دانلود و خرید کتاب خیانت اینشتین اریک امانوئل اشمیت ترجمه شهلا حائری
تصویر جلد کتاب خیانت اینشتین

کتاب خیانت اینشتین

معرفی کتاب خیانت اینشتین

کتاب خیانت اینشتین نوشتۀ اریک امانوئل اشمیت و ترجمۀ شهلا حائری است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب خیانت اینشتین

خیانت اینشتین نوشتۀ اریک امانوئل اشمیت سال ۲۰۱۴ منتشر شد. این اثر نمایشنامه‌ای خواندنی است که تا امروز چندین بار بر روی صحنۀ تئاتر به اجرا درآمده است. این نمایشنامه گفت‌وگو جالب و تأمل‌برانگیز میان یک دوره‌گرد فقیر و «آلبرت اینشتین»، برندۀ جایزۀ نوبل در سواحل دریاچه‌ای در نیوجرسی، در آمریکا است. «اینشتین» در این اثر نگرانی‌اش از ساخت بمب اتم توسط نازی‌ها را با این دوره‌گرد در میان می‌گذارد. او با زبانی طنز و کمدی کشمکش درونی و عذاب وجدان ناشی از نقشی که ممکن است در گسترش جنگ داشته باشد را بیان می‌کند.

نمایشنامه خیانت اینشتین تلاشی است برای واکاوی موضوعات اساسی فلسفه زندگی. در این نمایشنامه، اینشتین که مقیم آمریکا شده است نگران جنگ است و نگران اینکه آلمان‌ها موفق به ساخت بمب اتم شوند.

خواندن کتاب خیانت اینشتین را به چه کسانی پیشنهاد می‌‌کنیم

این کتاب برای علاقه‌مندان به تئاتر و نمایش کتابی جذاب و خواندنی است.

درباره اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت نویسنده، فیلسوف و نمایشنامه‌نویس فرانسوی - بلژیکی در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون فرانسه به دنیا آمد. او در خانواده‌ای ورزشکار بزرگ شد و پس از دیدن تئاتری در نوجوانی‌اش به نوشتن علاقه‌مند شد. او تحصیلاتش را در رشتۀ فلسفه دانشگاه سوربن را تا مقطع دکترا ادامه داد و مدتی را به تدریس در مدرسه مشغول بود. او از دهۀ نود میلادی نوشتن را آغاز کرد و کتاب‌های فاخر و خواندنی منتشر کرد. او سال ۲۰۰۱ نمایشنامۀ «ابراهیم آقا و گل‌های قرآن» را منتشر کرد که بیش از دویست هزار نسخه از آن در فرانسه فروخته شد.

بخشی از کتاب خیانت اینشتین

«غروب در نیوجرسی، در کنار دریاچه.

درحالی‌که خورشید آسمان را به رنگ مسی درآورده، مردی، نشسته بر زمین، بساط غذای مختصرش را پهن می‌کند: نان، ژامبون، خیارشور.

او یک ولگرد است. با دمپایی، لباس چروک مندرس، کوله‌پشتی‌اش را روی سبزه گذاشته و به آنچه در دوردست اتفاق می‌افتد، نگاه می‌کند.

انگار آنچه می‌بیند برایش جالب است، اما از دید ما پنهان است.

هنگامی‌که سرش را به‌طرف راست می‌گرداند، اینشتین وارد می‌شود.

در این سال ۱۹۳۴ آلبرت اینشتین پنجاه و پنج سال دارد.

موهای ژولیده، پیراهن مردانهٔ گشاد، شلوار کتان، کفش بی جوراب، از نظر بدلباسی دست‌کمی از ولگرد ندارد.

از قایق بادبانی‌اش، سراپا خیس پایین آمده و خودش را کنار دریاچه می‌تکاند. لبخندی به ولگرد می‌زند و حوله‌ای را از ساک ورزشی‌اش درمی‌آورد.

اینشتین: خب؟ از نمایش حظ کردین؟

ولگرد: محشر بود. قایق بادبانی، نور خیره‌کنندهٔ روی دریاچه، خط سرعتتون روی آب... دست‌کم پنج باری فکر کردم که الانه که چپ کنین.

اینشتین: عجب! متشکرم... دست‌کم بیخود خودم رو به‌زحمت ننداختم.

ولگرد: چون از پس این کار بر می‌آین.

اینشتین: چه‌کار؟ خوابوندن بادبانم روی امواج یا برگردوندن بدنه‌ش؟

ولگرد: اینکه به ورزشی علاقه‌مند باشین که درش همون‌قدر استعداد دارین که فیل برای رقص. من اگه آن‌قدر دست‌وپاچلفتی بودم ول می‌کردم.

اینشتین: سال‌هاست دارم کشتیرانی می‌کنم.

ولگرد: عجب...

اینشتین: از اینکه چیزی در برابرم مقاومت کنه لذت می‌برم.

ولگرد: در این صورت انتخابتون درست بوده. با بادبان حوصله‌تون سر نمی‌ره.

اینشتین: شکستن امواج آسوده‌ام می‌کنه. مثل نواختن ویولن.»

معرفی نویسنده
عکس اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت یکی از پرخواننده‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان در جهان به شمار می‌رود. نمایشنامه‌های متعدد او که مورد تحسین تماشاگران و منتقدان قرار گرفته‌اند، تاکنون برنده‌ی چندین جایزه مولیر و جایزه‌ی بزرگ تئاتر آکادمی فرانسه شده‌اند. کتاب‌های او اکنون به ۴۸ زبان ترجمه شده‌اند و نمایشنامه‌های او در بیش از ۵۰ کشور به طور مرتب روی صحنه اجرا می‌شوند. بر اساس آمارهای اخیر، او در حال حاضر نویسنده‌ای است که آثارش بیشترین آمار مطالعه را در مدارس و دانشگاه‌ها به دست آورده‌اند.

" بِـیلـی! "
۱۴۰۳/۰۱/۰۳

‌ ‌ ‌🎻✨️___ مطالعه نسخه الکتریکی ___✨️🎻 کتاب "خیانت اینشتن" اثر اریک امائول با ترجمه ی شهلا حائری! اول از همه و هرچیزی باید بگم کسانی که فیلم (اوپنهایمر) که جدیدا هم نامزد اسکار شده، رو دیدن یا علاقه به دیدنش دارند

- بیشتر
مجتبی
۱۴۰۳/۰۶/۲۸

برای من نمایشنامه خیلی جالبی بود ، نمایشنامه ای کوتاه که تقریبا میشود گفت که فقط دو کاراکتر دارد ( ولگرد و اینشتین ) (البته یه افسر اف بی ای هم خیلی مختصر شرکت میکنه در نمایش) که ریتم خیلی

- بیشتر
MANSOUR 1239
۱۴۰۳/۰۲/۲۰

خیانت انیشتین، کتابی که خوندم ،باید بگم خیلی نظرم رو در مورد بمب اتمی و آلبرت انیشتین عوض کرد،مکالمه های بسیار ارزشمند و تاثیر گذاری که ولگرد و انیشتین نشان دادند. کتابی از معرفی‌نامه و زندگینامه یک دانشمند جهانی و تعریفی از

- بیشتر
کاربر ۲۰۱۶۰۳۷
۱۴۰۳/۰۱/۰۴

کتاب بیان بخشی از عقاید آلبرت اینشتین هست در قالب داستان گفتگوی او با یک ولگرد ساده دل همراه با اشاراتی به برخی اتفاقات زندگی این دانشمند قبلا داستان زندگی اینشتین رو در پادکستی شنیده بودم که به فهم بهتر

- بیشتر
heli
۱۴۰۲/۱۲/۰۱

شیوا زیبا

امیرحسین ابراهیمی
۱۴۰۲/۱۱/۳۰

عالی بود. بسیار تاثیرگذار و عمیق و درخشان

panahi
۱۴۰۳/۰۵/۰۳

این کتاب رو به علاقمندان مشاجره ،صحبت درعلوم سیاسی پیشنهادمیکنم 🌵

علی رضا داوری
۱۴۰۳/۰۱/۰۷

کتاب خوبیه ارزش یکبار خواندن رو داره

Mona
۱۴۰۳/۰۱/۰۴

مکالمه های انیشتن با یه ولگرده که اولش به نظر جالب میاد ولی بعد همه حرفهاشون سیاسی میشه و در فضای جنگ جهانی. فقط کسی اگه علاقه به مکالمه سیاسی داره بخونه. ترجمه خوب

وقتی آسمون رو نگاه می‌کنین، حد و مرزی می‌بینین؟ وقتی ستاره‌ها رو می‌بینین، فکر می‌کنین که گذرنامه و ویزا و گمرک و رنگ پوست اصلاً چه معنی داره؟
آرمیتا
خلاصه و فرمول زندگی من اینه: من یک فرشتهٔ آگاه و یک ابلیس ناخودآگاهم.
" بِـیلـی! "
دو چیز بی‌نهایته: جهان هستی و حماقت بشر. تازه در مورد جهان هستی کاملاً مطمئن نیستم.
نَــسـی
جنگ تنها راه‌حل اختلاف‌ها نیست. من مذاکره رو ترجیح می‌دم، بالا بردن اخلاقیات رو. درحالی‌که قرن‌هاست تربیت مردم رو به ارتشی‌ها سپرده‌ن. چرا دیگه. کتاب‌های درسی رو بخونین. کلی ستایش و تعریف و تمجید از مرز و بوم، از سلطنت، از ملت. تقدیر از امپراتورهای پیروز، از فرمانده‌هان زیرک، این هیولاهایی که پشت سرشون هزاران جسد به‌جا می‌ذارن. با بوق و کرنا از پیروزی‌هاشون حرف می‌زنن، درحالی‌که این پیروزی‌ها درواقع شکست بشریته.
" بِـیلـی! "
ماجراهای عاشقانه خطرناک‌تر از جنگه. در جنگ یک‌بار کشته می‌شین، در عشق چندین بار.
yeganeh
اول باید احساسات ملی‌گرایی رو از بین برد، چون این مثلاً عشق به خودی‌ها منجر به نفرت از سایرین می‌شه. دوم اینکه باید جوون‌ها را متقاعد کرد که سربازی نرن. بهتر نیست که از این وقت و پول استفاده کنیم برای تربیت مغزهایی که زندگی براشون محترم و با ارزشه؟ سوم اینکه باید صنعتی که مخفیانه از ملی‌گرایی حمایت می‌کنه، نابود شه. در این مورد معتقدم که نباید نصفه‌نیمه عمل کرد. پایان کامل، خلع سلاح دائمی. باید حکومت‌ها از استقلالشون و از قدرت نظامی‌شون به نفع جامعهٔ ملل چشم‌پوشی کنن. در صورت بروز اختلاف، از حکم دادگاه بین‌المللی تبعیت کنن.
" بِـیلـی! "
اینشتین: آدمی که با صدای یک موسیقی وحشتناک راه می‌ره و از این بابت هم خوشحاله، نزد من احترامی نداره. اشتباهی مغز به این بزرگی بهش دادن، ستون فقرات بسش بود. انسان‌ها نباید انسان‌ها را بکشن.
" بِـیلـی! "
اینشتین: (از بیرون) مواظبش باشین. معمولاً آرومه ولی اگه غریبه‌ای نزدیک شد دندون‌هاتون رو نشون بدین و پارس کنین. ولگرد وحشت‌زده از این مسئولیت، به طرف نامه می‌خزد، انگار که نامه واقعاً انسان است
" بِـیلـی! "
اینشتین: حالم خوب نیست دوست من. همیشه تو سرم پر از عدد بود، ولی حالا بیشتر هم شده، تعداد قربانی‌هام. صدها هزار. فردا میلیون‌ها. پس‌فردا میلیاردها و این عددها با بقیه فرق می‌کنه، این‌ها بوی جسد می‌ده، بوی تجزیه و متلاشی شدن، زبالهٔ انسانی. حس می‌کنیدش؟ این باد هیروشیماست... هر شب، از روی اقیانوس آرام می‌گذره. هزارها تُن انرژی، بادی که می‌وزه به سوی مناطقی که افت فشار دارن، باد داغ... نفس و باد هیروشیما تمام کرهٔ زمین رو در می‌نورده. تا به من می‌رسه، شانه‌هام رو لمس می‌کنه، بیدارم می‌کنه، و عَدَم رو نشونم می‌ده. هالهٔ ضخیمی از دوده آسمون رو پوشونده.
MANSOUR 1239
ولگرد: از اینکه دانشمندین خجالت نمی‌کشین؟ از اینکه به اراذل و اوباش اسلحه می‌دین؟ از اینکه قاتل‌ها رو قوی‌تر می‌کنین؟ تا دنیا بوده انسان‌ها باهم جنگیدن، اما حالا، به کمک شما، ابعادش فرق کرده. دستتون درد نکنه، سرور من. حداکثر قتل‌عام در حداقل زمان. کشتار ناب، عین آب خوردن. واقعاً که دست مریزاد به این پیشرفت. اینشتین: به این شوری هم نیست... ولگرد: می‌خوام صد سال از این پیشرفت‌ها نباشه. من رو باش که فکر می‌کردم علم قلهٔ تمدنه... آره باعث پیشرفت دنیا می‌شه، اما به طرف وحشی‌گری. متأسفم آقای اینشتین، شما مظهرِ دانش و سوادین اما باعث شدین که مسیر رو عوضی بریم. نقطهٔ اوج این همه فرهنگ منجر می‌شه به جنگ‌های جهانی، اردوگاه‌های کار اجباری، بمب A و H و خلاصه آخر دنیا! شما مرگ درست کردین.
MANSOUR 1239
اُنیل دستش را برمی‌دارد و به اینشتین چشمک می‌زند. اینشتین خشمگین ادامه می‌دهد. اینشتین: سیصد هزار مرد و زن و بچه. سیصد هزار انسان بی‌گناه. مردم عادی. اُنیل: دست نگهدارین. (درحالی‌که تلوتلو می‌خورد.) سیصد هزار تا ژاپنی. اینشتین: بله؟ اُنیل: اولاً که ژاپنی‌ها دشمن ما هستن. بعدش هم ژاپنی‌ها... خب ژاپنی هستن دیگه.
MANSOUR 1239
پسرتون از حکومت اطاعت کرد. کار حکومت چیه؟ محافظت از افراد، فرصت دادن به انسان‌ها برای اینکه به آرزوهایشان جامهٔ عمل ببخشن با شغلشون با هنرشون، با خانواده‌شون. حکومت باید خدمتگزار ما باشه نه ما برده‌ش. انسان باید در اوج عزت باشه و زندگیش مقدس و محترم. به نظر من حکومت وقتی ما رو مجبور به عملیات نظامی می‌کنه، عملی غیرقانونی مرتکب می‌شه، وقتی ما رو وادار به قتل و خون‌ریزی می‌کنه ما رو مرتکب عملی غیراخلاقی می‌کنه. در این صورت به مأموریتش خیانت کرده. من هم مثل شما جنگ نمی‌خوام. مبارزه برای صلح یعنی روح تفاهم دمیدن و باعث انقلاب اخلاقی شدن.
MANSOUR 1239
اینشتین: اشتباهه. جنگ تنها راه‌حل اختلاف‌ها نیست. من مذاکره رو ترجیح می‌دم، بالا بردن اخلاقیات رو. درحالی‌که قرن‌هاست تربیت مردم رو به ارتشی‌ها سپرده‌ن. چرا دیگه. کتاب‌های درسی رو بخونین. کلی ستایش و تعریف و تمجید از مرز و بوم، از سلطنت، از ملت. تقدیر از امپراتورهای پیروز، از فرمانده‌هان زیرک، این هیولاهایی که پشت سرشون هزاران جسد به‌جا می‌ذارن. با بوق و کرنا از پیروزی‌هاشون حرف می‌زنن، درحالی‌که این پیروزی‌ها درواقع شکست بشریته.
MANSOUR 1239
حکومت باید خدمتگزار ما باشه نه ما برده‌ش.
Mahdi Mandegar
اینشتین: برای تعلق داشتن به جماعت گوسفندها باید گوسفند بود. بع... بع...
nastar-esm
افسردگی از نوع خشنش.
کاربر ۳۰۵۲۵۹۲
من یک تراژدی هستم، تراژدی نیت‌های نیک.
tahereh
اینشتین: در زندگیم سه تحقیر بزرگ رو شناختم: بیماری، سالخوردگی و جهل. خوشبختانه چیزی وجود داره که به هر سه پیروز می‌شه. ولگرد: اون چیه؟ اینشتین: مرگ (اینشتین این کلمه را بدون واهمه بر زبان می‌آورد، مانند مردی که مرگش را می‌پذیرد.) مرگ مثل یک بدهی قدیمی داره سر می‌رسه و خوشحالم که سرانجام می‌تونم بپردازمش...
MANSOUR 1239
اینشتین: نه! تنها خودم رو به خاطر یک موضوع سرزنش می‌کنم و اون هم اینه که به روزولت نامه نوشتم... چون تازه فهمیدم که آلمانی‌ها اون‌قدر که تصور می‌کردیم پیشرفت نکرده بودن. (با فریاد) اگه می‌دونستم که نازی‌ها در ساختن بمب اتمی شکست می‌خورن، کوچک‌ترین کاری نمی‌کردم. نمی‌دونستم که هیتلر تحقیقات اتمی رو رد کرده، چون به نظر اون اختراعی یهودی بر مبنای نظریه‌ای یهودیه و در نتیجه دانشمندها هم دلسرد شدن.
MANSOUR 1239
اُنیل فکر می‌کند. اینشتین: آره می‌دونم سخته. همین که فکر کنیم انسان‌ها برابر نیستن وارد پیچ و خم‌های ظریفی می‌شیم که آدم‌های تک بعدی از درکش عاجزن. خب مشخص کنین آقای اُنیل. ژاپنی؟ یک سیاه آمریکایی؟ اُنیل: (با شکلک) سیاه آمریکایی ارزشش بیشتره. اینشتین: وای این حرف خیلی قابل تحسینه. این نشانهٔ یک فکر بازه... پس نتیجه می‌گیریم که یک سفیدپوست آمریکایی ارزشش چهار تا سیاه آمریکاییه، و چهار تا سیاه آمریکایی مساوی است با... هشت تا ژاپنی؟ اُنیل اشاره‌ای می‌کند یعنی بیشتر.
MANSOUR 1239

حجم

۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

حجم

۴۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۹,۶۰۰
۷۰%
تومان