کتاب لاموزیکا
معرفی کتاب لاموزیکا
کتاب لاموزیکا، نوشته مارگریت دوراس با ترجمه هوشنگ حسامی، جلد بیست و یکم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
درباره کتاب لاموزیکا
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
کتاب لاموزیکا، این کتاب یک نمایشنامهای است که در آن داستان یک زوج در یک هتل روایت میشود. ابتدا این زوج با هم صحبت میکنند و همه چیز عادی است، اما در شب دوم ناگهان یک اتفاق هولناک رخ میدهد.
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
زن: متشکر ام. بالا نمیرم. فقط برای تلهگراف اومدم... فکر کردم برم کمی قدم بزنم.
بانوی پیر: تعجب میکنید وقتی ببینید چهقدر اینجا عوض شده. حوالی ایستگاه راهآهن بهکلی عوض شده.
زن: لابوازیه... چهطور؟
بانوی پیر: [آشفته] لابو...؟ اوه، به نظر من از خیلی نظرها مثل سابق مونده... اما البته من زیاد از اینجا بیرون نمیرم، اگر هم برم، تا اونجاها نمیرم...
زن: خب، من زیاد طولش نمیدم.
بانوی پیر: بسیار خب، مادام.
مکث. آنماری: به سالن انتظار میآید. تلهگرام را در کیفاش میگذارد. میشل نولت را میبیند و میایستد.
مرد نگاهاش میکند و سری بهاحترام خم میکند.
زن از سر قدردانی فقط سری تکان میدهد.
مرد: فقط میخواستم بگم... اگه کاری هست که من بکنم... [به لبخندی زورکی]... مثلاً اثاثهئی که توُ انباری ئه... اگه بخوایی میتونم ترتیب فرستادنشون رو بدم که تو دچار دردسر نشی.
زن: اثاثه؟ [بعد به خاطر میآورد.] آه، بله. نه، متشکر ام. [مکث.] هنوز نمیدونم چیکار کنم... نگهشون دارم یا نه... به هرحال متشکر ام. [مکث.] شب بهخیر.
مرد: شب بهخیر.
حجم
۲۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه
حجم
۲۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۳ صفحه
نظرات کاربران
چجوری میشه یه داستان خوب رو خراب کرد؟ بخونید تا متوجه بشید. از یه طرف ویراستاری بد و از یه طرف متنی که روان نیست. تا نیمههای داستان کند پیش میره اما از اونجا به بعد ریتم عوض میشه.
به قدری از نظر نگارشی ایراد داشت در همون صفحهی اول که از خیر خواندنش گذشتم
ممنونم از نشر چشمه و طاقچه. دوراس همیشه دوست داشتنی است