حال حاضر فرانسه است که در ۹ دسامبر ۱۹۷۰ در خانوادهای مرفه در پاریس متولد شده است. مخاطبان اصلی آثار وی معمولا زنان هستند. گاوالدا در بیستودو سالگی، در سال ۱۹۹۲جایزه بهترین نامه عاشقانه رادیو فرانسه بینالمللی و در سی سالگی، سال ۲۰۰۰، جایزه بزرگ رادیوتلویزیون لوکزامبورگ لِر را برای مجموعه داستان «کاش کسی جایی منتظرم باشد» از آن خود کرد.
از گاوالدا رمانها و مجموعهداستانهای متعددی منتشر شده که همه با استقبال خوانندگان روبهرو شده و تیراژ تعدادی از آنها از ۱.۵ میلیون نسخه گذشته است. رمان «من او را دوست داشتم» آنا گاوالدا در میان خوانندگان ایرانی پرطرفدار است.
بخشی از کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید
از مدرسه متنفرم.
بیشتر از هر چیزی توی این دنیا.
حتی از این هم بیشتر...
گند زده به زندگیام. میتوانم بگویم فقط تا سه سالگی خوشبخت بودم.
واقعاً از آن دوران چیز زیادی یادم نمیآید، اما به نظرم اوضاع خوب بود. بازی میکردم، کارتون خرس کوچولوی قهوهای را ده بار پشت سر هم میدیدم، نقاشی میکشیدم و با سگ مخملیام گرودودو۱، که عاشقش بودم، میلیاردها ماجرا میساختم. مادرم برایم تعریف کرده که ساعتها در اتاقم میماندم و وراجی میکردم و با خودم تنهایی حرف میزدم. بهخاطر همینهاست که میگویم آن زمانها خوشبخت بودم.
در آن دوره از زندگیام، همه را دوست داشتم و فکر میکردم همه همدیگر را دوست دارند. اما بعدها، وقتی سه سال و پنج ماهم شد، بووووووم! مهدکودک.
مثل اینکه صبح روز اول، خیلی خوشحال رفتم به مهد. چون پدر و مادرم در تمام تعطیلات آنقدر از مهدکودک برایم تعریف کرده بودند که دیگر حوصلهام را سر بردند: «عزیزم خیلی خوششانسی، قراره بری یه مهدکودک خوب...»، «این کیف خوشگل نو رو ببین! این برای مهدکودک خوشگلته که میخوای بری!» و همینجوری ور ور ور... مثل اینکه آن روز گریه هم نکردم. (البته چون من کنجکاوم، فکر میکنم دلیلش این بود که میخواستم ببینم در مهدکودک چه اسباببازی و لگوهایی دارند...) مثل اینکه موقع ناهار هم خوشحال به خانه برگشتم و خوب غذا خوردم و زود به اتاقم رفتم تا روز فوقالعادهام را برای گرودودو تعریف کنم.
خب اگر میدانستم، از آخرین لحظات خوشبختیام حسابی لذت میبردم، چون بلافاصله بعدش، زندگیام از مسیر اصلی خارج شد...
حجم
۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب زیباییه! و همچنین دوستداشتنی :) داستان کوتاهی دربارهی پسری به نام گرگوآر.. پسری با دستانی توانمند و ذهنی خلاق. پسری فوقالعاده، و متنفر از مدرسه! بعضی از صحبتا و حرفایی که توش ردوبدل میشن، عجیب به دل میشینن.. ~در زندگی، همیشه غمگین
عالیه☘️🌼
دوست من، این را از من قبول کن: در زندگی همیشه غمگین بودن از شاد بودن آسانتر است.. ولی من اصلا از آدمهایی خوشم نمیآید که آسانترین راه را انتخاب میکنند. تو را به خدا شاد باش! و برای آن که شاد
فوقالعاده بود. تاثیر گذار بود و حرفهایی رو میزد که خیلی از بچه ها میخوان بزنن. خیلیخوبه که میگفت باید به علاقه توجه کنیم، باید سعی کنیم شاد باشیم؛ با تمام وجودمون و در کل کتابی بود سرشار از امید.
عالیه خیلی تاثیر گزاره . من در یک برنامه ی دیگه مطالعه کردم و فوق العاده بود 😍💙💙
۳۵ کیلو امیدواری، اثر آنا گاوالدا، درباره پسری به نام توتو گرگوری است که در دوران تحصیل خود در مدرسه، با شکست هایی مواجه میشود. و خود نیز راوی این ماجراهاست. شاید در نگاه اول، توتو را پسری عقب مانده فرض
من از نشر افق نسخه چاپیه کتاب رو خوندم📚 از کتاب لذت بردم و میشه گفت حس گرگوری رو درک میکردم اون ترجیح میداد چیز بسازه تا چیز یاد بگیره کتاب قشنگی بود و حتما پیشنهاد میدم😇👍
شخصیت داستان من رو یاد هولدن کافیلد تو ناطور دشت انداخت، به خاطر اخلاق های متفاوتش و تنفرش از مدرسه. داستان هم کوتاه و جذاب بود. طوری هست که هر کسی توی سنین ۱۲ تا ۱۶ قطعا باهاش به راحتی ارتباط
معرفی: درباره ی پسری هستش که فقط ۳۵ کیلو امید داره اما با این حال به توانایی هاش باور داره... نقد: کتاب خوبی بود با اینکه من من رئال دوست ندارم اما با خوندن این کتاب انرژی گرفتم پایانش خیلی خوبه
کتاب خوبی بود در حین مکالمه جمله های دلنشینی داشت پسری که ذهن خلاق و دست های توانمندی داره اما در مباحث مدرسه تعریفی نداره! از مدرسه متنفره و یه پدر بزرگ بی نظیر داره که رابطه خیلی قشنگی بینشونه.. خیلی