دانلود و خرید کتاب وقت قصه من را صدا کن محمدرضا یوسفی
تصویر جلد کتاب وقت قصه من را صدا کن

کتاب وقت قصه من را صدا کن

معرفی کتاب وقت قصه من را صدا کن

کتاب «وقت قصه من را صدا کن» نوشتۀ محمدرضا یوسفی است و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. این رمان خواندنی مناسب ردۀ سنی نوجوانان است و به روشی خلاقانه به موضوعات مختلف از جمله طلاق والدین می‌پردازد.

درباره کتاب وقت قصه من را صدا کن

داستان وقت قصه من را صدا کن با خواب سهراب شخصیت اصلی داستان آغاز می‌شود. سهراب نوجوانی است که به‌تازگی پدربزرگش را ازدست‌داده است، پدربزرگی که بسیار دوستش داشت و روزها و شب‌هایش را کنار او می‌گذراند. پدربزرگ همیشه در اتاقی که کتابخانه‌اش هم بود برای سهراب قصه می‌گفت، خاطره تعریف می‌کرد و آن‌قدر کتاب می‌خواند تا خوابش ببرد. حالا بعد از رفتن پدربزرگ، سهراب مدام خواب‌ پدربزرگش را می‌بیند که به او می‌گوید: سهراب تو باید بزرگ طایفه شوی! این جمله برای سهراب بسیار عجیب است و دلش می‌خواهد از پدربزرگ بپرسد که منظورش از این حرف چیست.

خواب‌های سهراب در کتاب وقت قصه من را صدا کن یک ویژگی دارد و آن هم این است که تمام شخصیت‌های قصه‌های پدربزرگ مانند حسنی، ماه پیشونی، نخودی، گنجشکک و نمکی حضور دارند و با سهراب حرف می‌زنند. محمدرضا یوسفی در کتاب وقت قصه من را صدا کن، به روشی خلاقانه قصه‌های کودکی را که اکثر کودکان با آن‌ها آشنایی دارند با زندگی واقعی سهراب، شخصیت اصلی داستان ترکیب می‌کند به همین دلیل توانسته است نظر کودکان و نوجوانان را جلب کرده و آن را به اثری شیرین و دلچسب تبدیل کند و همچنین از تلخی و غم جدایی والدین سهراب بکاهد. گنجاندن قصه‌های قدیمی در کتاب وقت قصه من را صدا کن نشان می‌دهد که تا چه اندازه ین داستان‌ها می‌توانند مفید باشند و به حل مشکلات و پیداکردن راه‌حل کمک کنند. این کتاب همچنین نحوۀ مواجه و تفکر کودکان و نوجوانان را نسبت به بسیار از مسائل جدی زندگی را نشان می‌دهد. 

خواندن کتاب وقت قصه من را صدا کن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وقت قصه من را صدا کن

«ازآنجاکه بابابزرگ را خیلی‌خیلی دوست داشت و دلش می‌خواست حتماً به حرف‌های او گوش کند، به‌زور چشمانش را بست تا خوابش ببرد، می‌خواست به او که هر بار به خوابش می‌آمد، می‌گفت تو باید بزرگ طایفه شوی، یک چیزی بگوید. می‌خواست از او بپرسد: اصلاً بابابزرگ تو چه جور بزرگ طایفه شدی؟ اما خواب مثل ماهی بود و از چشم‌های او لیز خورد و فرار کرد. در آن تاریکی، لامپ سقف اتاق را دید که تکان می‌خورد،‌انگار زمین‌لرزه‌ای از راه می‌رسید. از جایش پرید، دوید. کلید را زد و اتاق روشن شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۶۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۱,۲۰۰
۶,۳۶۰
۷۰%
تومان