دانلود و خرید کتاب صوتی در
معرفی کتاب صوتی در
کتاب صوتی در نوشتهٔ ماگدا سابو و ترجمهٔ نصراله مرادیانی است. فروغ حداد گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات شرکت توسعه محتوای لحن دیگر آن را منتشر کرده است. این رمان صوتی دغدغههای انسان امروزی را بررسی میکند و یکی از پیچیدهترین و درعینحال زیباترین روابط را به تصویر میکشد.
درباره کتاب صوتی در
رمان صوتی در برگزیدهٔ جایزهٔ ادبی فمینا در سال ۲۰۰۳ بوده است. این رمان روایتی است از اعتراف راوی داستان به قتل یک زن؛ زنی که از لحظهٔ نخستین دیدرا راوی با او شروع میشود. راوی این رمان صوتی نویسندهٔ ممنوعالکاری است که پیش از شروع داستان جدیدش، ممنوعالکار بودنش لغو میشود. راوی برای اینکه با خیال آسوده به نویسندگی بپردازد، خدمتکاری استخدام میکند و اینگونه «امرنس» وارد زندگی او میشود.
امرنس پیرزنی است که شخصیت متفاوتی دارد و با وجود سن بالا، کارهای زیادی انجام میدهد و به دیگران یاری میرساند. امرنس خودش تصمیم میگیرد برای چه کسی کار کند و کارها را به همان شیوهای که دوست دارد انجام میدهد. با گذر سالها ارتباط عاطفیِ عمیق و پیچیدهای میان ۲ شخصیت اصلی داستان شکل میگیرد. این ۲ زن با وجود اینکه تلاش میکنند تا مرهمی بر زخمهای کهنهٔ یکدیگر باشند اما بیشتر به آزار هم میپردازند. خانهٔ امرنس مانند نمادی است که برای نشاندادن شخصیت و زندگی مرموز او به کار میرود و امرنس در خانهٔ خود را به روی کسی باز نمیکند و کسی نمیداند داخل آن چه میگذرد. البته امرنس این درِ همیشهبسته را به روی راوی داستان باز میکند.
شنیدن کتاب صوتی در را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب صوتی در
«بیش از یک سال بود برای ما کار میکرد که یک روز از او خواستم بستهای را که قرار بود آن روز بعد از ظهر به دستم برسد به جای من تحویل بگیرد. شوهرم باید از شاگردانش امتحان میگرفت و خانه نبود و دندانپزشکم فقط همان روز برای من وقت داشت. روی در یادداشتی برای پیک گذاشتم و توضیح دادم که در غیاب ما چه کسی را کجا پیدا کند. بعد باعجله به طرف آپارتمان امرنس شتافتم. وقتی خانه را نظافت میکرد یادم رفته بود این موضوع را بهش بگویم. تازه کارش را در خانۀ ما تمام کرده بود و احتمالاً چند دقیقه بیشتر نبود که به خانهاش رسیده بود.
در که زدم جوابی نیامد، ولی میشنیدم کسی دارد توی خانه خرتوپرتها را زیرورو میکند و این مسئله که دستگیره از جا تکان نخورد چندان عجیب نبود. تا حالا هیچکس ندیده بود درِ خانۀ امرنس باز باشد. حتی وقتی میشد او را (به زحمت) از خانه بیرون کشید، به محض اینکه دوباره داخل میرفت کلون در را میانداخت و در را قفل میکرد. همۀ دروهمسایه این را میدانستند.
صدایش کردم و ازش خواستم لفتش ندهد. دیرم شده بود و میخواستم بهش بگویم برایم کاری انجام دهد. نخست، جملۀ من، با همان سکوتِ یکنواخت، بیپاسخ ماند ولی وقتی دستگیرۀ در را تکانتکان دادم چنان با شتاب بیرون پرید که فکر کردم میخواهد مرا بزند. بیرون آمد و در را محکم پشتسرش بست و سرم داد زد که خارج از وقت کاری مزاحمش نشوم. برای این کار که پول نمیگیرد. آن جا ایستاده بودم و از سر تحقیر، گردنم تا پایین سرخ شده بود. خیلی غیرعادی از کوره دررفته بود، کاملاً غیرمنتظره.»
زمان
۱۰ ساعت و ۱۶ دقیقه
حجم
۵۶۴٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ ساعت و ۱۶ دقیقه
حجم
۵۶۴٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
بعید می دونم در حوصله ی هر آدم اهل مطالعه ای بگنجه...تا نیمه ی کتاب رو گوش دادم اما اجرا و محتوای گیرایی نداره و متأسفانه یا خوشبختانه انقدر کتاب خوب زیاد که از ادامه اش صرف نظر باید کرد...دلتان
من خیلی نثرش رو دوست نداشتم و زیادی کند بود. من نسخهی چاپی رو دارم البته.
قصه دلنشین و قشنگیه ❤️