
کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن
معرفی کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن
کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت و ترجمهٔ عاطفه حبیبی، توسط انتشارات چترنگ منتشر شده است. این رمان خارجی، داستانی دربارهٔ جستوجوی یک جوان برای کشف راز موسیقی شوپن و رابطهٔ او با معلمی خاص و متفاوت به نام مادام پیلینسکا را روایت میکند. کتاب در دستهٔ رمانهای معاصر قرار میگیرد و با نگاهی به موسیقی، هنر و زندگی، تجربهای متفاوت از یادگیری و کشف را پیش روی خواننده میگذارد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن
کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن دربارهٔ جوانی است که عمیقاً به موسیقی علاقهمند است و تلاش میکند تجربهای ناب و واقعی از موسیقی شوپن داشته باشد. او در مسیر یادگیری پیانو با مادام پیلینسکا، معلمی پیر و متفاوت آشنا میشود که روشهای تدریسش از راههای معمول فاصله دارد و بیشتر به جنبههای معنوی و فلسفی موسیقی میپردازد. این روشها شامل فعالیتهایی مثل بو کردن گلها، گوش دادن به صدای پرندگان و مشاهدهٔ حرکت آب است که به شاگرد کمک میکند تا علاوه بر تکنیک موسیقی، به درکی عمیقتر از زندگی و طبیعت برسد.
کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن به شکلی واضح نشان میدهد که موسیقی فراتر از نواختن صحیح نتهاست و باید آن را بهعنوان تجربهای احساسی و معنوی در نظر گرفت. مادام پیلینسکا به شاگردش میآموزد که هنر موسیقی درک و ارتباطی عمیق با زندگی دارد و با یادگیری این راز، شاگرد نه تنها نوازنده بهتری میشود، بلکه در فهم خود و جهان اطرافش نیز پیشرفت میکند. این ارتباط میان هنر و زندگی، محور اصلی کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن است و از طریق داستانی ساده اما تأملبرانگیز به خواننده منتقل میشود.
ساختار کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن به صورت روایت اولشخص است که خواننده را به درون ذهن و احساسات شخصیت اصلی میبرد. داستان میان خاطرات کودکی، دوران نوجوانی و تجربههای تازه آموزشی در پاریس در جریان است. این فضا باعث میشود موسیقی به عنوان زبانی جهانی برای بیان احساسات و شناخت بهتر خود و جهان اطراف به تصویر کشیده شود. کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن علاوه بر پرداختن به یادگیری موسیقی، کتاب به رابطهٔ میان شاگرد و استاد نیز توجه دارد و نشان میدهد که تأثیر معلم میتواند فراتر از آموزش فنی باشد و مسیر رشد شخصی و معنوی شاگرد را شکل دهد. این رابطهٔ پیچیده و عمیق از جنبههای مهم داستان است که خواننده را به تفکر دربارهٔ نقش استادان در زندگی خود وا میدارد.
در نهایت، کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن به طور کلی دربارهٔ کشف معنا در هنر و زندگی است و نشان میدهد که هنر، بهویژه موسیقی، چگونه میتواند تغییرات عمیقی در فهم انسان از خودش و دنیایش ایجاد کند. کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن فراتر از شرح ساده یادگیری پیانو، به موضوعات فلسفی و انسانی میپردازد و تأمل در مورد زندگی و هنر را به خواننده پیشنهاد میکند.
خلاصه داستان مادام پیلینسکا و راز شوپن
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با روایت کودکی اریک آغاز میشود؛ پسری که در خانهشان پیانویی قدیمی حضور دارد و او از صدای آن بیزار است. اما یک روز، خالهاش با نواختن قطعهای از شوپن، جادوی موسیقی را به او نشان میدهد و همین تجربه، جرقهٔ علاقهٔ عمیق اریک به پیانو و شوپن را میزند. سالها بعد، اریک که حالا دانشجوی فلسفه در پاریس است، همچنان در پی کشف راز شوپن و دستیابی به آن احساس ناب کودکی است. او پس از جستوجو، با مادام پیلینسکا، معلم پیانوی لهستانی و عجیبوغریب، آشنا میشود. مادام پیلینسکا روشهای غیرمتعارفی برای آموزش دارد؛ از تمرین سکوت و لمس گلهای شبنمزده تا تماشای حلقههای آب و حتی تمرینهای ذهنی و عاطفی. اریک در این مسیر، نهتنها با موسیقی، بلکه با ابعاد تازهای از زندگی، عشق، رنج، خاطره و هویت روبهرو میشود. رابطهٔ او با مادام پیلینسکا، به تدریج به رابطهای عمیق و تأثیرگذار بدل میشود که فراتر از آموزش موسیقی، به کشف رازهای درونی و معنای زندگی میانجامد. در این میان، خاطرات خانوادگی، عشقهای گذشته و حال، و تأملات فلسفی، لایههای مختلف داستان را شکل میدهند. کتاب، سفری است به درون روح انسان و جستوجوی لحظههای ناب و رازآلود هنر.
چرا باید کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی متفاوت، به رابطهٔ میان هنر و زندگی میپردازد و نشان میدهد که یادگیری موسیقی، تنها به تمرین و تکنیک محدود نمیشود، بلکه نیازمند تجربه، احساس و حتی مواجهه با شکست و ناامیدی است. کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن با پرداختن به جستوجوی معنا، تأثیر استادان بر زندگی و اهمیت رهاشدن در مسیر یادگیری، خواننده را به تأمل دربارهٔ مسیر رشد فردی و هنری دعوت میکند. روایت کتاب، ترکیبی از خاطره، فلسفه، طنز و احساس است و برای کسانی که به هنر، موسیقی و داستانهای انسانی علاقه دارند، تجربهای تازه و الهامبخش فراهم میکند.
خواندن کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر، دوستداران موسیقی و هنر، کسانی که دغدغهٔ رشد فردی و کشف معنا دارند و همچنین افرادی که به رابطهٔ شاگرد و استاد و تأثیر آن بر زندگی علاقهمندند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال داستانی دربارهٔ جستوجوی هویت و تجربههای انسانی هستند، پیشنهاد میشود.
درباره اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت (Éric-Emmanuel Schmitt) نویسنده، نمایشنامهنویس، رماننویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی است که طی حدود یک دهه به یکی از محبوبترین نویسندگان جهان فرانسهزبان تبدیل شد. آثار او به بیش از چهل زبان ترجمه شده و نمایشنامههایش در بیش از پنجاه کشور به طور منظم اجرا میشوند. او همواره مورد تحسین منتقدان بوده و همزمان با استقبال گسترده خوانندگان، چندین اثرش به فیلم نیز تبدیل شده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومهٔ شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. کودکیاش با عشق به موسیقی و آموزش پیانو از نُهسالگی آغاز شد. گرچه در ابتدا قصد داشت آهنگساز شود، اما معلمانش او را به سمت نگارش سوق دادند تا استعدادش در نوشتن شکوفا شود. پس از تحصیل در رشته ادبیات، به دانشسرای عالی راه یافت و از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ فلسفه خواند. پایاننامهٔ دکترایش با موضوع «دیدرو و مابعدالطبیعه» بعدها تحت عنوان «دیدرو و فلسفه اغوا» منتشر شد.
اشمیت چندین سال به تدریس فلسفه در دبیرستان و دانشگاه مشغول بود و معتقد است فلسفه به او کمک کرد تا خودش باشد و آزادی واقعی را تجربه کند. این فیلسوف تبدیل به نویسندهای خلاق شد که با بازآفرینی اسطورهها و حکایات بنیادین، آثار پرانرژی و نوآورانه خلق کرد. در دهه ۱۹۹۰ نمایشنامههای او در سراسر جهان مورد استقبال قرار گرفتند؛ از جمله «شب والونی» (۱۹۹۱) که نسخهای مدرن از اسطورهٔ دون ژوان است و موجب شهرت او شد و «مهمان ناخوانده» (۱۹۹۳) که سه جایزهٔ مولیر را به دست آورد. پس از ترک تدریس، اشمیت تماموقت به نویسندگی پرداخت و آثاری چون «گلدن جو» (۱۹۹۵)، «دگرگونههای معمایی» (۱۹۹۶) و «میلارپا» (۱۹۹۷) را نوشت که نقطه آغازی برای دورۀ داستانهای دینی او بود. آثار این دوره شامل «آقا ابراهیم و گلهای قرآن» (۱۹۹۹)، که بعدها به فیلمی با بازی عمر شریف تبدیل شد، و «اسکار و بانوی گلیپوش» (۲۰۰۳) است. نمایشنامههای او همچون «خردهجنایتهای زناشویی» نیز با استقبال عمومی مواجه شدند.
همزمان با فعالیتهای تئاتری، اشمیت به نوشتن رمان نیز پرداخت. نخستین رمانش، «فرقۀ خودبینان» (۱۹۹۵)، با تحسین منتقدان روبهرو شد. در سالهای بعد، آثاری چون «انجیل به روایت پیلاطس» (۲۰۰۰)، «سهم آن دیگری» (۲۰۰۱) و «آنگاه که یک اثر هنری بودم» (۲۰۰۲) جایگاه او را تثبیت کردند. کتابهای دوره «نادیدنیها» او که شامل روایتهایی عرفانی و دینی درباره بودیسم، اسلام، مسیحیت و کلیمیت است، محبوبیت زیادی در جهان فرانسویزبان یافتند. از سال ۲۰۰۰ به بعد، اشمیت جوایز متعددی از جمله جایزهٔ بزرگ تئاتر فرهنگستان فرانسه و جایزهٔ بزرگ خوانندگان لایپزیگ را دریافت کرد. همچنین در نظرسنجی مجلهٔ ادبی «لیر» کتاب «اسکار و بانوی گلیپوش» در کنار کتاب مقدس و آثار کلاسیکی چون «سهتفنگدار» و «شازده کوچولو» بهعنوان کتابهایی معرفی شد که زندگی خوانندگان را تغییر دادهاند؛ اتفاقی نادر برای نویسندهای زنده.
بخشی از کتاب مادام پیلینسکا و راز شوپن
«مادام پیلینسکا جلوی کلاویهها نشست. «روی پوستتان تمرکز کنید. بله، پوستتان. پوستِ همهجای بدنتان. منافذش را باز کنید. شوپن اینطور شروع کرد؛ زیر پیانوی مادرش دراز میکشید و ارتعاشات را احساس میکرد. موسیقی، قبل از هرچیز، یک تجربهٔ فیزیکی است. خسیسها فقط با گوشهایشان گوش میکنند. دستودلباز باشید، با تمام بدنتان گوش کنید.» شروع کرد به نواختن. واقعاً حق با او بود! موسیقی روی پوستم مینشست، میلیسیدم، تحریکم میکرد، به من شکل میداد، خمیرم میکرد، تکانم میداد، بلندم میکرد، از پا درم میآورد، کتکم میزد، تمام نیرویم را میگرفت. صداهای بم طوری تکانم میدادند که انگار روی ناقوس کلیسا نشسته بودم. صداهای زیر مثل باران رویم میباریدند؛ قطرههای سرد، قطرههای گرم، قطرههای ولرم، درشت یا ریز، رگباری، طوفانی و ممتد. صداهای میانی مثل پارچهٔ نخی نرمی بالاتنهام را میپوشاندند و من میانش غلت میخوردم. شیفتهٔ اجرایش شده بودم. تشویقش کردم. «آفرین! فوقالعاده بود! شما خیلی تکنیک بلدید.» «آدم هیچوقت خیلی تکنیک یاد نمیگیرد و هروقت به جایی میرسد که احساس میکند خیلی چیزها میداند، هنوز هیچچیز نمیداند.»
حجم
۵۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۵۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه