دانلود و خرید کتاب سگ سالی بلقیس سلیمانی
تصویر جلد کتاب سگ سالی

کتاب سگ سالی

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سگ سالی

«سگ‌سالی» ششمین رمان بلقیس سلیمانی، داستان‌نویس و منتقد ادبی معاصر است. از او تاکنون چند داستان کوتاه و رمان‌ منتشر شده؛ «خاله‌بازی»، «به هادس خوش‌آمدید»، «نارسیده ترنج»، «پسری که مرا دوست داشت» و «بازی آخر بانو». بلقیس سلیمانی، جایزه ادبی مهرگان، بهترین رمان بخش ویژهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان و نشان درجه‌یک هنری سال ۱۳۹۵ را در کارنامه دارد. «قلندر» فرزند خانواده‌ای روستایی است که در دانشگاه، درگیر جریانات سیاسی شده و به سازمان مجاهدین خلق پیوسته است. در یکی از شب‌های خرداد ۱۳۶۰، قلندر پس از فرار از دست ماموران حکومتی و گذراندن دور روز سراسر ترس و دلهره، از تهران به خانه برمی‌گردد و همه خانواده را غافلگیر می‌کند. او ۲۴ سال خود را در طویله خانه‌شان حبس می‌کند و تمام اتفاقات مهم گذشته در این ۲۴ سال مرور می‌شوند، به زبانی دیگر محبوس شدن قلندر در طویله بهانه‌ای می‌شود برای مروری کوتاه بر گوشه‌هایی از تاریخ معاصر کشور. راوی داستان گاهی قلندر است و گاهی شخصیت‌های دیگر. سلیمانی در این اثر از یک رویداد سیاسی، مضمونی را بیرون کشیده‌است که از مصیبت‌های غیر قابل باور افرادِ مرتبط با گروه‌های چریکی حکایت می‌کند. داستان، پرداخت خوبی دارد و هر چه جلوتر می‌رود، با افزایش گره‌ها، پیچیدگی‌اش بیشتر می‌شود و شخصیت‌های جدیدی به آن اضافه می‌شوند تا کشش داستان را افزایش دهند و خواننده را به دنبال خود بکشانند.
Zeinab
۱۳۹۸/۱۱/۰۹

داستان عجیبی بود که فکر نمی‌کنم به این زودی‌ها از ذهنم بره. نویسنده، در عین سادگی قلمش، خیلی خوب جزئیات رو توصیف میکنه و شما رو درگیر فضای داستان می‌کنه. داستان پرکشش است و شما رو با خودش همراه می‌کنه.

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۸/۱۰/۲۶

کتاب ۲۱۲ کتابخانه همگانی، شخصیت اصلی داستان ، قلندر ، از اعضای دون پایه منافقین است که پس از دستگیری رفقایش در سازمان ،به روستای خود می گریزد و ... کتاب خوبی بود با یک موضوع تکان دهنده. ظاهرا نویسنده از یک

- بیشتر
مامان زیبا
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

اگه مرد سفر نیستی تو اون راه قدم نذار... وگرنه باید سالهای عمرت رو از ترس توی طویله کنار احشام سرکنی!

Shadi
۱۳۹۸/۱۲/۲۶

زنده موندن به چه قیمتی؟! همینو میتونم بگم.جالب و عجیب بود. ولی من منتظر بودم یه روز دیوانه بشه که نشد.

maryam_z
۱۴۰۰/۱۰/۲۲

☆خطر لو رفتن قصه☆ همه ی ما قابلیت تبدیل شدن به "قلندر" رو داریم. پشت پا زدن به هستی، نفهمیدن معنی بودن، چسبیدن به ترس ها و توهماتی که تصور می کنیم همگی ریشه در حقیقت دارند و آخر سر، زنده

- بیشتر
yasamin
۱۳۹۸/۰۵/۰۷

همه میتونیم گرفتار ترس هایی باشیم که ما رو هم مثل قلندر اسیر خودش کنه. ترسهایی که آخرش نا پیداست. فقط شکل ترس ها فرق داره

Ali_KamalipouR
۱۳۹۸/۰۶/۲۵

رمان جالبی بود میشه گفت هم ساده بود هم نبود روان و خوش خوان

akram
۱۳۹۹/۰۴/۲۸

خیلی عالی بود؛ مرگ یک بار شیون یک بار کاش بتوانیم از تصورات ذهنی خود دور باشیم و واقعیت را بپذیریم ای کاش قبل از انجام کاری بدانیم تحمل تاوان را داریم یا نه مرگ با عزت بهتر از زندگی

- بیشتر
وحید
۱۳۹۸/۰۵/۰۳

کتاب جالبی بود ترعیب شدم از این نویسنده اثار دیگه ای هم بخونم.

fatemeh
۱۴۰۰/۰۱/۱۵

این دومین کتابی هست که از این نویسنده خوندم‌ کتاب روایت خوبی داشت حس آمیزی، شخصیت پردازی، فضاسازی همگی خیلی خوب بودند داستان کشش داشت و تا پایان مخاطب رو با خودش همراه می کرد و به نظرم تنها ضعفش پایان

- بیشتر
درست است صنم دختر سربه‌هوایی بود، ولی اگر آن‌همه کتاب و روزنامه و بحث تأثیری نداشته، عشق‌شان، مهر پسرعمویی و دخترعمویی که تأثیر دارد.
آسمان
بعد از مرگ صنم بر خودش سخت گرفته بود. روزی یک جزء قرآن برای صنم خوانده بود. حالا که صنم رفته بود، قیامت، بهشت و جهنم سروکله‌شان پیدا شده بود. سابق بر این، در همهٔ این سال‌ها به بهشت و جهنم فکر نکرده بود. نه این‌که قبول نداشته باشد، قبول داشت، اما فکر نمی‌کرد. بهشت و جهنم جای دوری بودند. حالاحالاها وقت داشت که دربارهٔ آن‌ها فکر کند. در واقع این نوزده سالی را که در طویله به سر برده بود، جزء عمرش حساب نمی‌کرد. منتظر بود روزی از طویله بیرون بیاید و زندگی‌اش را از همان جا که قطع کرده بود دوباره شروع کند.
مروارید ابراهیمیان
ایستاد. جهان به طرف چشم‌ها، گوش‌ها، دست‌ها و کل بدنش یورش آورد. ریه‌هایش انباشته شد از اکسیژن و سینه‌اش خس‌خسی آرام کرد.
همچنان خواهم خواند...
در زمانهٔ بدی متولد شده بود و بالیده بود. تاریخ و انقلاب لهش کرده بودند. تقدیر تاریخی او بود که له شود. همه‌چیز از قبل در زرادخانهٔ تاریخ ضرب خورده است.
Zeinab
کجا بود؟ کجای تاریخ؟ نکند در سپیده‌دمِ آن ایستاده بود؟ این اصطلاح را انگار از یکی از برنامه‌های رادیو شنیده بود و بارها به آن فکر کرده بود. به موقعی که کتاب تاریخ سفید سفید بود و او نبود و همگان نبودند.
همچنان خواهم خواند...
ز لحظه‌ای که خودش را به آن اتاقک پشت‌بام در میدان هاشمی رسانده و چهار تکه رختش را توی ساکش ریخته و به ترمینال جنوب رفته و توی صندلی اتوبوس میهن‌تور ولو شده و سرش را به شیشهٔ اتوبوس چسبانده بود، به طویله فکر کرده بود. حتا به بوی پشکل، علف تازه‌جویده‌شده، کرک بزها و پشم میش‌ها و به بخار دهان گوسفندها هم وقتی که علف تازه را نشخوار می‌کنند، فکر کرده بود. حتا آن را حس کرده بود، خوشش آمده بود و احساس دلتنگی هم کرده بود.
همچنان خواهم خواند...
بوی علف تازه‌چریده هوا را پُر کرده بود، چه‌قدر این بو را دوست داشت. دست کشید روی زمین، بوته‌ای از زمین کند، با دست دیگرش آن را تمیز کرد و بعد یکی‌یکی برگ‌هایش را جدا کرد و در دهان گذاشت. گیاه شورمزه بود. خوشش آمد. روی زمین خیزید. هر علفی دم دستش می‌آمد، آن را می‌کند، تکان می‌داد و می‌خورد. چه مزهٔ خوبی می‌دادند این علف‌ها، پس بگو چرا مزهٔ شیر گوسفندها در بهار فرق می‌کند.
همچنان خواهم خواند...
تقدیر سیزیف بود و تقدیر تاریخی او که دوره کنند شب را و روز را و هنوز را. در زمانهٔ بدی متولد شده بود و بالیده بود. تاریخ و انقلاب لهش کرده بودند. تقدیر تاریخی او بود که له شود.
ملکوت
رسیده بود به آن‌جا که جهان راه خودش را می‌رفت او هم راه خودش را. پخمه و بی‌خیال شده بود. نمی‌خندید، گریه هم نمی‌کرد.
همچنان خواهم خواند...

حجم

۱۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

حجم

۱۱۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان