کتاب پاییز فصل آخر سال است
معرفی کتاب پاییز فصل آخر سال است
کتاب پاییز فصل آخر سال است نوشتهی نسیم مرعشی، اولین رمان منتشرشده از این نویسندهی جوان است. داستان کتاب از دید سه راویِ زن جوان، که در دههی سوم زندگی خود هستند روایت میشود. لیلا، شبانه و روجا که هرکدام برههای پیچیده از زندگی خود را میگذرانند، در کنار هم و باهم و گاهی بسیار بیگانه از هم، با مسائلی دستوپنجه نرم میکنند که برای خوانندگان، خصوصا زنان بسیار ملموس است. نسخه الکترونیکی این کتاب توسط نشر چشمه منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است.
درباره کتاب پاییز فصل آخر سال است اثر نسیم مرعشی
کتاب پاییز فصل آخر سال است، اولین رمان نسیم مرعشی، روزنامهنگار، نویسنده و رماننویس ایرانی است. مرعشی با سابقهای غنی از روزنامهنگاری، نوشتن داستان کوتاه و سالها سیر در دنیای ادبیات، در اوایل دههی نود خورشیدی، دست به نوشتن و انشار این رمان زد. پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳، توسط نشر چشمه روانهی بازار کتاب ایران شد. رمانی که بسیار پرفروش شد و نظر طیف گسترده و متنوعی از مخاطبان را به خود جلب کرد. این رمان، در سال ۱۳۹۴، بهعنوان رمان برتر «جایزهی ادبی جلال آلاحمد» برگزیده شد.
لیلا، روجا و شبانه، سه راوی رمان پاییز فصل آخر سال است، دوستانی از سالهای نهچنداندورِ دانشگاه، در آستانهی سیسالگی قرار دارند. دغدغههایی که هر انسانی در این سالها دارد با تلاطمها و مشکلاتی که گریبانگیر هرکدامشان شده، در هم آمیخته و شرایطی پیچیده و سخت را رقم زده است. شرایطی که البته برای خوانندهی ایرانی غریب نیست. مهاجرت، جدایی، آغاز یک رابطه، موقعیتهای ویژهی خانوادگی و گرههای دیگر، داستان را جلو میبرد. داستانی که البته خطی نیست و برشهای مختلفی از زندگی این سه دوست را روایت میکند. روایتی خواندنی، عمیق و روان از نویسندهای بااستعداد و جوان، که بعید است همذاتپنداری خوانندهاش را جلب نکند و محبوبیت گستردهاش را نیز بیش از هر چیز دیگری، مدیون همین ویژگی است.
کتاب پاییز فصل آخر سال است، در دو فصل با عنوانهای «پاییز» و «زمستان» نوشته شده است. هر کدام از این فصلها نیز سه بخش یا بهقول نویسنده، سه «تکه» دارد. تکهی ابتدایی هر فصل را «لیلا» روایت میکند. لیلا روزنامهنگار است و بهتازگی از همسرش میثاق که بسیار عاشقش بوده، جدا شده است. راوی تکهی دوم هر فصل «شبانه» است. دختری که نامش را پدرش از اشعار شاملو برکشیده، حالا در فصل سختی از زندگی خود قرار گرفته است. فصل دودلی در یک انتخاب مهم که سالها برایش رویاپردازی کرده است. «روجا» دختر قوی داستان راوی تکههای سوم هر فصل است. او که همیشه حامی مادرِ تنها و دوستانش بوده، حالی در آستانهی مهاجرت کارش به گرهی کور خورده است.
خلاصه داستان
هشدار: این بخش میتواند پایان داستان را فاش کند.
داستان پاییز فصل آخر سال است، با روایت لیلا آغاز میشود. او مانند دوستانش -دو راوی دیگر داستان- مهندسی خوانده اما عاشق روزنامهنگاری است و چندماهی میشود که از همسرش میثاق جدا شده است. همسری که برای مهاجرت سخت کوشیده بود و نتوانست مخالفت لیلا با رفتن و همراهی نکردنش را هضم کند. نام میثاق در دو روایت دیگر از شبانه و روجا نیز بارها آورده میشود. برای لیلا، دوران سخت جدایی و گسستن از یاد میثاق، که برایش بسیار عزیز بوده، آسان نیست. مواجهه با جای خالی همسر سابق در خانه و وضعیت کاری مبهم و تقلا در بیرون از خانه، او را ناراحت و ناآرام کرده است.
شبانه، روای دیگر داستان، دختر خانوادهای است که زندگیشان تحتالشعاع پسر معلولشان ماهان است. شبانه که از کودکی خود را در نقش محاظ و حامی برادرش ماهان دیده، حالا در دوراهی جواب مثبت یا منفی به همکارش ارسلان است، که به او ابراز علاقه کرده است. شبانه نسبت به ارسلان احساساتی مبهم دارد و رابطهاش نیز با او پر از فرازوفرود است. ارسلان عاشق شبانه است اما با معشوقی که شبانه سالها در سر میپرورانده، فاصله دارد. ترس شبانه از این رابطه اما انگار عمیقتر از این خیالپردازیهاست.
روجا، راوی سوم داستان، سالهاست که پدرش را از دست داده است. او پس از قبولی در دانشگاه، همراه با مادرش به تهران آمده تا در این شهر یزرگ تنها نباشد. روجا دختری قدرتمند است که سالها برای موفقیت کوشیده و حالا در تلاش است ویزای تحصیلی فرانسه را کسب کند. سختیهای کسب ویزا از یکسو و نگرانیهایش برای مادری که تنها خواهد ماند، از سوی دیگر او را احاطه کرده است.
خرید و دانلود این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعه کتاب پاییز فصل آخر سال است را به دوستداران ادبیات داستانی ایران، رمانهای اجتماعی و عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
چرا باید کتاب پاییز فصل آخر سال است را بخوانیم؟
این رمان در عین روانی و سادگی در روایت، لایههای عمیقتری برای کاویدن دارد. مرعشی کوشیده شخصیتهای چندبعدی و واقعی را در بستری بیافریند که هر خوانندهی ایرانی با خواندن کتاب دستکم بخشی از وجود خود را در آنها ببنید. پرداخت به مسائل زنان، مصائب مهاجرت و روابط پیچیدهی عاطفی کتاب پاییز فصل آخر سال است، را به اثری خواندنی بدل کرده است.
دربارهی نسیم مرعشی
نسیم مرعشی نویسنده، روزنامهنگار و فیلمنامهنویس ایرانی است. او متولد سال ۱۳۶۲ در اهواز است. مرعشی کار خود بهعنوان روزنامهنگار را در همشهری جوان و از سال ۱۳۸۶ آغاز کرد. از سال ۱۳۸۹ بود که دست به نوشتن و انتشار داستان زد. اولین رمان مرعشی «پاییز فصل آخر سال است» در سال ۱۳۹۳ منتشر شد. رمانی که استقبالی گسترده برانگیخت تا نام او بهعنوان یک نویسندهی جوان موفق در ادبیات داستانی ایران مطرح شود. دومین رمان نسیم مرعشی باعنوان «هرس» در سال ۱۳۹۶ راهی بازار کتاب ایران شد. این کتاب نیز توانست نظر منتقدان و تحسین گستردهی مخاطبان کتاب را جلب کند.
جوایز و افتخارات نویسنده و کتاب
نسیم مرعشی، در سال ۱۳۹۴، برای کتاب «پاییز فصل آخر سال است»، برندهی «جایزهی ادبی جلال آلاحمد» شد. این کتاب عنوان «رمان برتر» را در این جایزهی سالانه بهخود اختصاص داد. مرعشی پیشتر در سال ۱۳۹۲، جایزهی «بیهقی» را برای داستان «نخجیر» برده بود. او برای داستان «بنبست سهیل» نیز برندهی جایزهی نخست بخش حقوق و تکالیف شهروندی «جایزهی داستان تهران» شده است.
نقد کوتاهی بر کتاب
کتاب پاییز فصل آخر سال است، بهعنوان اولین رمان نسیم مرعشی، اثری قابلاعتنا و خوشخوان است. با آغاز خوانش کتاب، میتوان دریافت با نویسندهای آشنا به ادبیات و دغدغهمند نسبت به مسائل زنان و در تصویر بزرگتر، جامعهی ایرانی، مواجهایم. در روایت داستان، آنچنان نشانهای از خامدستی که ممکن است در آثار اول نویسندگان دیده شود، هویدا نیست. مخاطب با رمانی خواندنی و روایتی روان مواجه است که او را خسته نمیکند. این ویژگی ناشی از توانایی ادبی نویسنده و احتمالا بارها ویراستن و پالودهکردن متن توسط اوست. متنی پیراسته که ذوق خواننده را با موانع و اشکالات معمول، کور نمیکند. این خوشخوانی متن میتواند ناشی از تنوع راویان داستان نیز باشد. داستان از دید سه راوی مختلف روایت شده است. گرچه تفاوتی آنچنان در لحن مشاهده نمیشود اما زوایای دید مختلف نسبت به مسائل شخصی و مشترک کاراکترها، بر جذابیت رمان افزوده است. تحلیل راویان از وضعیت یکدیگر یا تفاوت دید آنها نسبت به شخصیتهای دیگر (برای مثال میثاق)، رمان را از جمود و یکنواختی دور کرده است. مرعشی با اینکار عملا مسائل را از چند زاویه دیده، واکاویده و در دام نگاه تکبعدی و خستهکنندهی برخی داستانهای تلخ اجتماعی نیفتاده است. درمجموع بهنظر میرسد استقبال گسترده از رمان در درجهی اول ناشی از پرداخت به مسائل جمعی جامعه و زنان ایرانی است و البته بیارتباط با سیالیت روایت و عمق نگاه نویسنده نیست.
ژانر کتاب
کتاب پاییز فصل آخر سال است را میتوان درامی در دستههای عاشقانه و اجتماعی دانست.
نکات و پیامهای کلیدی کتاب
در رمان پاییز فصل آخر سال است، زنان نقش محوری دارند. سه شخصیت محوری داستان، زنانی تحصیلکرده و مستقل هستند و میتوان دغدغههای آنان را دغدغههای این قشر از جامعه دانست. البته داستان فارغ از مشکلات عمومی زنان در جامعهی ایرانی نیست. افزونبر دغدغههای زنانه، مسائلی مانند مهاجرت که زندگی عموم ایرانیان را تحتتأثیر قرار داده، بنمایهی داستان است. موردی که زندگی مشترک لیلا و میثاق را از هم پاشیده و روجا نیز بهشدت درگیر آن است. نکتهی مهم دیگر نقش خانواده و کودکی شخصیتهای داستان در زندگی امروزشان است. این وجه در روایت شبانه، بسیار ملموس و قابلتوجه است. اگر عمیقتر به داستان نگاه کنیم، زوایای پنهان شخصیتها و درونیات آنها و نیز پیچیدگی احساساتی که به هم دارند، جذاب و تفکربرانگیز است.
دربارهی سبک نوشتاری کتاب
روایت نسیم مرعشی در کتاب پاییز فصل آخر سال است، روان، نسبتا پخته، نسبتا یکنواخت در لحن سه کاراکتر، اما گیرا و خواندنی است (روایت داستان اولشخص و راویان متفاوتاند). در این کتاب با یک داستان خطیِ کلاسیک که ابتدا و میانه و پایان ویژهی آن نوع را داشته باشد، مواجه نیستیم. رمان درواقع برشی از زندگی سه شخصیت زن داستان است.. قلم نویسنده واقعگرایانه است و در کنار آن جریان ذهنی و کابوسهای شخصیتهای داستان نیز به میان میآید. رجوع نویسنده به داستانها و فیلمها و نیز وجه ادبی قلم او، ویژگی دیگر این رمان است.
درباره نقش زنان در این داستان و شخصیتهای آن
شخصیتهای اصلی رمان پاییز فصل آخر سال است، زن هستند. زنان جوانی که در کشمکش و تقلا برای رسیدن به شرایط آرمانی خوداند یا اینکه میکوشند از وضعیت نامساعد و نامطلوب عاطفی و کاریشان خارج شوند. مرعشی شخصیتهای رمانش را بهدور از سفیدی و سیاهی آفریده است. از اینرو قضاوت دربارهی آنها سخت است. این مورد در رابطه با نقشهای فرعی زنانه، مثل مادر دو شخصیت روجا و شبانه نیز تاحدودی صدق میکند.
جملاتی از کتاب پاییز فصل آخر سال است
آبجوش را که میریزم توی لیوان، رگههای قهوهای دود میشوند توی آب و پیچوتاب میخورند. نخ کیسهی چای را میکشم. رگهها باهم قاطی میشوند و برایم چای فوری درست میکنند. نیستی و با خیال راحت قوری را در بالاترین کابینت قایم کردهام و فقط چای فوری میخورم. باید چای بخورم تا سرحال شوم. باید سرحال بروم سر کار. دارم میروم سر کاری که همیشه دوست داشتهام. کاری که خوشحالم میکرد. باید باز هم دوستاش داشته باشم. چرا ندارم؟ چرا هیچچیزِ این روزها دیگر مرا نمیخنداند؟ به خاطر بیکاری است حتماً. باید چیزی داشته باشم که مرا فرو ببرد توی خودش و نگذارد بفهمم کجا هستم. باید روزهایم را بگذراند. باید حواسم را پرت کند از همهچیز. حواسم که به چیزی پرت نمیشود، فکرها پیدایشان میشود. خودم را ول میکنم روی مبل قرمز و هزار ساعت هم که بنشینم حوصلهام سر نمیرود بس که فکر میدود توی سرم. فکر خودم، تو، سمیرا، زندگی شبانه و ماهان. فکر اینکه چرا به اینجا رسیدیم. کجا را اشتباه کردیم. کجای خلقت و با کدام فشار شالودهمان ترک خورد که بدون اینکه بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان که دیگر نمیتوانیم از جایمان بلند شویم. نمیتوانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بودهایم. اشتباهِ کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازهمان را طوری غیرمقاوم ساخت که هر روز میتواند برای شکستنمان چیزی داشته باشد؟ فکر زندگی بیخنده و بیآرزو تکهتکهام میکند.
حجم
۱۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه
حجم
۱۶۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۸۹ صفحه
نظرات کاربران
مشخص نیست کدوم آدمی به نویسنده های نسل جدید وحی نازل کرده که هر کس سیاه تر و مضطرب تر بنویسه، به عنوان نویسنده ی بهتر شناخته میشه. اگه اسم و توصیفات ظاهری شخصیت ها رو ازشون بگیرید، هیچ وجه
از اون کتاباییه که اگه نخونی هم چیزی از دست ندادی و اگه بخونی چیزی به دست نیاوردی.مثل بیشتر کتابای داخلی این سالها فقط بی هدف صفحه پر کرده و مثل همه جشنوارهای ها داره از سیاهی و سردرگمی و
مدام میخواهم این عکس را با یک نوشته پست کنم که این طور شروع میشود: داستان ایرانی برای پر فروش شدن به چه چیزی نیاز دارد؟ هیچ چیز جز یک ماجرای عشقی که حتما در انتها به شکست و جدایی
طی مشورتی که با یکی از کاربران کردم به جهت اینکه چاپی تهیهش کنم یا نه، ایشون فرمود خیر؛ اما کتاب رو مخصوصا برای مطالعه در آذرماه، و مخصوصا برای راه رفتن رو زرد و نارنجیا تهیه کردم😃 و به
لیلا، روجا و شبانه هر سه یک نفرند. سه زن که هرکدامشان من را یاد خودم می اندازند. حرف پاییز و شغل مورد علاقه و چای فوری که میشد لیلا بودم. همانقدر در خود مانده... در درون خود نشسته... شبانه مرا
یه کتاب بی سر و ته که آخرش اینطور تموم میشه: آدما هرچه قدر هم که تلاش کنن نمیتونن از منجلاب فکری و زندان ذهنی که برای خودشون ساختن، بیرون بیان!
کتاب آغازی فوقالعاده دارد؛ شما پرت میشوید وسط یک زندگی و همانقدر مشتاق که از آینده بدانید، همانقدر هم مشتاق دانستن گذشته خواهید بود. اما این شروع طوفانی، هرچه جلوتر میرود از شدتش کاسته میشود و در بخشهایی از کتاب
در مورد زندگی سه تا دختره که هرکدوم با مسائل و مشکلات خودشون دست و پنجه نرم میکنند.تصویرسازی و شخصیت پردازی کتاب خوبه و به وضوح میتونید درد و مشکل شخصیت های کتاب رو حس کنید.برای من از این سبک
عاشق اینم که فقط اینجا افراد کتابخون میبینم من خودم نویسنده ام و از این که کتابخون کمه ناراحتم از طاقچه ممنونم
فقط چند روز عادی از زندگی سه تا دختر رو گفته بود ،بدون اینکه اتفاق خاصی بیافته ،با سوال شروع میشه با سوال هم تموم میشه به نطرم نویسنده سعی کرده پایان باز بنویسه ،ولی به نطر من برداشتش از