کتاب کتابخانه عجیب
معرفی کتاب کتابخانه عجیب
کتاب کتابخانه عجیب هاروکی موراکامی جایی است که پاگذاشتن به آن یکبار و برای همیشه است چون اگر درباره داشتن یا نداشتن کتابی از پیرمرد کتابدار سوال کنید، در میان کوهی از کتاب شما را زندانی خواهد کرد. این کتاب با ترجمهٔ بهرنگ رجبی در نشر چشمه چاپ شده است. «کتابخانه عجیب» ساختاری لابیرنتگونه برای خواننده ایجاد میکند که او را تا انتهای داستان میکشاند و با ایجاد روابط علت و معلولی منحصربهفردش، ساختارهای واقعی زندگی را دگرگون میکند. موراکامی که متخصص آمیختن وهم و خیال با واقعیت است، پلی میان این دو میسازد و در بستر آن به پیامهای اجتماعی و دغدغههای انسانیاش همچون تنهایی، فقدان،محبت و دوستی و تقابل خیر و شر نزدیک میشود.
درباره کتاب کتابخانه عجیب
داستان عجیب موراکامی درباره دانشآموزی است که به کتابخانه عمومی شهر میرود تا درباره کتابی با موضوع نحوه جمع آوری مالیات در امپراتوری عثمانی از کتابدار سوال کند؛ اما پیرمرد کتابدار او در اتاقی تاریک زندانی میکند تا متن تمام کتابهای آنجا را حفظ کند و این تنها شرط خلاصی او است.
مردی گوسفندنما در زندان به پسر هشدار میدهد با خواندن کتابها مغزش مثل خامه خوشمزه خواهد شد و پیرمرد کتابدار مغز او را خوهد خورد. دخترکی هم آنجا زندانبان است که پسر به او علاقهمند میشود. و با کمک او و مرد گوسفند نما نقشه فرار از دست پیر مرد را میکِشند ... موراکامی در این داستان عجیب سمبلیک با شخصیتهای مرموز و پیچیدهاش از تلاش انسان برای رهایی از بندهای دنیوی صحبت میکند، داستانی که در آن پسرک خواهان رهایی، حتی کفشهایش را هم ازدست میدهد.
کتاب کتابخانه عجیب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به آثار هاروکی موراکامی پیشنهاد میشود.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ به دنیا آمد. وی یک نویسندهٔ ژاپنی است که کتابها و داستانهایش در ژاپن و همچنین در سطح جهان پرفروش شده و به ۵۰ زبان دنیا برگردانده شدهاند.
موراکامی برخلاف بخشی از مردم در فرهنگ ژاپن، ابتدا ازدواج کرد، بعد کارکردن را شروع کرد و سپس موفق شد فارغالتحصیل شود؛ به عبارت دیگر، ترتیبی که او انتخاب کرد، خلاف شیوهٔ مرسوم بود.
او و همسرش، در سال سال ۱۹۷۴ و در ابتدای زندگی مشترک، همهٔ پولشان را خرجِ باز کردن یک کافه-میخانهٔ کوچک در «کوکوبونجی» کردند؛ پاتوقی دانشجویی در حومهٔ غربی توکیو. دههٔ بیستم عمر این نویسنده، به بازپرداخت وامها و کار یدی سخت (درست کردن ساندویچ، کوکتل و بدرقهٔ مشتریان دهانپُر) گذشت. با نزدیک شدن به پایان دههٔ سوم زندگیاش، خانوادۀ او هنوز، بدهکار بودند و کاسبیشان هم بالاوپایین داشت.
اما چه شد که موراکامی نوشتن را آغاز کرد؟ او تعریف میکند که:
یک بعدازظهر آفتابی در سال ۱۹۷۸، برای تماشای مسابقهٔ بیسبال به استادیوم رفته بود. تعداد کمی طرفدار بیرون حصار محوطه نشسته بودند. او آبجودردست، لم داد تا بازی را ببیند. وقتی موراکامی بازی را تماشا میکرد، بدون هیچ دلیلی و بدون تکیه بر هیچ زمینی، ناگهان به ذهنش رسید: «میتوانم رمانی بنویسم».
او پس از بازی، سوار قطار شد و دستهای کاغذ تحریر و یک خودنویس خرید. او میگوید: «حس نوشتن بسیار تازگی داشت. به یاد میآورم چهقدر هیجان داشتم. از آخرینباری که نوک خودنویس را روی کاغذ گذاشته بودم، مدتها میگذشت».
آثار موراکامی، جوایز متعددی را از جمله جایزه جهانی فانتزی، جایزه بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزه فرانتس کافکا و جایزه اورشلیم را دریافت کرده است.
برجستهترین آثار موراکامی عبارتاند از: «تعقیب گوسفند وحشی»، «جنگل نروژی»، «کافکا در کرانه» و «کشتن کمانداتور» (مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد).
داستانهای موراکامی، در برههای از زمان، از سوی ادبیات ژاپن محکوم به غیرژاپنی بودن میشوند و مورد انتقاد قرار میگیرد. برخی منتقدان معتقد بودند که نوشتههای او تأثیرگرفته از ریموند چندلر، کرت وونهگات و ریچارد براتیگان هستند. داستانهای او بیشتر سرنوشتباور، سوررئالیستی و دارای درونمایۀ تنهایی و ازخودبیگانگیاند.
هاروکی موراکامی در ژوئن ۲۰۱۴ دربارۀ خود میگوید: «بعضی گفتهاند «کارهای تو حس اثر ترجمهشده را منتقل میکنند.» معنای دقیق این عبارت را نمیفهمم، اما بهنظرم از طرفی درست به هدف میزدند و از طرف دیگر خطا میکردند. از آنجا که اولین قطعهٔ داستان بلندم به معنای دقیق کلمه، ترجمه بود، این حرف کاملاً غلط نیست، اما تنها در مورد فرایندِ نوشتنم کاربرد دارد. آنچه من با نوشتن به زبان انگلیسی و ترجمهٔ آن به ژاپنی دنبال میکردم، چیزی کمتر از آفرینش سبکی بیپیرایه و خنثا نبود که به من آزادیِ حرکت بیشتری بدهد. علاقه نداشتم یک شکل رقیق ژاپنی ایجاد کنم. میخواستم شیوهٔ بیانی در زبان ژاپنی پیاده کنم که تا حد ممکن از زبان به اصطلاح ادبی دور باشد، که با صدای طبیعی خودم بنویسم. این کار، نیازمند معیارهای بسیار سختی بود. آن زمان تا جایی پیش رفتم که ژاپنی را بیشتر از یک ابزار کاربردی در نظر نمیآوردم.»
استیون پول از روزنامهٔ گاردین، این نویسندۀ ژاپنی را برای دستاوردها و آثارش، در میان بزرگترین نویسندگان قرار داده است.
بخشی از کتاب کتابخانه عجیب
این حرف معذبم کرد. راستاش را بگویم، من آنقدرها هم مشتاقِ فهمیدن دربارهٔ جمعآوریِ مالیات در دورانِ عثمانی نبودم ــ سرِ راهم از مدرسه به خانه این موضوع ناگهان افتاده بود توی سرم. اینطوری که از خودم پرسیدم عثمانیها چهطور مالیات جمع میکردند. یک همچه چیزی. از همان زمان هم که بچهسال بودم، مادرم بهم گفته بود اگر چیزی را نمیدانی، برو به کتابخانه و تهوتویش را دربیاور.
گفتم «خواهش میکنم به خودتون زحمت ندین. واقعاً اونقدرها هم مهم نیست. تَهش اینکه ماجرا یه بحث دانشگاهیه دیگه...» فقط میخواستم هر چه سریعتر از آن اتاقِ ترسناک بزنم بیرون.
پیرمرده گفت «من رو سرِ کار نذار. ما کلی جلد کتاب داریم که موضوعشون جمعآوریِ مالیات در دورانِ امپراتوریِ عثمانیه. اومدهٔ اینجا به این قصد که این کتابخونه رو دست بندازی و خودت تفریح کنی؟ اینه هدفت؟»
جویدهجویده و تُندتُند گفتم «نه آقا، قصدم اصلاً این نبود. من نمیخوام کسی رو مسخره کنم.»
«پس اینجا عینِ یه پسرِ خوب منتظر شو تا بیام.»
جواب دادم «باشه آقا.»
پیرمرده از روی صندلیاش خیزی برداشت. خمیدهکمر راهش را کِشید سمتِ دری فولادی انتهای اتاق، بازش کرد، و غیبش زد. ده دقیقه آنجا ایستادم، منتظرِ برگشتناش. زیرِ آباژور، چندتایی حشرهٔ ریزِ سیاه داشتند زمین را میجوریدند.
پیرمرده بالاخره برگشت؛ سهتا کتابِ چاق دستاش بود. همهشان خیلی قدیمی بودند ــ بوی کاغذِ کهنه بلند شد.
پیرمرده خوشحال و با غرور گفت «اینها رو نگاه کن حالشون رو ببَر. نظامِ مالیاتیِ عثمانی رو داریم، خاطراتِ یک مالیاتچیِ عثمانی، و ناآرامیها بر سرِ مالیات و سرکوبشان در امپراتوریِ عثمانی ـ ترکیه. باید قبول کنی مجموعهٔ حسابیییه.»
مؤدب گفتم «خیلی ممنون.» کتابها را برداشتم و راهی شدم سمتِ در.
از پشتسرم پیرمرده داد کشید که «صبر کن. این سهتا کتاب باید همین جا خونده بشن ــ تحتِ هیچ شرایطی امکانش نیست از این محدوده خارج بشن.»
حجم
۱۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۱۵٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
نظرات کاربران
داستان عجیبی بود.تصاویر هم عجیب ترش کرده بود. حس میکنم نویسنده میخواسته با شخصیت ها و نمادها چیزهایی رو بفهمونه ولی به شخصه نفهمیدم!
کتاب ۲۸۹ از کتابخانه همگانی، داستان عجیبی بود ، بهتر بود به عنوان یک داستان کوتاه در یک مجموعه چاپ شود نه به عنوان یک کتاب مستقل، چون نصف صفحات کتاب ، نقاشی بود !!!
این کتاب جزء آثار فاخر موراکامی نیست. در واقع اگر کسی بدون آشنایی قبلی با موراکامی به عنوان اولین کتاب از این نویسنده کتابخانهی عجیب رو مطالعه کنه مطمئن نیستم که بعدا شوقی برای خوندن یک کتاب دیگه از این نویسنده
نسبت به آثار دیگر موراکامی چندان جذاب نیست.
کتاب های هاروکی موراکامی فوق العادس این کتاب واقعا عجیب بود و نویسنده سعی داشت مفهوم ترس و تنهایی رو تداعی کنه مفاهیم همچون محبت و ترس یا زیبایی و زشتی رو به خوبی در تضاد با هم استفاده کرده بود در
خب کتابهای هاروکی موراکامی همینجورن اگه با کتابهای گیج کننده و یا حتی بی سرو ته مشکل ندارید بخونید باید فکر کرد تا به روابط پی برد،رابطه ی سار خونگی با دختری که غذا میآورد با شب اول ماه با سگ سیاهی
خیلی روون پیش رفت تقریبا یه ساعته تمومش کردم. هر کاراکتر کتاب به نظرم نماد و معنی خاص خودش رو داشت که متاسفانه من متوجهشون نشدم باید برم بگردم چندتا نقد پیدا کنم بخونم .
خیلی جالب بود... کلامه بسیار خوبی داشت مث همه کتاب های دیگه موراکامی... ارزش بیش از یه بار خوندن رو داشت..
خوب بود خوشم اومد داستان زیبایی داشت
داستان جالب. ترجمه و ویراست افتضاح.