دانلود و خرید کتاب بونوئلی ها لوئیس بونوئل ترجمه شیوا مقانلو
تصویر جلد کتاب بونوئلی ها

کتاب بونوئلی ها

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۰از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بونوئلی ها

بونوئلی‌ها مجموعه نوشته‌های  سوررئالیستی لوئیس بونوئل، فیلم‌ساز سورئالیست معروف اسپانیایی است که با مقدمه ژان کلود کریر منتشر شده است.

 درباره کتاب بونوئلی‌ها

 در این کتاب از مترجم آن را از متن انگلیس‌اش با نام  An Unspeakable Betrayal ترجمه کرده است، منتخبی از نوشته‌های سوررئالیستی و یادداشت‌های سینمایی بونوئل با پی‌نوشتی از از فرزندانش وجود دارد.اصل کتاب تقریبآ دو برابر حجم حاضر است و علاوه بر این گلچین، نوشته‌های سینمایی و تئاتری او، خاطراتش از مراحل ساخت فیلم‌های خودش، و نقد و نظرش بر سینمای دیگران را هم شامل می‌شود.

مترجم اثر به دو دلیل کتاب را نصف کرده و تنها بخش نخست آن را ارائه کرده است. نخست این‌که چاپ کتاب در حجم اصلی، و با توجه به شرایط نشر کتاب و قیمت پشت جلد، تهیهٔ آن را برای بخش زیادی از مخاطبان دشوار می‌کرد. دوم و مهم‌تر این‌که، در آن بخش‌های دیگر، بونوئل در نقش منِ راوی / مؤلف ظاهر می‌شود و صریحآ در مقام «لوئیس بونوئلِ» فیلم‌ساز سخن می‌گوید، با یادداشت‌های خاطرات‌گونه‌ای که هر چند بسیار جذاب‌اند، اما مناسبتی با سوررئالیسم ناب و بی‌پروای اشعارش ندارند. اما او در اشعار و داستان‌هایش دور است، غایب و سوم‌شخص، بی‌هیچ توضیح مؤلفانه‌ای که جایگاه هنرمند را به یادمان بیاورد؛ شبیه تصاویر بدون شرحی که مخاطب، فارغ از گفتار صاحب اثر، خود به کشف مشغول می‌شود. نیز، کتاب اصلی فاقد عکس است. عکس‌های ضمیمه انتخاب مترجم هستند، از سنین مختلف عمر بونوئل . 

خوانن کتاب بونوئلی‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به هنر سینماگری و دوست‌داران سینمای بونوئل را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

بخشی از کتاب بونوئلی‌ها

یک سال تمام روی کارم، شاهکارم، عرق ریخته بودم. هر روز پنج، شش، حتا ده ساعت روی این دستاورد بی‌نظیر که تمام مجلات ادبی معتبر جهان بر سر به‌دست آوردنش باهم می‌جنگیدند، کار کرده بودم. اثاثیه، کفپوش چوبی و کتاب‌های اتاقم همه بامسرت جمع می‌شدند تا جان کندنم روی این کار عظیم را تماشا کنند. به محض این‌که می‌نشستم، میز، قفسهٔ کتاب و تخت، اطرافم حلقه می‌زدند و باخرسندی جیرجیر می‌کردند. به‌خصوص قفسهٔ کتاب که روی نوک پا نزدیک می‌شد و ردیف‌های پرکتابش را مشتاقانه رویم خم می‌کرد. عنکبوتی هم که در گوشه‌ای مشغول ساخت خانهٔ بزرگش بود، مرتب از روی قرقرهٔ داربستش به پایین سر می‌خورد و با حرکت دادن پاهایش، سری به نشان تأیید کارم تکان می‌داد.

تنها دشمن من، دشمنی مزاحم و مرافعه‌جو، باد بود. تقریبآ هر شب پیش از ورود به اتاقم، باخوشحالی و سوت‌زنان او را پشت سر جا می‌گذاشتم تا سیم‌های برق خیابان را در هم بپیچاند یا میان کاغذهایی که بر پیاده‌روهای سنگی به‌هم ساییده می‌شدند، شلنگ بیندازد. اما به محض این‌که در اتاق لباس‌هایم را می‌کندم، همین که صندلی راحتی بازحمت غبار را از روی خودش می‌تکاند و بازوان گرمش را می‌گشود تا مرا در برگیرد، باد هم شروع می‌کرد به کوبیدن مشت‌های خشنش بر قاب پنجره، و منتظر فرصتی می‌ماند تا یا دزدانه از پنجره وارد شود یا بازور آن را باز کند؛ اما پنجرهٔ من انگشتان قوی و سرسختش را محکم درهم قلاب می‌کرد و باد را به باد تمسخر می‌گرفت. باد برای انتقام با شتابی سبعانه به دیوارها فشار می‌آورد، بلند سوت می‌کشید و مشت‌های پرِ خاک و ریگش را به شیشه‌ها می‌پاشید. من علی‌رغم همهٔ این‌ها، به نوشتن ادامه می‌دادم.

دست‌آخر یک شب باد به من قول داد که اگر اجازه دهم وارد اتاق شود و کارم را تحسین کند، نه‌تنها دیگر مزاحمم نشود، بلکه برعکس، برایم انواع عطرها و موسیقی‌ها را هم بیاورد و به‌آرامی روی کار سترگم زمزمه‌شان کند.

باید اعتراف کنم که از این پیشنهاد وسوسه شدم و با غروری به‌جا از این‌که شخصیتی به آن مهمی به کارم علاقه‌مند شده، رضایت خودم را اعلام کردم. باد که بامسرت زوزه می‌کشید، دو درخت را از ریشه درآورد، چند خانه را چهل و پنج درجه چرخاند، و تمام زنگ‌های شهر را مثل ناقوس عید به صدا درآورد. او که هنوز راضی نشده بود، به نمایشی سحرآمیز دست زد و سه کشیش را که یواشکی توی خیابان راه می‌رفتند به سه چتر پشت‌ورو تبدیل کرد. خیابان‌ها و خانه‌ها را میان ابرهایش پیچید و هیمالیایی ساخت، و با شعبده‌بازی روی میزهای کافه‌ها لباس کهنه‌های ریش‌ریش، مدارک و اسناد، کاه و پوشال و اشیایی متعلق به یک جواهرفروشی بزرگ را رویاند.

دست‌آخر با مشاهدهٔ اشتیاقش به جلب رضایت من، تصمیم گرفتم به او اجازهٔ ورود بدهم؛ و پنجره را باز کردم.

باد گروتسک با سر از روی هرهٔ دیوار هجوم آورد، بی‌امان همه‌چیز را بو کشید و تو سبد کاغذها آشوب عظیمی به راه انداخت. کاغذها آن‌جا در آرامش آسوده بودند، اما همین که حضور هیولا را دریافتند و پیش از این‌که میان تشت و کف کمد پناه بگیرند، دیوانه‌وار شروع کردند به بالا رفتن از سروکول یکدیگر، و دور خود چرخیدن و به هر سو گریختن؛ چرا که باد برای کاغذ همان حکم گربه برای موش را دارد.


پریسا سپیدار
۱۴۰۲/۰۲/۰۲

یه کتاب خیلی کم حجم اما اونقدر پر از تخیلِ متفاوت که هنوزم باورم نمیشه پیداش کردم. واقعا با هر بخشش غرق لذت شدم. و البته اینکه از اون کتاباییه که ممکنه برا یه نفر خیلی لذتبخش باشه و برا فرد دیگه

- بیشتر
نورا
۱۴۰۰/۰۶/۱۰

نوشته هایی خلاقانه، سوررئال و عجیب غریب که بعضی اوقات در قالب شعر بسیار زیبا بیان میشدن. خوندن این کتاب، مثل یه خوابی بود که در اون نوشته هارو سفر میکنی و اجازه میدی ذهن سیال نویسنده تو رو هرجایی

- بیشتر
هنگامی که مسیح به مرگ محکوم می‌شود مریم عذرا با ردایی سپید تکه نانی به محکوم خواهد داد و پرندهٔ نوازش را بر پیشانی نجات‌یافتگان خواهد نشانید.
نورا
از پنجره‌ها، خوشه‌های راهبه‌های خشک‌شده آویزان بود که با کمک بادی گرم و بهاری، زمزمهٔ شیرین نیایش به راه انداخته بودند.
نورا
«شما کشیش‌اید یا کافر؟ اگر اولی، پس بیایید باهم بجنگیم؛ اگر دومی، انشاءلله که خدا پاداش‌تان را بدهد.»
نورا

حجم

۱۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

حجم

۱۸۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۹۲ صفحه

قیمت:
۲۹,۰۰۰
۱۴,۵۰۰
۵۰%
تومان