کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی
معرفی کتاب قصه های سرزمین دوست داشتنی
کتاب قصههای سرزمین دوستداشتنی نوشتهٔ ادگار لارنس داکترو، نویسنده و روشنفکر مطرح آمریکایی است که با ترجمهٔ علیرضا کیوانینژاد در نشر چشمه چاپ شده است.
درباره کتاب قصههای سرزمین دوستداشتنی
ادگار لارنس داکترو در «قصههای سرزمین دوستداشتنی» به روایت نقادانه برخی از رویدادهای اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا پرداخته است. رویدادهایی که یا برای همه امری عادی شده است و یا به هر دلیل کسی دوست ندارد راجع بهشان چیزی بگوید و بنویسد. امروز داکترو را یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین نویسندههای آمریکا و جهان میدانند.
درواقع داکترو بخشی از تاریخ آمریکا، منش و اندیشه مردان سیاستمدار و حال و روز پدیدههای امروزین جامعهاش را توصیف میکند. او در داستانهای این مجموعه به دنبال مطرح کردن این سوال است که «آیا قانون برای همه یکسان اجرا میشود یا راهی برای دور زدنش وجود دارد؟»
ایرانیها که پیشتر این نویسنده را از روی دو رمان شاخصش، «رگتایم» و «بیلی بات گیل» شناختهاند در این کتاب هم میبینند که داکترو نسبت به حوادث اجتماعی بیتوجه نبوده است و تنها روالی تصادفی را در داستانهایش دنبال نمیکند.
کتاب قصههای سرزمین دوستداشتنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعه دربارهٔ تاریخ، جامعه و فرهنگ آمریکا پیشنهاد میشود.
درباره ادگار لارنس داکترو،
ادگار لارنس داکترو ششم ژانویهٔ ۱۹۳۱ در نیویورک به دنیا آمد. در مدرسهٔ فنی درس خواند و سپس تحصیلاتش را در دانشگاه کلمبیا ادامه داد و از آنجا فارغالتحصیل شد. از ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴ ویراستار بود و تا ۱۹۶۹ سردبیر انتشارات دایالپِرس. از آن به بعد مدام نوشت و رگتایم و بیلی باتگیتاش از مهمترین آثاری است که تا حالا نوشته است. اولین داستانش را تحتتأثیر جهانبینی و فضای داستانی کافکا نوشت، آن را در مجلهٔ دینامو چاپ کرد، وقتی دبیرستانی بود، اما هرگز تسلیم بیچونوچرای زوایای آشکار و پنهان داستانهای آن نویسنده نشد و راه خودش را پیدا کرد. امروز او را یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین نویسندههای امریکا و جهان میدانند.
بخشی از کتاب قصههای سرزمین دوستداشتنی
دلم میخواست عقل درستوحسابی داشتی اِرل. میتوانستی وقتی دکتر زنده بود بیشتر حواست را جمع کنی. ما باهم اختلاف داشتیم اما او به عنوان یک مرد، باهوش بود.
ایستگاه قطار لا ویل یک سکوی بتنی بود و سقفی یکشیبه داشت جای اتاقِ انتظار، بدون گیشهٔ بلیتفروشی. وقتی میآمدی بیرون یک کوچه میدیدی که خیابان اصلیِ آنجا از آن پیدا بود؛ جایی که فروشگاه مواد غذایی داشت، یک دفتر پستی، کلیسایی که با چوب سفید ساخته شده بود، یک بانک که روکارش گرانیت بود، یک خرازی، میدان شهر با یک هتل چهارطبقه و وسط میدان روی چمن تندیس سرباز جنگ داخلی امریکا. میشد همه را شمرد چون از هر کدام فقط یکی بود. مردی با یک گاری میخواست ما را ببرد. از چند خیابان گذشت که در آنها چند خانهٔ گرانقیمت بود و یک یا دو کلیسای دیگر و بعدش انگار داشتی از مرکز شهر میرفتی بیرون که پُر بود از خانههای یکطبقه با ایوانهای کوچک تیرهوتار و باغچههای نُقلی و رختآویزهای پشت خانه که فقط کوچهها آنها را از هم جدا میکردند. نمیتوانستم بفهمم چهطور اما مامان گفت اینجا بیشتر از سه هزار نفر زندگی میکنند. بعدِ چند مایل که در زمینهای زراعی جلو رفتیم، با سیلوهای پراکندهای که خارج از جادهٔ مستقیمی که درست سمت غرب میرفت و از میان مزارع ذرت میگذشت، منظرهای ظاهر شد که انتظارش را نداشتم، یک خانهٔ سهطبقهٔ آجرقرمز با سقفی بدون شیب و پلههای سنگی جلوِ در جوری که انگار آن را از خیابانی در شیکاگو با خانههای همشکل آورده بودند آنجا. تو کَتَم نمیرفت کسی چنین چیزی را برای یک مزرعه ساخته باشد. آفتاب در شیشهٔ پنجره شعله میکشید و مجبور شدم برای اینکه از دیدن آنچه میدیدیم مطمئن شوم، دستم را سایبان چشمهام کنم. اما، حقیقت داشت.
حجم
۱۴۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
قصه های سرزمین دوست داشتنی(آمریکا) و داکترویی که ساده و عمیق است. شگفت زده میشوم وقتی میبینم برخی با کلی ریخت و پاش در داستانشان و با توصل به بیشمار تکنیک های مدرن و سیال ذهن امپرسیونیسم و انتزاع و