کتاب رویاهای بانکرهیل
معرفی کتاب رویاهای بانکرهیل
کتاب رویاهای بانکرهیل نوشتهٔ جان فانته و ترجمهٔ محمدرضا شکاری است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است. این اثر جزو مجموعههای «ادبیات امروز و «فانته» است.
درباره کتاب رویاهای بانکرهیل
کتاب رویاهای بانکرهیل رمانی است که جان فانته با الهام از زندگی خود نگاشته است. راوی داستان این رمان آمریکایی «آرتورو باندینی» است؛ مردی که در لسآنجلسِ سال ۱۹۳۴ بهعنوان یک خدمتکار در رستورانی در خیابانهای مارکس مشغول به کار است. او ۲۱ساله و خدمتکاری برجسته است که با شور و شوق فراوان به کار خود میپردازد، اما رؤیای نویسندگی همواره با اوست. او درآمد کمی دارد و با لبخند به مشتریان خود خدمت میکند، اما ذهنش همیشه درگیر داستانهایی است که میخواهد بهعنوان یک نویسنده، بنویسد. او تلاش میکند تا از طریق نوشتن، از محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی که در آن گرفتار است، فرار کند. در طول داستان، باندینی با چالشها و موانع بسیاری روبهرو میشود. اگر میخواهید بدانید چه ماجراهایی پیش روی اوست، این اثر را بخوانید. جان فانته در این رمان آمریکایی دنیای درونی یک نویسندهٔ جوان را ترسیم کرده است.
خواندن کتاب رویاهای بانکرهیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای آمریکایی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جان فانته
جان فانته نویسندهای آمریکایی است که در سال ۱۹۰۹ میلادی در دنور در کلرادو چشم به جهان گشود. فانته را بیش از همه بهخاطر رمان «از غبار بپرس» میشناسند؛ رمانی که خود، جلد سوم از چهارگانهای به نام «حماسهٔ آرتورو باندینی» است که فانته آن را عمدتاً بر اساس زندگی واقعی خود نوشته است. جلد نخست این مجموعه که به «کوارتت باندینی» معروف شده است، «تا بهار صبر کن، باندینی» است. دومین جلد «جادهٔ لسآنجلس» نام دارد و چهارگانهٔ پس از «از غبار بپرس» با رمان «رؤیاهای بانکرهیل» پایان مییابد. فانته چند کتاب دیگر نیز دارد که همگی ارزشمند و درخور توجه هستند: رمانهای «رگ و ریشه»، «۱۹۳۳ سال بدی بود» و «سرشارِ زندگی»، داستان بلند «غرب رم» و مجموعه داستانهای «شراب سالهای جوانی» و «گرسنگی عظیم» از دیگر آثار مهم این نویسندهاند. جان فانته قصههای جذابی به این جهان افزود، اما جهان پایان تلخی بر زندگی خود او نوشت. فانته در ۴۶سالگی متوجه شد که به دیابت مبتلاست؛ بیماریای که در گذر سالها، بیناییاش، انگشتهای پا و سپس خود پاهایش را از او گرفت. او تا بهار ۱۹۸۳ صبوری کرد و به زندگی سخت خود ادامه داد و سرانجام در ۷۴سالگی درگذشت.
بخشی از کتاب رویاهای بانکرهیل
«داور رینگ را خالی کرد و دو کشتیگیر دوباره رودررو شدند. ایندفعه شیردل از فرصت استفاده کرد، دوک را بالای سر برد و همینطور چرخاند، بعد محکم او را به زمین انداخت. جمیعت از خوشحالی فریاد زد. دوک بیحرکت دراز کشید، انگار از هوش رفته باشد. شیردل او را از زمین بلند کرد، به لبهٔ رینگ برد، او را روی طنابها انداخت و پرت کرد توی بغل سه تا زن. دوک بیهوش و بیحرکت نشان میداد. زنها او را روی زمین انداختند و لگدش کردند. او غلت خورد و از آنها دور شد، بهزحمت سر پا ایستاد، با درد و تقلا توی رینگ برگشت. صورتش خونِ خالی بود.
داور سوت زد و کمک کرد دوک به گوشهٔ خودش برود. دکتری خبر کردند. او خون را پاک کرد، گفت دوک مشکلی ندارد و دستور داد مبارزه ادامه پیدا کند. دوک بهزحمت ایستاد، اما آنقدر گیجومنگ بود که هاجوواج در رینگ میچرخید. شیردل از آنسمت رینگ نشانه گرفت و با مشت به شکم دوک کوبید. دوک دوباره به زمین افتاد. شیردل خودش را روی بدن درازافتاده پرت کرد، پای دوک را گرفت و به صورت پنجهگیری هولناکی رو به عقب خم کرد. جمعیتِ شیفته، انگار از لذت ناله میکردند. داور خم شد تا ببیند شانههای دوک به زمین مسابقه چسبیده یا نه. شیردل فاتح که همچنان پای دوک را تا پشت کوچکش خم کرده بود، برای جمعیت دست تکان داد و جمعیت هم جواب این کار او را داد. من بیشتر از اینکه نگران باخت دوک باشم، نگران جانش بودم، چون تکان نمیخورد، چشمهایش بسته بود و سخت نفسنفس میزد.»
حجم
۱۲۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۲۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه