کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد!
معرفی کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد!
کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد! نوشتۀ آنا گاوالدا و ترجمۀ ناهید فروغان است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، نخستین مجموعهداستان این نویسنده است که به ۲۷ زبان نیز ترجمه و منتشر شده است.
درباره کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد!
کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد! یک مجموعه داستان است. این داستانها بهوسیلۀ راویهایی اولشخص روایت میشوند.
خواندن کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا در ۲۳ مه ۱۹۷۰ در حومه پاریس به دنیا آمد. وی رماننویس اهل فرانسه است. او بهوسیلۀ مجله Voici، بهعنوان «نوادگان دوروتی پارکر» در نظر گرفته شده است.
گاوالدا بهعنوان معلم زبان فرانسه در دبیرستان کار میکرد که مجموعهای از داستانهای کوتاهش را برای نخستینبار در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد. این مجموعه با تحسین منتقدان و موفقیت تجاری روبهرو شد.
یکی از مشهورترین کتابهای گاوالدا «ای کاش کسی جایی منتظرم باشد» نام دارد. این کتاب مورد تحسین بسیاری قرار گرفت.
نخستین رمان گاوالدا، «کسی که دوستش داشتم» نام دارد که در سال ۲۰۰۲ در فرانسه و پس از آن سال به زبان انگلیسی منتشر شد. این رمان با الهام از شکست این نویسنده در ازدواجش نوشته شد.
برخی آثار آنا گاوالدا عبارتاند از:
دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد
من او را دوست داشتم (دوستش داشتم)
گریز دلپذیر
پس پرده
با هم، همین و بس
بخشی از کتاب کاش کسی جایی منتظرم باشد!
«اولش هیچچیز اینطور پیشبینی نشده بود. کسی در هفتهنامهٔ دامپزشکی آگهی داده بود و دنبال جانشینی برای خودش در ماههای اوت و سپتامبر میگشت و من هم جواب مثبت داده بودم. بعد همان کسی که استخدامم کرده بود، در بازگشت از تعطیلات در جاده کشته شد. خوشبختانه غیر از او کسی در ماشین نبود.
به این ترتیب آنجا ماندنی شدم و کار را در دست گرفتم. نورماندیاییها مشتریهای خوبی هستند. درست است که کمی خسّت به خرج میدهند، اما بالاخره پول را پرداخت میکنند.
نورماندیاییها هم عین دهاتیهای دیگرند؛ خدا نکند که عقیدهای در ذهنشان رسوخ کند.... از نظر آنها زن به درد معالجهٔ جانوران نمیخورد. برای کارهایی مثل غذادادن، شیردوشیدن و تمیزکردن گندوکثافت دامها خوب است، اما برای سوزنزدن، زایاندن، معالجهٔ دلدرد و عفونت رحم چه عرض کنم.
کارم را دیدند و پس از ماهها سبکسنگینکردن بالاخره هرکدامشان به نوشیدن گیلاسی مهمانم کردند.
خب، صبحها همهچیز روبهراه است. کارم را در مطب انجام میدهم. غالبآ سگها و گربهها را میآورند، آن هم به دلایل مختلف. یا برای خلاصکردن حیوان است (چون پدر خانواده خودش از پس این کار برنمیآید و حیوان هم عذاب میکشد) یا برای درمان است (چون سگ شکاری خوبی است)، یا، بهندرت، برای واکسنزدن است که در این موارد صاحب حیوان حتمآ یک پاریسی است.
اوایل، بخش سخت کار افتاده بود به بعدازظهرها: ویزیتکردن جانوران در خانهها؛ سرزدن به طویلهها؛ سکوتها. احتمالا میگفتند اول ببینیم چکاره است، بعد نظر خواهیم داد. حسابی به من بدگمان بودند و احتمالا پشت سر کلی ریشخندم میکردند. لابد در کافه که دور هم مینشستند، به معاینات پزشکی و دستکشهای ضدعفونیشدهام میخندیدند و مسخره میکردند. بهعلاوه، نام من لوژاره است. دکتر لوژاره. مضحک است.
کارم به آنجا کشید که درسها و تئوریها را بوسیدم و کنار گذاشتم. کنار چهارپا منتظر میماندم تا صاحبش توضیحات جسته وگریختهای بدهد، بلکه به حل مشکل حیوان کمک کند.
ضمنآ و مهمتر از همه اینکه برای خودم هالتر خریدم و همین باعث شده تا حالا دوام بیاورم.
اگر قرار باشد به جوانی که خیال دارد در روستا دامپزشکی کند توصیهای بکنم (البته با اتفاقاتی که برایم افتاده، بعید میدانم کسی چنین چیزی از من بخواهد)، خواهم گفت زور بازو، فقط زور بازو. ماده گاو بین پانصد تا هشتصد کیلو وزن دارد و اسب بین هفتصد تا یک تن. همین و بس.
گاوی را مجسم کنید که برای زایمان دچار مشکل شده. شب است، هوا خیلی سرد است و طویله هم کثیف و تاریک.
خب.
گاو درد میکشد و صاحبش عذاب؛ گاو ممر درآمدش است. اگر دستمزد دامپزشک بیشتر از قیمت گوشت گوسالهٔ نوزاده باشد، باید حساب و کتاب کند... شما میگویید:
«جای گوساله در رحم بد است. باید آن را چرخاند تا خودش خارج شود.»
البته این کار را باید تنهایی انجام بدهید.»
حجم
۱۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۱۲۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
نظرات کاربران
دو ترجمه ازین کتاب که مجموعه داستان هست خوندم و علاوه بر اینکه ترجمه جالبی نبود، من نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و متوجهش نشدم
مجموعه داستان هایی مع عملا بنظرم هیچ پیام و مفهومی نداره ......فقط برای سرگرمی خوبه
اصلا جالب نبود. هر فصلش انگار یه بچه مدرسهای انشا نوشته نه یک نویسنده.و هیچ پیامی نداشت وفصلها موضوعات جداگانه داشتن و داستانهای هر فصل حتی جذابیت هم نداشت!
کتاب خوبی بود من نسخه چاپی رو خریدم و خوندم کاملا میشه گفت که نویسنده دستی بر روانشناسی داشته
چقدر خوب بود انسانی و واقعی
این مجموعه داستان رو من نسخه چاپی شو از نشر قطره خوندم ،به نوع خودش گاوالدا خاصه و سلیقه ای ،منم بعضی داستانها باب میلم بود برخی دیگه هم سلیقه من نبود اما در کل بد ک نبود خوب بود
داستان های کوتاه و بی ارتباط . نه چندان جذاب.
من واقعا این کتاب و حسش رو دوست داشتم البته ترجمه دیگری خواندم
عالی
متن کتاب کاملا برعکس اسمش است ،شاید برای بعضی ها جذاب باشد اما من نه... .