دانلود و خرید کتاب باشگاه قتل پنجشنبه ریچارد آزمن ترجمه نازنین فیروزی
تصویر جلد کتاب باشگاه قتل پنجشنبه

کتاب باشگاه قتل پنجشنبه

نویسنده:ریچارد آزمن
امتیاز:
۳.۲از ۸۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باشگاه قتل پنجشنبه

کتاب باشگاه قتل پنجشنبه داستانی جذاب و پرفروش از ریچارد آزمن است که با ترجمه نازنین فیروزی منتشر شده است. این کتاب داستان یک گروه چهارنفره از سالمندان شهر است پنجشنبه‌ها دورهم جمع می‌شوند تا درباره پرونده‌های جنایی صحبت کنند. اما اینبار با یک ماجرا واقعی روبه‌رو می‌شوند.

دیلی اکسپرس (Daily Express)، کتاب باشگاه قتل پنجشنبه را از لذت‌بخش‌ترین کتاب‌های سال دانست. ریچارد آزمن که این اثر، اولین کتابش بود، توانست در طول سه روز چهل و پنج هزار نسخه از کتابش را بفروشد و عنوان پرفروش‌ترین کتاب کریسمس بریتانیا را از آن خود کند. این اثر همچنین کتاب پرفروش نیویورک تایمز (The New York Times) و ساندی تایمز (The Sunday Times) بوده است.

درباره کتاب باشگاه قتل پنجشنبه

داستان از این قرار است: چهار دوست که دوران بازنشستگی‌شان را می‌گذرانند و در یک دهکده آرام و خلوت زندگی می‌کند، هر پنجشنبه صبح دور هم جمع می‌شوند تا درباره پرونده‌های جنایی که حل نشده باقی مانده‌اند، تبادل نظر کنند. اسم قرارشان هم باشگاه قتل پنجشنبه است.

این گروه از الیزابت که قبلا یک مامور مخفی بوده، جویس که پرستار بوده، ابراهیم که روانپزشک بوده و ران رئیس بازنشسته اتحادیه اصناف تشکیل شده است. این تیم وفادارانه هر پنجشنبه جمع می‌شوند. جالب اینجاست که اعضای این باشگاه، همه بالای هفتاد سال سن دارند و به دنبال این بودند که سرگرمی برای خودشان جور کنند. فقط خبر نداشتند که سرگرمی آن‌ها خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنند، جور شده است و به یک کار تمام وقت تبدیل شده است.

حالا که دو قتل آرامش دهکده خلوتشان را بهم زده است، دو بازپرس به نام‌های دوتا و کریس به دهکده می‌آیند. آن‌ها قرار است قاتل را دستگیر کنند و حالا با کمک اعضای باشگاه و تخصص هرکدامشان، یک تیم تمام عیار می‌سازند. 

باشگاه قتل پنجشنبه داستان جذابی است. روایتی میخکوب کننده که در آن همه چیز پیدا می‌شود. از توطئه‌های رنگارنگ گرفته تا شوخی‌های خنده‌دار و حتی ترحم. 

ریچارد آزمن موفق شده تا به خوبی از زندگی سالمندان بگوید. او همزمان که داستان قتل را پیگیری می‌کند مخاطبان را به دل زندگی هر یک شخصیت‌ها می‌برد. شخصیت‌هایی که هرکدام داستانی خاص برای تعریف کردن دارند. هرکدام چیزی را از دست داده‌اند، کاری، فرزندی، همسری و همین از دست دادن‌ها، نقطه‌ای شده که آن‌ها را به هم پیوند داده است. 

ریچارد آزمن با نوشتن این کتاب موفق شد برای جایزه ادگار در بخش بهترین رمان نامزد شود.  هارلن کوبن، نویسنده انگلیسی درباره این کتاب اینطور گفته است: «طرف‌داران داستان‌های معمایی شیفته‌اش می‌شوند.»

کتاب باشگاه قتل پنجشنبه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

باشگاه قتل پنجشنبه بهترین انتخاب برای کسانی است که به کتاب‌ها و داستان‌های معمایی و جنایی علاقه دارند. 

بخشی از کتاب باشگاه قتل پنجشنبه

آدم کشتن آسان است. معمولاً قسمت سختش پنهان‌کردن جسد است؛ این‌جاست که آدم گیر می‌افتد. هرچند من آن‌قدر خوش‌شانس بودم که اتفاقی جای مناسب را پیدا کنم؛ یک جای عالی واقعاً.

هر از گاهی برمی‌گردم، فقط برای این‌که مطمئن شوم همه‌چیز هنوز امن و امان است. همیشه که هست و به گمانم همیشه هم باشد. گهگاهی سیگاری می‌کشم، می‌دانم که نباید بکشم، ولی خب این تنها خبطم است.


اولین بار سال‌ها پیش خاطراتم را نوشتم، ولی دوباره به آن نگاهی انداخته‌ام و فکر نکنم برای شما جالب باشد. مگر این‌که به شهرک هایواردز هیث در دهه ۱۹۷۰ علاقه‌مند باشید، که تصور می‌کنم این‌طور نباشد. قصد جسارت به هایواردز هیث و دهه ۱۹۷۰ را ندارم، آن موقع از جفت‌شان لذت بردم.

ولی چند روز پیش، بعد از دیدن الیزابت، به اولین جلسه باشگاه قتل پنجشنبه رفتم و فکر کردم شاید نوشتن در موردش جالب باشد. مثل کسی که آن دفتر خاطرات را در مورد هولمز و واتسون نوشت؟ مردم قتل دوست دارند، هرچند ممکن است جلوی بقیه چیز دیگری بگویند، بنابراین امتحانش می‌کنم.

می‌دانستم باشگاه قتل پنجشنبه قرار بود متشکل از الیزابت، ابراهیم آریف -که در وردزورث زندگی می‌کند و یک بالکن دور تا دور دارد- و ران ریچی باشد. بله، همان ران ریچی. خب ماجرای آن چیزِ هیجان‌انگیز دیگری بود. حالا که او را کمی بهتر می‌شناسم، جذابیتش کمی از بین رفته است، ولی خب دیگر.

پنی گری هم قبلاً جزو باشگاه بود ولی الآن در ویلوز است، آن‌جا آسایشگاه است. حالا که فکرش را می‌کنم، من کاملاً خودم را در باشگاه جا کردم. به گمانم یک جای خالی بوده و من پنی جدید بودم.

ولی آن موقع عصبی بودم. یادم هست. یک بطری نوشیدنی خوب (به قیمت ۸.۹۹ پوند، فقط برای این‌که بدانید) با خودم به آن‌جا بردم و وقتی وارد شدم، سه نفرشان در اتاق پازل بودند و عکس‌ها را روی میز گذاشته بودند.

الیزابت با پنی باشگاه قتل پنجشنبه را راه انداخته بود. پنی سال‌ها در پلیس کنت بازرس بوده و پرونده‌های قتل‌های حل‌نشده را همراهش می‌آورد. واقعاً بنا نبوده که او پرونده‌ها را داشته باشد، ولی چه کسی می‌خواست بفهمد؟ بعد از یک سنی دیگر تقریباً می‌توانید هر کاری را که دوست دارید انجام دهید. هیچ‌کس شما را دعوا نمی‌کند، البته به جز دکترها و بچه‌های‌تان.

قرار نیست من بگویم که الیزابت چه‌کاره بوده است، هرچند هر از گاهی خودش می‌گوید. ولی فقط در همین حد بگویم که قتل و بازجویی و این جور چیزها برایش ناآشنا نیست.

الیزابت و پنی همهٔ پرونده‌ها را بررسی می‌کردند، خط به خط، همهٔ عکس‌ها را با دقت نگاه می‌کردند، اظهارات همهٔ شاهدها را می‌خواندند، فقط دنبال چیزهایی بودند که از قلم افتاده بود. دوست نداشتند فکر کنند مجرم‌هایی هستند که هنوز هم با خوشحالی به کار و بارشان می‌رسند، در باغ‌های‌شان می‌نشینند، جدول حل می‌کنند و فکر می‌کنند از قتل قسر در رفته‌اند.

تازه فکر می‌کنم پنی و الیزابت کاملاً از آن لذت هم بردند. چند لیوان نوشیدنی و یک معما. خیلی تفریحی است، ولی دلخراش هم هست. سرگرمی خوبی است.

آن‌ها هر پنجشنبه همدیگر را می‌دیدند (این طوری اسم باشگاه را مشخص کردند). پنجشنبه بوده چون اتاق پازل دو ساعت بین کلاس‌های تاریخ هنر و مکالمهٔ فرانسه خالی بود. اتاق رزرو شده بود و هنوز هم رزرو است؛ تحت عنوان کلاس اپرای ژاپنی، مبحثی که تضمین می‌کرد هیچ‌وقت کسی مزاحم‌شان نمی‌شود.

ریحانه باقریه
۱۴۰۰/۰۴/۰۳

کتاب در مورد چهار تا سالمند سرپا و بامزه است که تو یه شهرک مخصوص سالمندان زندگی میکنند. هرکدوم یه جور شخصیت و علاقه دارن و بسیار جذابن. دور هم جمع شدن و یه گروه حل پرونده های جنایی قدیمی

- بیشتر
رها
۱۴۰۰/۰۵/۰۸

کتابی که اگه براش صبور باشی جایی که اصلا انتظارش رو ندارید غافلگیرتون می کنه و از اون جا به بعد دیگه نمی تونید رهاش کنید!

bahnoom
۱۴۰۱/۰۱/۰۵

خوب خوب خوب دیشب بلاخره تموم شد، دو سه روز طول کشید چون عیده و منم وقت مستمر خوندن ندارم. من انتظارم داستانی جذاب تر بود اما همچین چیزی گیرم نیومد. داستان اصلی کتاب در حد یه قسمت مجموعه کارآگاه حقیقی هم

- بیشتر
atieh
۱۴۰۱/۰۶/۰۵

نمی‌دونم به خاطر ضعف ترجمه بود یا اشکال از متن اصلی ولی خیلی طول کشید تا داستان جذاب بشه. اولش توضیحات و مقدمه زیادی داشت تا به اصل ماجرا برسه. ولی خرده‌داستان‌ها و معماها و رازهایی که در ادامه برملا

- بیشتر
A.A
۱۴۰۰/۱۲/۱۸

در یک کلام عالی بود:) دقیقا همون چیزی که انتظارش رو داشتم⁦^_^⁩ مثل کتاب و آنگاه هیچ کس نماند از آگاتا کریستی، نویسنده تونسته بود غافلگیری ها رو در داستان پخش کنه. نه مثل بعضی از کتاب های جنایی که تا آخر کتاب

- بیشتر
کاربر ۱۱۵۸۰۱۳
۱۴۰۰/۱۲/۱۲

داستان در نهایت خیلی جالب تموم شد ولی تا نیمه ی اول کتاب خیلی کند پیش می رفت طوری که نزدیک بود رها کنم کتابو.

haniye alizadehh
۱۴۰۱/۰۸/۱۷

دیدم که چندنفر دیگه نظرات خوب و‌کاملی نوشته بودند که من از تکرارش صرف نظر میکنم. ولی حیف و صد حیف که مترجم ها سراغ ویراستارها نمیرن. چقدر ترجمه ناپیوسته و‌پر از ایرادات نگارشی و دستوری بود. یک مترجم هرچقدرهم

- بیشتر
حسین
۱۴۰۱/۰۷/۰۴

داستان یه دهکده مخصوص افراد سالمند که هرکدوم در گذشته برای خودشون کسی بودن و یه گروه از سالمندان با علاقه به حل پرونده های جنایی که درگیر چند قتل میشن شخصیت پردازی خوبی داره با داستان همراه میشین اگر با تعداد زیاد شخصیت

- بیشتر
shery
۱۴۰۰/۰۶/۰۱

یک کتاب عالی برای کسانی علاقه زیاد به رمان های جنایی دارن، علاوه برخوب بودن داستان پردازی تمام شخصیتهای کتاب به خوبی به تصویر کشیده شدند. کتاب جنبه کمدی هم داره و اصلا خسته کننده نیست.

مشکات ۱۳۱۴
۱۴۰۰/۱۱/۰۵

نمی دونم متن روان نیست یا ترجمه بده چون همین کتاب را با ترجمه دیگری شروع کردم اون هم روان و قابل فهم نبود

عالی است که سریع‌ترین دونده باشید، ولی نه وقتی که دارید در مسیر اشتباه می‌دوید.
zahra
اگر آدم هر از گاهی گریه نکند، کارش به جایی می‌کشد که همیشه گریه خواهد کرد.
یك رهگذر
اگر آدم هر از گاهی گریه نکند، کارش به جایی می‌کشد که همیشه گریه خواهد کرد.
zahra
عالی است که سریع‌ترین دونده باشید، ولی نه وقتی که دارید در مسیر اشتباه می‌دوید.
آرنیکا
عالی است که سریع‌ترین دونده باشید، ولی نه وقتی که دارید در مسیر اشتباه می‌دوید.
یك رهگذر
آدم کشتن آسان است. معمولاً قسمت سختش پنهان‌کردن جسد است؛
A PERSON
اگر نتوانید آماده شوید، آماده می‌شوید که نتوانید.
A.A
اگه یه بخشی از دروغ حقیقت باشه کار راحت‌تر می‌شه.
A.A
در زندگی باید یاد گرفت به روزهای خوب اهمیت داد. باید آن‌ها را در جیب گذاشت و با خود این‌ور و آن‌ور برد. بنابراین من امروز را در جیبم می‌گذارم و به تختخواب می‌روم.
zahra
همیشه نگاه‌تان به جایی باشد که خبری نیست، چون خبرها همان جاست.
A.A
بعد از یک سنی دیگر تقریباً می‌توانید هر کاری را که دوست دارید انجام دهید. هیچ‌کس شما را دعوا نمی‌کند، البته به جز دکترها و بچه‌های‌تان.
یك رهگذر
فکر کنم اگر مهارت خاصی داشته باشم این است که اغلب نادیده گرفته می‌شوم.
یك رهگذر
انگار یه کسی دست دراز کرد و قلب و ریه‌هایم رو در آورد و بعدش بهم گفت به زندگی ادامه بدم.
رها
عالی است که سریع‌ترین دونده باشید، ولی نه وقتی که دارید در مسیر اشتباه می‌دوید.
A.A
«من که اگه یه دزد بیاد می‌آرمش داخل. خوبه که یکی بیاد دیدنمون.»
nazila
من همیشه دقت کردم وقتی پیرهن رو بپوشی خودش خودبه‌خود توی تنت صاف می‌شه.
A.A
هرچه می‌خواهند در مورد التیام با گذر زمان بگویند، بعضی چیزها در زندگی صرفاً خراب می‌شوند و هیچ‌وقت هم درست نمی‌شوند.
zohreh
در زندگی باید یاد گرفت به روزهای خوب اهمیت داد. باید آن‌ها را در جیب گذاشت و با خود این‌ور و آن‌ور برد. بنابراین من امروز را در جیبم می‌گذارم و به تختخواب می‌روم.
zohreh
می‌دونین چه جوریه وقتی که برای اولین بار به چشم‌های یکی نگاه می‌کنین و همهٔ دنیا از هم می‌پاشه؟ و فقط به این فکر می‌کنین که "البته، البته، این همون چیزیه که این همه مدت منتظرش بوده‌ام"؟
یك رهگذر
خیلی زود کارل فقط یک شخصیت از کتابی می‌شود که او زمانی خوانده است
zahra

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۴۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان