کتاب سال مرگی
معرفی کتاب سال مرگی
کتاب سالمرگی نوشته اصغر الهی است. این کتاب سال ۱۳۸۶ برنده بهترین رمان از جایزه ادبی گلشیری شد. این کتاب با ساخت فضایی متفاوت خواننده را با خودش همراه میکند و به دنیای ذهنی نویسنده میبرد.
درباره کتاب سالمرگی
این کتاب فضایی متفاوت دارد. راوی دوم شخص خواننده را با خود به دنیای شخصی و ذهنی نویسنده میبرد. دنیایی که در آن خواننده با زبانی قوی و متفاوت روبهرو میشود. کتاب اصغر الهی بیشک یکی از سالمترین زبانها را در دنیای ادبیات معاصر ایران دارد. این کتاب فضایی جذاب دارد. سبک اثر به آثار مدرن نزدیک است.
خواندن کتاب سالمرگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب سالمرگی
پدر گفت: «بهزور کتک خوب شدم. کتک حسابی و مفصلی که شما زدید.» و رو کرد به عمو. عمو خندید. عمو دوزانو نشسته بود دم در و چپق میکشید.
دوا و درمان کردیم. دوای خانگی داده بودیم. آقاجان دکتر آورده بودند بالای سرش. دوا و درمان بیفایده بود. دکتری که تازه از فرنگ آمده بود، رفتیم دنبالش. چه فیس و افادهای داشت، اِکبیری! مجبور شدیم درشکه بفرستیم دنبالش. دخترکم را آمپول میزد. به گریه افتادم. اما تبش قطع نمیشد. آنوقت فکر نکنید چون درس خوانده هستم، به این حرفها اعتقاد ندارم. توسل جستم به خدا، به ائمه، سفرهٔ ابوالفضل نذر کردم و با خودم گفتم: «اگر لیلا خوب بشود، او را میدهم به سید اولاد پیغمبر و از جدش کمک خواستم.»
به لیلا گفتم: «شانس را میبینی.»
لیلا خندید.
ماهسلطان گفت: «پیش خودتان بماند ها، میگویند آقاجان را جادوجنبل کرده بودند که از مردی...»
و صدایش را پایین میآورد و یواشکی میگوید: «آقاجان هر وقت مینشستند سر سفره، معجونهای جورواجوری میخوردند. گناهش پای آنها که میگویند. آقاجان فرنگ هم رفتهاند. دوا و درمان کردهاند، تنها همین بچه را دارند، آن هم دختر...»
کیسهٔ توتون توی جیبش باد کرده بود. ما خندیدیم.
«ورنگشتم ده. انگشتنمای خاص و عام شده بودم. نحسی روی کرده بود به ما. آن سال هم باران نبارید. گندم دیممان از بین رفت. ناچار ماندم شهر. خط و ربطی داشتم، شدم میرزای حاج حسین آجیلی. خدابیامرزدش، دستم را بند کرد توی حجرهٔ آقا...»
«عکس حاج حسین را بین دختربس، قدکوتاه، چاق با پیراهن بدون یقه، عرقچین به سر.»
عکس او را از تو بقچهٔ پدر بیرون کشیده بودیم.
دختربس گفت: «چه بدترکیب!»
دختربس گفت: «چه بدترکیب!»
حجم
۱۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۰۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
نظرات کاربران
با اینکه متاسفانه غلط املایی زیاد داشت اما یک نفس آن را خواندم.آخرش را دوست داشتم
متن روان و شیوایی نداره، اما بهنظرم بازی با شخصیتها رو بهخوبی انجام میده و این خیلی به جذابیت متن کمک کرده.
کتاب خوب و قلم روان بود اما به هم ریختگی داستان های مدرن را هر کسی شاید نپسندد ولی من دوست داشتم
اصغر الهی عالی می نویسه
وجود راوی های متعدد و خط رمانی نامشخص یه جاهایی فهم داستان رو سخت میکنه، ولی همین ویژگی بود که برای من جذابش کرده بود. شخصیت پردازی ها خیلی خوب انجام شده بود، توصیفات زیبایی داشت و سیر داستان جذاب
متاسفانه کتابی که اینجا به فروش میرسد پُر از اشتباهات تایپی است.
اصلا خوب نبود فقط نوشته