کتاب زندگی به سبک آنی
معرفی کتاب زندگی به سبک آنی
کتاب زندگی به سبک آنی داستانی از کریستین ماهُنی با ترجمه آلا پاکعقیده است. این داستان، ماجرای آنی است که باید برای یک اسباب کشی خیلی بزرگ آماده شود ولی او هنوز برای اینهمه تغییرات عجیب و زیاد، آماده نیست!
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب زندگی به سبک آنی
آنی، که البته اسم اصلیاش، آندرومدا است، اما ترجیح میدهد همه آنی صدایش کنند، همراه با خانوادهاش به یک شهر دیگر اسباب کشی میکنند. البته که این موضوع به نظر آنی اصلا چیز جالبی نیست چون او همیشه دوست دارد که اوضاع را تحت کنترلش داشته باشد و اینطوری، اصلا موفق نمیشود! بهرحال، فعلا که چارهای ندارد و باید کاری را انجام دهد که خیلی خوب بلد است. از تمام چیزها، اتفاقات و کارهایی که باید انجام دهد، یک لیست بلند بالا آماده میکند...
مثلا آنی حافظه شگفتانگیزی دارد که میتواند برایش دردسرساز شود، چون تقریبا هیچ چیزی را یادش نمیرود. خیلی میخواهد خجالتش را کنار بگذارد و این فقط تنها مشکل او نیست، برادرش از دست او عصبانی است، چون فکر میکند علت نقل مکانشان به کلوور گپ، آنی است... بهرحال آنی لیست مینویسد و لیست مینویسد. اما آیا زندگی به سبک آنی پیش میرود؟ یا بازیهای جدیدی پیش رویش قرار میدهد؟
کتاب زندگی به سبک آنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه نوجوانها، به خصوص آنهایی که تغییراتی ناگهانی را در زندگیشان تجربه کردهاند، از خواندن کتاب زندگی به سبک آنی لذت میبرند.
بخشی از کتاب زندگی به سبک آنی
پنجتا از چالشهای یک دانشآموز تازهوارد توی مدرسه (جز چیزهای سادهای مثل پیدا کردن صندلی توی ناهارخوری و پیدا کردن دوست.)
۱. اگر باید خانم بهداشت را ببینی یا چیز مهمی را به معلم دیگری تحویل بدهی، گم نشو! (تا حالا که توی این قضیه خوب عمل نکردهام؛ مشخص است، حس مسیریابیام داغان است!)
۲. آدمها را بشناس. (دو بچه به اسم مالی و مگی توی کلاس بغلی ما هستند. کُل سپتامبر فکر میکردم مالی، مگی بود و مگی، مالی! برای کسی که قبلاً اسم عالَم و آدم را میدانست، خستهکننده است.)
۳. وقتی بچهها از دیدن معلمهای «مشهوری» که همه آنها را خوب میشناسند خیلی هیجانزده میشوند و با آنها سلام و احوالپرسی میکنند، ضایع رفتار نکن! (مدرسهٔ قبلیام هم از این معلمها داشت؛ معلم دوستداشتنی پیشدبستانی، معلم ورزش بامزه، معلم نقاشی باحال و غیره.)
۴. قوانین گفتهنشدهٔ مراسم مدرسه را نشکن. مثلاً توی «روز پیژامه» تیشرت و شلوار راحتی بپوش، نه لباسخواب! (خوشبختانه این یکی را پیشبینی کرده بودم.) و در فستیوال پاییز، خانهٔ بادی مال نینی کوچولوهاست؛ کلاسپنجمیها سمت هزارتوی ذرت میدوند.
۵. کاری پیدا کن تا آخر هفتهها سرت را گرم کنی.
آخر هفتهها توی بروکلین، با خانوادهام به موزه یا کنسرت میرفتم، با دوستهای بابا و مامان و بچههایشان شام میخوردیم، توی پارک پیکنیک میرفتیم یا شب خانهٔ میلی میخوابیدم. گاهی همهٔ آن کارها را با هم انجام میدادم اما هنوز نفهمیدهایم اینجا باید چه کار کنیم. شنیدم بچههای دیگر از شب خوابیدن توی خانهٔ بچههای دیگر حرف میزنند اما میدانم که آنقدر با کسی صمیمی نیستم که شب به خانه دعوتش کنم و هیچکس هم من را دعوت نکرده است. پس آخر هفتهها یکعالمه در آغوش گرم خانواده هستم!
پنج کار مورد علاقهٔ بابا و مامان در آخر هفتههای پاییزی کلور گَپ
۱. خریدن وسایل «عتیقه». (خانهٔ جدیدمان خیلی بزرگ نیست اما آپارتمان قدیمیمان در برابرش قوطی کبریت است. این یعنی حالا بدون مبل و میز و صندلی، یکعالم فضای خالی داریم. اما از آنجایی که اسباب خانه گران است، به مغازههایی که وسایل دست دوم میفروشند میرویم. مامان بهشان میگوید عتیقه؛ بابا اسمشان را گذاشته آتوآشغال! در هر دو صورت، نود درصد مواقع چیزی پیدا نمیکنند که «در محدودهٔ قیمتشان» باشد؛ میدانم شگردشان است که نگویند حتی وسایل عهدبوقی هم برای ما خیلی گران است.) گاهی فکر میکنم شاید گشتوگذار برای خرید یکی از کارهای مورد علاقهٔ مامان است؛ چون تا آخر گشتن، بابا لامتاکام حرف نمیزند و وقتی به خانه میرسیم، یکراست سروقت آیپاد و هدفون بزرگ صداگیرش میرود و مدتی با آنها سرگرم میشود.
۲. «برگ دیدنِ یواشکی». (نمیدانم چرا این اسم را برایش گذاشتهاند؛ چون فقط باید با ماشین دور بزنی و به رنگ برگهای پاییزی نگاه کنی. اینجوری نیست که دزدکی روی برگها بروی و سعی کنی بهشان زیرزیرکی نگاهی بیندازی! توی یکی از گردشها این قضیه را به مامان گفتم و او گفت آدمها دوست دارند اسمهای آهنگین بسازند. بعدش پرسیدم: «الان ‘برگ دیدنِ یواشکی’ آهنگینه؟» مامان آهی کشید و گفت: «مچم رو گرفتی آنی! برای خودم هم سؤاله!» ضایع بود نمیخواست دربارهاش حرف بزند. بابا و مامانم توی گردشهای «برگ دیدنِ یواشکی» حال حرف زدن دربارهٔ هیچچیز را ندارند. مامان میگوید آرام دور زدن و نگاه کردن به درختها کاری «متفکرانه» است! با خودم میگویم آیا دربارهٔ زندگی سَختمان بعد از اینکه مجبورشان کردم به اینجا اسبابکشی کنیم هم تفکر کرده است؟ اما این سؤال را نپرسیدم.)
حجم
۵۳۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۵۳۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
نظرات کاربران
آنی به همراه خانوادهاش به شهر جدیدی آمده است. حالا باید از همهی واقعیات موجود لیستی تهیه کند تا بتواند همهچیز را درست جلو ببرد: 1. او حافظهی شگفتانگیزی دارد که میتواند برایش دردسرساز شود. 2. میخواهد خجالتش را کنار بگذارد. 3.برادرش از
من نسخه چاپی این کتاب رو دارم و بسیار کتاب خوبی بود . این کتاب درمورد دختری است به نام آندرامداکه لقبش آنی ست . او به همراه مادر پدر و برادر بزرگ خودش زندگی میکند که برای آنی اتفاقات
کتابش خیلی خوب بود😃سبک نوشتنش مثل آقای هنشاو عزیز بود📚کتاب در مورد اینه که یه دختر به اسم آنی با خانواده اش توی بروکلین زندگی میکنن و آنی خیلی حافظه قویی داره ولی از این بابت خیلی خوشحال نیست ،
این کتاب در مورد یک دختر است که با پدر و مادر و برادرش به شهر جدیدی می رود و داستانش در مورد دوستی ها و دشمنی ها در مدرسه است. در کل خوب و قشنگ بود
🍀به نام خدا🍀 کتاب بسیار خوبی بود👌👌عااااالی بود💝حتما حتما بخونید👌من وقتی که آنی شبدر 6پر رو پیدا کرد خیلی هیجان زده شدم😄خلاصه که حتما بخونید👌🌈😄
خیلی خوب بود . من دوست داشتم شما هم مطالعه کنید
سبک متفاوتی داشت در نوشتاری که خوشم آمد انگار داشتی دفتر نوشته های روزانه یا خاطرات یک آدم واقعی رو می خوندی 😀 واقعا قشنگ بود📚😉👌🏻
کتاب بامزه و جالبی بود، ترجمهی ساده و روانی هم داشت. داستان دربارهی دختر نوجوانی به اسم آنیه که عاشق لیست نوشتن و گروهبندی کردن همهچیزه. اگه بخوای کتاب سادهای که ذهنت رو مشغول نکنه بخونی میتونه انتخاب خوبی باشه.
خوب و روان بود
"زندگی همیشه طبق روال وخواسته ما پیش نمی رود بلگه گاهی ما رو انقدر شگفت زده میکند که ..." انی یه لیست خیلی مهم داره و باید همچی طبق لیست انی پیش بره . انی به شهر جدیدی برای زندگی اومده