دانلود و خرید کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن جانی مارکس ترجمه مریم حیدریان
تصویر جلد کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن

کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن

نویسنده:جانی مارکس
امتیاز:
۴.۷از ۵۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن

کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن نوشته جانی مارکس و ترجمه مریم حیدریان است. کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن

کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن داستان دختری به نام زویی است که عاشق آشپزی کردن است، او ۱۲ سالش است اما برای شیرینی‌هایش معروف است. همه چیز در زندگی زویی عادی است تا اینکه نامه‌ای دریافت می‌کند. مارکوس پدر واقعی‌اش که به جرم وحشتناکی در زندان است برای زویی نامه نوشته است.

زویی متوجه می‌شود مادرش سال‌ها است نامه‌های پدرش را از او مخفی کرده است و اجازه نداده آن دو با هم در ارتباط باشند، حالا زویی شروع می‌کند پنهانی به مارکوس نامه نوشتن. او می‌خواهد درباره او بداند و با او حرف بزند از طرفی می‌خواهد در یکی از مسابقه‌های آشپزی تلوزیونی شرکت و با بهترین دوستش ترور هم قهر کرده است. او باید در این تابستان همه چیز را حل کند. 

خواندن کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانانی که داستان‌های جذاب و پرکشش دوست دارند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فرستنده؛ زویی واشینگتن

در اتاق‌خوابم را بستم و پاکت نامه را باز کردم. کاغذ داخلش، کاغذِ کلاسوری بود، مثل همان‌هایی که مامان می‌خرید تا توی کلاسورهای مدرسه‌ام بگذارم. واژه‌هایی که صفحه را پر کرده بودند، مثل روی پاکت آبی بودند، اما به آن مرتبی نبودند. وسط اتاقم ایستادم و نامه را از اول تا آخر خواندم و دوباره خواندمش. همه‌چیز ساکت بود به‌جز قلبم که صدای ضربانش توی گوشم می‌پیچید.

به گوجه‌فرنگی کوچولوی من،

تولدت مبارک. باورم نمی‌شود که دیگر دوازده‌ساله شده‌ای. وای! وقتی می‌گویم داری زود بزرگ می‌شوی شبیه یک صفحهٔ گرامافون داغان هستم؟ اصلاً می‌دانی صفحهٔ گرامافون خراب چیست؟ زمان ما، همه سی‌دی گوش می‌کردند، اما بابام، یعنی بابابزرگت گوشهٔ اتاق نشیمن یک گرامافون گذاشته بود. همیشه می‌گوید ترانه‌ای که از گرامافون پخش می‌شود، صدای دلنشین‌تری دارد. شاید حق با اوست. خوانندهٔ موردعلاقه‌اش استیوی واندر۸ است. تا حالا ترانه‌هایش را شنیده‌ای؟ صدای خیلی خوبی دارد. ترانه‌ای دارد به اسم «آیا او دوست‌داشتنی نیست؟»۹ اگر شد حتماً گوش بده. دخترکوچولوی من، حرف‌های استیوی توی آن ترانه، دقیقاً احساس من را نسبت به تو می‌رساند. البته دیگر کوچولو نیستی، اما می‌دانم توی این سن خیلی دوست‌داشتنی هستی.

کاش می‌توانستم بغلت کنم و در روز به این مهمی، لبخندِ روی صورتت را ببینم. متأسفم که نمی‌توانم کنارت باشم تا باهم جشن بگیریم. البته می‌دانم که مامانت یک کار استثنائی می‌کند. وقتی باهم زندگی می‌کردیم، خوب بلد بود تولدها را جشن بگیرد.

حتی اگر هیچ‌وقت جواب این نامه‌ها را ندهی، باز هم نامه می‌نویسم. البته امیدوارم یک روز جوابشان را بدهی. درآخر می‌خواستم بدانی هر روز به فکرت هستم.

دوستت دارم،

بابا

تنها کاری که از دستم برمی‌آمد این بود که همان‌جا بایستم و به کاغذی که توی دستم بود، زل بزنم. مثل مرد حلبی توی جادوگر شهر اُز که روغن‌کاری لازم داشت. حس می‌کردم دست‌ها و پاهایم خشک شده، سعی می‌کردم تکانشان بدهم، ولی انگار میلیون‌ها کیلو وزن داشتند.

چرا مارکوس آن‌قدر... خوب به نظر می‌رسید؟ مامان همیشه طوری وانمود می‌کرد که انگار مارکوس آدم بدی بوده. به نظر نمی‌رسید از زندان نامه نوشته باشد. نمی‌دانستم لحن زندانی‌ها دقیقاً چگونه است، اما به‌گمانم آن‌قدرها باهوش نبودند.

انگار مارکوس خیلی معمولی بود. مثل هر بابای دیگری به موسیقی علاقه داشت. مثل ناپدری‌ام که موسیقی جاز و کلاسیک دوست داشت. اسم استیوی واندر برایم آشنا بود و فکر کردم چندتا از ترانه‌هایش را می‌شناسم. بعداً می‌توانستم دنبال ترانهٔ «آیا او دوست‌داشتنی نیست؟» بگردم.

دوباره نامه را خواندم. چرا به من گفته بود گوجه‌فرنگی‌کوچولو؟ یک‌جورهایی عجیب بود. من گوجه‌فرنگی دوست داشتم، مخصوصاً گوجه‌های ریز، اما دلم نمی‌خواست کسی من را این‌جوری صدا کند.

منظور مارکوس از «این نامه‌ها» چه بود؟ این اولین نامه‌ای بود که از او به دستم رسیده بود. بی‌معنی بود.

همه‌چیز بی‌معنی بود.


بلاتریکس لسترنج
۱۴۰۱/۱۰/۲۷

عالی بود بسیار باور پذیر و واقعی

AYDA
۱۴۰۱/۰۶/۲۰

کتاب خیلی زیبا و خوبی بود 🙂⁦🙌🏼⁩ خلاصه ی داستان مربوط میشه به دختری به اسم زویی که به دنبال راه هایی برای ثابت کردن بی گناهی پدرش در زندان هست .. از کتاب میشه نتیجه های زیادی گرفت :

- بیشتر
𝓑𝓸𝓸𝓴
۱۴۰۱/۰۱/۰۵

کتاب خوبی در ژانر رئال بود .. بخونید 📚

nika paater
۱۴۰۲/۰۵/۲۹

خیلیی خوبهه ترور رو خیلی دوست داشتم

eternity
۱۴۰۰/۱۰/۲۵

من نسخه چاپیش رو دارم بی نظیره و جزو کتاب های مورد علاقمه

مریم
۱۴۰۰/۱۰/۰۷

خیلی خوب بود خیلی.🙂 خوندن کتابهای ژانر نوجوان رو به همه ی بزرگسال ها توصیه میکنم چون باعث میشه فکرشون از این دنیای پر مشغله رها بشه و برگردن به دوران خوش سابقشون.

n.m🎻Violin
۱۴۰۲/۰۶/۰۱

خیلی خیلی قشنگ بود داستان زیبایی داشت ، ژانر رئال بود و یکم هم اشاره به نژاد پرستی داشت اگه از ژانر رئال خوشتون میاد پیشنهاد می کنم بخونید

Nao~
۱۴۰۱/۰۴/۱۴

قشنگ بود 👌

Taraneh
۱۴۰۱/۰۱/۰۲

کتاب خوبیه ولی هیجانی نیست و یکم درمورد نژادپرستیه،میتونست بهتر باشه ولی قسمتی که درمورد قنادی بود حس خیلی خوبی به من میداد👌🏻

Dr.Kimiya
۱۴۰۰/۰۹/۱۶

عالییییی بود من عاشقش شدم در آخر کتاب هم خیلی خوشحال شدم که زویی به پدرش رسید

«طوری پای‌کوبی کن که انگار کسی تو را تماشا نمی‌کند.»
Fatemeh_Tohidi
همیشه امید هست. اما معنی‌ش این نیست که برای ایجاد تغییر کافیه.
زحل
مایا آنجلو یه جمله داره. می‌گه ‘وقتی یه نفر به شما نشون می‌ده که کیه، باورش کنین.’ این جمله معمولاً برمی‌گرده به زمانی که بقیه اون روی بدشون رو بهت نشون می‌دن، اما من فکر می‌کنم دربارهٔ زمانی هم که مردم خوبی‌هاشون رو نشون می‌دن، صدق کنه.
زحل
بعضی وقت‌ها ناپدری‌ام زیر دوش آواز می‌خواند و صدای گرگِ در حال مرگ می‌داد.
کتابخونِ کوچولو:)
«ببین هرکسی ابعاد مختلفی داره. مردم کاملاً سیاه... یا... کاملاً سفید نیستن. بعضی وقت‌ها آدم‌های خوب کار بد می‌کنن و آدم‌های بد کار خوب.»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
اما مثل این بود که کسی با مداد چیزی کشیده باشد و بخواهد پاکش کند. این‌جور موقع‌ها بیشتر خطوط مداد از بین می‌روند، اما بعضی وقت‌ها هم جایشان باقی می‌ماند، بنابراین هنوز یک‌جورهایی می‌شد چیزی را که پاک شده بود، دید.
anne...
برای انجام هر کاری یه دنیا وقت دارم.»
aida
همه‌چیز درنهایت بهتر می‌شود.
booklover
«طوری پای‌کوبی کن که انگار کسی تو را تماشا نمی‌کند.»
booklover
مثل این بود که کسی با مداد چیزی کشیده باشد و بخواهد پاکش کند. این‌جور موقع‌ها بیشتر خطوط مداد از بین می‌روند، اما بعضی وقت‌ها هم جایشان باقی می‌ماند، بنابراین هنوز یک‌جورهایی می‌شد چیزی را که پاک شده بود، دید. معذرت‌خواهی تروِر به من چنین حسی می‌داد، انگار می‌خواست با ببخشید گفتن، دردم را پاک کند، اما نمی‌توانست همه‌چیز را ناپدید کند.
Fatemeh_Tohidi
همکارانش هر خوراکی‌ای را که توی آبدارخانه بگذارد، می‌خورند.
Book
گذشت، برای من هم کار سختیه، اما بهش یه‌جور دیگه فکر کن. این تویی که داری توی وجودت درد رو نگه می‌داری.
Book
مردم کاملاً سیاه... یا... کاملاً سفید نیستن. بعضی وقت‌ها آدم‌های خوب کار بد می‌کنن و آدم‌های بد کار خوب.
Book
‘وقتی یه نفر به شما نشون می‌ده که کیه، باورش کنین.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«معنی‌ش این نیست که کارش رو فراموش می‌کنی.
anne...
آیا قرار بود کل تابستان خانه‌نشین بشوم و به‌اجبار حرف‌ها و خنده‌هایشان را که توی خانه‌مان می‌پیچید، بشنوم؟
anne...
انگار که هیچ‌چیزی تغییر نکرده بود. اما مثل این بود که کسی با مداد چیزی کشیده باشد و بخواهد پاکش کند. این‌جور موقع‌ها بیشتر خطوط مداد از بین می‌روند، اما بعضی وقت‌ها هم جایشان باقی می‌ماند، بنابراین هنوز یک‌جورهایی می‌شد چیزی را که پاک شده بود، دید.
aida
‘وقتی یه نفر به شما نشون می‌ده که کیه، باورش کنین.’
ستیا
«مایا آنجلو یه جمله داره. می‌گه ‘وقتی یه نفر به شما نشون می‌ده که کیه، باورش کنین.’ این جمله معمولاً برمی‌گرده به زمانی که بقیه اون روی بدشون رو بهت نشون می‌دن، اما من فکر می‌کنم دربارهٔ زمانی هم که مردم خوبی‌هاشون رو نشون می‌دن، صدق کنه.
Fatemeh_Tohidi
«طوری پای‌کوبی کن که انگار کسی تو را تماشا نمی‌کند.»
roh.sargardan:)♡

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

حجم

۱۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۴۴ صفحه

قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان