کتاب از غبار بپرس
معرفی کتاب از غبار بپرس
از غبار بپرس رمانی نوشته جان فانته، نویسنده بداقبال آمریکایی است. فانته در برههای با نگارش فیلمنامه های میان مایه برای هالیود زندگیاش را از فقر نجات داد اما هیچگاه بخت با او یار نبود و قدرش چنان که باید دانسته نشد و آثار شگفتانگیزش تا همین اواخر هم مهجور مانده بود.
تکرار درونمایههای فقر، مذهب، خانواده، هویت و زندگی یک نویسنده؛ سبک صمیمی و بیتکلف؛ صداقت و صراحت در بیانِ عواطف انسانی؛ شخصیتپردازیهای کنشمند، برقآسا و شبهسینمایی؛ و همچنین زبان عصبی اما آمیخته با طنز از ویژگیهای آثار فانته است.
درباره کتاب از غبار بپرس
از غبار بپرس یکی از شاهکارهای فانته است که همردیف آثار بزرگانی همچون فردینان سلین، بوکوفسکی و کنوت هامسون دانسته شده است. خودِ فانته از ستایشگران هامسون بود و عنوان این رمان را هم از سطری در یکی از رمانهای او وام گرفته است.
فانته شخصیتی به اسم آرتورو باندینی خلق کرد که چهار رمانش را به سرگذشت او اختصاص داد، تا بهار صبر کن باندینی، رویاهایی از بانکر هیل، جاده لس آنجلس و کتاب حاضر، از غبار بپرس.
آرتورو باندینی یک نویسنده ۲۰ ساله است که در لسآنجلس به دنبال رویاهایش میگرد، هر آنچه برای یک ۲۰ ساله میتواند رویا باشد؛ پول، عشق، شهرت و خوشبختی. او با رویاهایش زندگی میکند، رویایی که در آن یک نویسنده بزرگ و موفق است و پر از جذابیت و قدرت. اما آرتور تا به حال دیده نشده و کسی جدیاش نگرفته است درست مانند خود جان فانته.
آرتور جوانی خام و عصیانگر است که مدعی است انسان و حیوان را به یک اندازه دوست دارد اما در عمل از هر چه دور و برش میگذرد بیزار است و ایمانی به چیزی ندارد در عین حال همیشه دست به دامان خداوند است.
فانته در این کتاب با لحن پُرشور و سیالش تا بیشترین حد ممکن خواننده را با ضدقهرمان دوستداشتنیاش همراه میکند.
از غبار بپرس در حال حاضر به عنوان نمونه برجستهای از ادبیات کلاسیک آمریکا به دانشجویان ادبیات آمریکایی تدریس میشود.
خواندن کتاب از غبار بپرس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران ادبیات داستانی غرب به ویژه علاقهمندان به رمانهای کلاسیک.
درباره جان فانته
جان فانته، زاده هشتم آوریل ۱۹۰۹ و درگذشته ۸ می ۱۹۸۳ ، نویسنده ای ایتالیایی-آمریکایی بود. فانته در دنور به دنیا آمد. به چندین مدرسه کاتولیک در بولدر رفت و سپس وارد دانشگاه کلرادو شد. فانته در سال ۱۹۲۹ از ادامه تحصیل دست کشید و به منظور تمرکز بیشتر بر نویسندگی، به کالیفرنیای جنوبی رفت.
فانته هم رماننویس بود و هم فیلمنامهنویس؛ هر چند که آثارش در این دو حوزه بههیچوجه قابلمقایسه نیستند. اگرچه آثار فانته توانست او را از فقر وحشتناک کودکی و نوجوانیاش نجات دهد، تا اوایل دههٔ ۱۹۸۰ به طرز حیرتانگیزی مهجور باقی ماند. چاپ آثار فانته تا آن زمان دیگر تمام و متوقف شده بود و اگر توصیههای چارلز بوکفسکی به ناشران و مقدمهٔ معروفش برای از غبار بپرس، که در آن فانته را خدای خود نامید نبود، چهبسا که هنوز هم این مدرن کلاسیک برای ما ناشناخته باقی میماند. اما پس از تجدید چاپ و اقبال پس از مرگ به آثار جان فانته، سرانجام آثار این ایتالیایی ـ امریکایی همواره عصبانی قدر دید، و در همین دوران بود که نشریهٔ تایم اوت گمنام ماندن فانته تا آن زمان را جنایتی بزرگ توصیف کرد. درهرحال، شهرت امروز فانته تا به آن حد است که یکی از تورهای گردشگری پُرطرفدار در شهر لسآنجلس بازدید از مکانهایی است که او در آنها زندگی کرده، یا در آثارش به آنها اشاره میکند.
فانته در ۱۹۵۵ به دیابت مبتلا شد و عوارض آن منجر به نابیناییاش در ۱۹۷۸ و قطع هر دو پایش در ۱۹۸۰ شد. اما جنون نوشتن دست از سر فانته برنداشت و او آخرین رمانش، رؤیاهایی از بانکر هیل، را به همسرش، جویس، دیکته کرد تا سرگذشت آرتورو باندینی کامل شود. جان فانته در هشتم مه ۱۹۸۳ در هفتاد و چهارسالگی درگذشت، اما پسرش، دَن فانته، راه او را ادامه داد. دَن فانته رماننویسی است که به سبک پدرش داستانهایی نیمهاتوبیوگرافیک مینویسد که قهرمانشان نامی مشابه خودش دارد؛ برونو دانته.
بخشی از کتاب از غبار بپرس
روزهای بیباری، آسمونهای آبی بدون حتا یک ابر، دریایی از رنگ آبی و خورشیدی که هر روز توش غوطه میخورد. روزهای وفور ــ وفور نگرانی، وفور پرتقال. توی تخت بخورشون، واسهٔ ناهار بخورشون، واسهٔ شام بدهشون پایین. پرتقال، هر دوجین پنج سنت. آفتاب در آسمان و آبِ آفتاب در معدهٔ من. پایین توی بازار ژاپنیها۸۹، ژاپنی صورتگردِ لبخندبهلب دید که من دارم میآم و فوری یه پاکت کاغذی گرفت دستش. آدم دستودلبازی بود، در ازای پنج سنت بهم پونزده گاهی هم بیستتا دونه میداد!
«موز دوست دارین؟» معلومه، بعد یه جفت موز هم بهم داد. نوآوری خوشایندیه، آب پرتقال و موز. «سیب دوست دارین؟» معلومه، بعد بهم چندتا سیب داد. این هم چیز جدیدی بود؛ پرتقال و سیب. «هلو دوست دارین؟» مسلماً. پاکت کاغذی قهوهای رو آوردم اتاقم. نوآوری جالبیه، هلو و پرتقال. دندونهام میوهها رو لهولورده میکردن و آبشون میرفت تا ته معدهٔ زوزهکش و سوزدار من. اوضاع معدهم خیلی غمانگیز بود. توش همیشه گریهزاری بود و ابرهای تیرهوتارِ حاوی باد، قلبم رو نیشگون میگرفتن.
حجم
۲۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
حجم
۲۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
نظرات کاربران
از غبار روی جاده بپرس یا از غبار بپرس، مسئله این نیست! یه آمریکایی ایتالیایی تبار با رویای نویسندگی و شهرت و ثروت اما عاصی از نژادپرستی، از آدم های دور و بر، از زندگی ای که هر لحظه بهش معترف
بعد از خوندن نظرات بوکوفکسکی ، انتظار بیشتری از فاتنه داشتم ، ولی بازم رمان خیلی خوبی بود ، جوان نویسنده بیست ساله ، که در گیر عشقی میشه که تا حدی عجیب و غریبه.
شاهکاری عمیق با توصیفاتی تکان دهنده ...
انگار کتاب عامه پسند بوکفسکی رو با کتاب در رویای بابل ریچارد براتیگان قاطی کرده باشند، کتابی که ارزش خوندن داره اگه به سبک نویسنده های اون دوره امریکا علاقه دارید.
شاید شروع فوقالعاده ای نداشته باشه، اما هر چه پیش برین، آرتورو باندینی برای شما آشناتر میشه و قصه عمق و اندوه بیشتری پیدا میکنه. خوشحالم که کتاب رو نیمهکاره رها نکردم
صمیمی، روان، دوست داشتنی و تاثیرگذاز ...
چاپ نشر افق سانسورش کمتره.چاپ چشمه خیلی سانسور داره.
کتاب فوق العاده بود و لذت بخش. خواندش رو توصیه میکنم.
داستانی ساده اما پرمحتوا و نمادین که خود نویسنده سعی کرده تا حدودی زندگی خود را در قالب یک شخصیت به نام آرتور باندینی به کار ببرد جان فانته الهام بخش برای بوکوفسکی بوده و بسیار شبیه داستان های او می
از غبار بپرس، کتابی روون که خوندنش تجربه جدیدی شد. انتظار داشتم آخرش امتیاز بیشتری بگیره که با وجود شخصیتهای رو اعصاب، امکانش نیست.🤷🏻♀️ با این حال ورا تو قلبم جا داره، چرا؟ چون وقتی آرتورو رو بغل کرده میگه: "اشکال نداره اگه منو