
دانلود و خرید کتاب صوتی به هادس خوش آمدید
معرفی کتاب صوتی به هادس خوش آمدید
کتاب صوتی به هادس خوش آمدید نوشتهٔ بلقیس سلیمانی با صدای نینا فراهانی توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این رمان دربارۀ تجربه تلخ تجاوز در بستر جنگ و ناآرامی است؛ داستانی که وسط ترس از بمباران تهران مخلوط میشود با تداوم خشونت علیه زنان و بحران هویتی نسل جوان.
درباره کتاب صوتی به هادس خوش آمدید
این اثر، روایت رودابه، دختری کرمانی است که برای ادامه تحصیل به تهران آمده تا از ترس حملات جنگی فاصله بگیرد. اما پذیرشِ خانه امنتر باعث میشود که او مورد تعرض مردی الکلی قرار گیرد؛ مردی که تصویر گذشتهای عاشقانه برایش باززنده میکند. حادثۀ تجاوز، مثل بمب دیگری، زندگی رودابه را از درون میکوبد و او را با جنگ روانی و بحران هویت روبهرو میسازد. آثار بلقیس سلیمانی معمولاً رمانهایی واقعنما و اجتماعی هستند؛ آثاری که غالباً زنان را در مرکز بحرانهای فردی یا جمعی قرار میدهند و ساختار داستانی را در خدمت طرح موضوعات اجتماعی استفاده میکنند. کتاب بدون داوری مستقیم، روایتی میسازد از واکنش انسانی رودابه به تجربهای غیرانسانی در شرایطی نابرابر و آشفته. راوی داستان، نینا فراهانی، با لحن گرم و در عین حال قدرتمند خود، فضای درونمایۀ رودابه در میانهٔ جنگ و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی را بازسازی کرده است.
کتاب صوتی به هادس خوش آمدید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر برای شنوندگانی مناسب است که به داستانهای اجتماعی-روانشناختی، مسألهمحور درباره خشونت علیه زنان و تأثیر بحرانهای اجتماعی-جنگی بر زندگی فردی علاقه دارند.
بخشی از کتاب صوتی به هادس خوش آمدید
«رودابه صدا را میشنید، صدا از جایی دور، از زمانهای کودکیاش میآمد، کسی شاهزادهابراهیم را صدا میکرد. امامزادهٔ خانوادهٔ شیخخانی، جدی هم که شیخ بود و هم خان و شاهزاده، هم مقدس بود، هم قدرت داشت. کسی که آنقدر آبرو پیش خدا داشت که دشت خشکی را تبدیل به تکهای از بهشت کرده بود. اینها را رودابه از مادربزرگش معصومهبیگم شنیده بود، زن ریزاندامی که شده بود یک مشت پوست و استخوان، اما لبهایش مدام به ذکر میجنبید و حالا پایین پای حاج شریفخان در صحن اصلی شاهزادهابراهیم برای همیشه خفته بود. رودابه چشم باز کرد. دست مالید به بدنهٔ ماشین، به حکم عادت، دستگیرهٔ در را پیدا کرد. روشنایی کمجان صبحگاهی را دید و ندید. در این جهان نبود، نمیدانست اینجا کجاست، این مرد کیست که مدام صدایش میکند. یک لحظه خودش را در نهسالگیاش دید، داخل جیپ شهباز پدرش بود، خودش را به در جیپ میکوبید، پدرش التماس میکرد بنشیند و از شدت درد پای شکستهاش، ننهبیگم را صدا میزد و سرش را به جیپ میکوبید، یکنواخت و مداوم.»
زمان
۷ ساعت و ۲۳ دقیقه
حجم
۱۰۱۴٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۲۳ دقیقه
حجم
۱۰۱۴٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد