کتاب بیچارگان داستایوفسکی | بهترین ترجمه
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب بیچارگان

کتاب بیچارگان

انتشارات:نشر نی
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۶از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بیچارگان

کتاب بیچارگان یا مردم فقیر با عنوان انگلیسی Poor Folk اولین رمانی است که از غول ادبیات روسیه و جهان در زمانی‌که تنها بیست‌وپنج سال داشته، یعنی سال ۱۸۴۶ انتشار یافته و داستایفسکی بزرگ را در گام اول بر بلندای قله‌ی ادبیات روسیه و بعدها جهان نشانده است، تا جایی‌ که او را پوشکینِ زمان نام نهاده‌اند. رمان بیچارگان که چندان طولانی هم نیست، درباره‌ی مردمان تنگدست زمانه صحبت می‌کند و نویسنده‌ی توانمند آن شخصیت‌ها را در مسیر داستان آن‌چنان پرورش می‌دهد که خواننده به‌وضوح می‌تواند آن‌ها را تصور کند.

داستایفسکی داستان خود را زمانی به رشته‌ی تحریر درمی‌آورد که همچنان در اداره‌ی مهندسی ارتش تزاری مشغول به خدمت است و از آن‌جایی‌که به بازی بیلیارد و قمار اعتیاد دارد و در بدهی‌های فراوان دست‌وپا می‌زند، همان‌طور که بعدها خودش در رمان قمارباز به آن اشاره می‌کند. اما کتاب پس از چاپ به ناگهان شهرتی برای او به هم می‌زند که در سراسر روسیه نامش پر آوازه می‌شود؛ هرچند نویسنده‌ی جوان تا وقت پیری همچنان مقروض باقی می‌ماند. خشایار دیهیمی در سال ۱۳۸۸ این اثر را ترجمه و نشر نی آن‌ را در ۲۰۷ صفحه منتشر کرده است. شما می‌توانید نسخه‌ی الکترونیکی و صوتی این اثر را از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب بیچارگان

داستایفسکی کار بر روی اولین رمان خود را در سال ۱۸۴۴ آغاز کرد و پس از بازنویسی‌های فراوان رمان شگفت‌انگیز خود را منتشر ساخت. نویسنده تحت‌تأثیر نویسندگان بزرگ روس و البته بالزاک و فلوبر فرانسوی اثر خود را در قالب نامه‌نگاری نوشته است و خواننده از لابه‌لای صحبت‌هایی که در این نامه‌ها ردوبدل می‌شود ضمن شناختن شخصیت راویان داستان با فضای زندگی و جهان روسیه‌ی آن زمان هم آشنا می‌شود.

رمان بیچارگان داستایوفسکی سرشار از مضامین بشردوستانه است، تا جایی که منتقد مشهور روسیه، ویساریون بلینسکی، بیچارگان را اولین رمان اجتماعی روسیه می‌خواند و الکساندر هرتسن نویسنده و انقلابی بزرگ روس آن را یک داستان سوسیالیستی بزرگ نام‌گذاری می‌کند.

کتاب همان‌طور که از نام آن نیز مشخص است، به زندگی مرد فقیر زمانه‌ می‌پردازد. مردمانی با آرزوهای کوچک و بزرگ و با مهربانی و میل به کمک، اما با دستانی تهی و زندگی ملالت‌بار و در رنجی عظیم گرفتار. داستایفسکی که خود نیز کارمند نظام تزاری است و با مشقات و دشواری‌های زندگی کارمندی در نظام اداری پُرپیچ‌وخم روسیه آشناست و از طرفی در زیر بار قرض‌های بسیار شانه خم کرده است، به‌خوبی در رمان خود از پس نمایش چگونگی رو به زوال بودن زندگی این طبقه برمی‌آید و در گفت‌وگوهایی درخشان، ضمن بیان عواطف لطیف انسانی، پرده از چهره‌ی کریه فقر برمی‌دارد و واقعیت زندگی مردمان روسیه را در مقابل چشم خوانندگان عریان می‌سازد. کتاب نثری روان و شیوا دارد و مترجم نیز از پس ترجمه به‌خوبی برآمده است، تا خواننده طعم تلخ و شیرین اولین اثر نویسنده‌ای بزرگ را به‌خوبی بچشد و از خواندن آن لذت ببرد.

جمله زیبا از کتاب بیچارگان

خلاصه کتاب بیچارگان

کتاب بیچارگان داستایفسکی با جملات عاشقانه‌ای آغاز می‌شود که ماکار الکسیویچ خطاب به واروارا الکسیونا در حال نوشتن است و این نامه‌نگاری تا انتهای داستان ادامه پیدا می‌کند. نامه‌هایی از مردی چهل‌وهفت‌ساله که در آن زمانِ روسیه پیر به‌ شمار می‌آمده، خطاب به بانویی جوان که همچون او در فقر و تنگدستی روزگار می‌گذراند. این دو از اقوام دور یکدیگر هستند و ماکار الکسیویچ سعی می‌کند کمک هزینه‌ی زندگی دختر جوان را فراهم کند؛ هرچند خود در فقری افسارگسیخته گرفتار است. این دو در خلال داستان بیش از پیش به یکدیگر علاقه‌مند می‌شوند. علاقه‌ای که در اثر وجهی مشترک پدید می‌آید که همانا فقر هر دو طرف ماجراست. چرایی فقر این دو در میان گفت‌وگوهایی که در قالب نامه‌نگاری بین راویان داستان جریان دارد، بر خواننده آشکار می‌شود. همچنین خواننده تلاش‌های این دو را برای رهایی از شیطان فقر می‌بیند و می‌تواند از میان کلماتی که این دو به یکدیگر می‌نویسند شخصیت آن‌ها را دریابد.

چرا باید رمان بیچارگان را بخوانیم؟

خواندن داستان و رمان تأثیر عمیقی بر باورها، بینش و جهان‌بینی خواننده می‌گذارد، احساس همدلی را در او زنده نگاه می‌دارد و این فرصت را به خواننده می‌دهد تا جای دیگران بودن را با همذات‌پنداری با قهرمان داستان تجربه کند. داستایفسکی خود در رمان بیچارگان از زبان یکی از قهرمانان داستان می‌نویسد: کتاب خواندن چه نعمتی است، چقدر چیز‌ها از کتاب‌ها یاد می‌گیریم، گاهی وقت‌ها کتابی می‌خوانم و چنان می‌شود که انگار خودم قهرمان داستانم…. از طرفی نیچه فیلسوف بزرگ آلمانی بر این باور بود که از داستایفسکی بیش از هر روان‌شناس دیگری درباره‌ی روان آدمی آموخته است، و او این گفته را تحت‌تأثیر خواندن کتاب یادداشت‌های زیرزمینی داستایفسکی بیان کرده بود. به عبارتی دیگر، شخصیت‌پردازی‌های داستایفسکی می‌تواند به خواننده در درک و فهم بهتر شخصیت افراد کمک کند و چه دلیلی از این بالاتر برای خواندن آثار نویسنده‌ی بزرگ روس و به‌طور مشخص رمان بیچارگان.

دانلود کتاب بیچارگان داستایوفسکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

صحبت درباره‌ی اینکه خواندن این کتاب را به چه کسانی می‌توان پیشنهاد کرد، کار دشواری است. چرا که این اثر برای همه‌ نوشته شده است. اثری عمیق با نثری روان که هرکس را در هر سن و سالی و با هر سطح دانش و مهارتی می‌تواند به وجد بیاورد.

درباره فیودور داستایفسکی؛ نویسنده کتاب

آخرین روز اولین ماه پاییزی یا به عبارتی سی‌ام اکتبر در بیمارستانی دولتی در مسکو نابغه‌ی ادبیات چشم به جهان گشود. از همان سال‌های نخستین به بیماری صرع مبتلا شد و در نوجوانی مادر و پدر خود را از دست داد و در تنگدستی روزگار می‌گذراند. پدرش یک پزشک نظامی بود، هرچند در نهایت کار جراحی را رها کرد و در روستایی که خریده بود ساکن شد و از آن‌جایی که بداخلاق و سخت‌گیر بود، به دست یکی از دهقانان خود کشته شد. فئودور که به توصیه‌ی پدر در دانشگاه نظامی ثبت نام کرده بود، پس از اتمام تحصیلات خود در اداره‌ی مهندسی نظام تزاری مشغول به کار شد.

سال ۱۸۴۴ در نامه‌ای به برادرش اعتراف کرد که کار بر روی یک رمان را آغاز کرده است. داستایفسکی پس از بازنویسی‌های مکرر در سال ۱۸۴۶ رمان خود را در مهم‌ترین مجله‌ی ادبی زمانه‌ی خود به چاپ رساند که موجی از تشویق‌ها و تحسین را برانگیخت. پس از آن همزاد را نوشت که البته با استقبال چندانی مواجه نشد. سه سال بعدی به نوشتن آثاری کوتاه و نه‌چندان قابل توجه گذشت، تا در سال ۱۸۴۹ به‌همراه اعضای یک انجمن سری دستگیر و روانه‌ی زندان شد، هشت ماه بعد او را برای اعدام بردند و وقتی آن‌ها را به جوخه‌ی اعدام بستند و حکم اعدام را برایشان قرائت کردند، تزار در حکم اعدام آن‌ها تجدید نظر کرد و آن‌ها به سیبری تبعید شدند. چهار سال حبس با اعمال شاقه، چهار سال خدمت در سربازی. تجربه‌ی آن روزها تأثیر عمیقی بر روح و روان داستایفسکی گذاشت. او چهار سال در کنار جنایتکاران و مجرمین خطرناک در سیبری کار کرد. روزهایی که در کتاب خاطرات خانه‌ی مردگان تجربیات آن زمان را روایت می‌کند.

در سال ۱۸۵۷ زمانی‌ که همچنان در تبعید به سر می‌برد، ازدواج کرد. ۱۸۵۹ سرانجام تبعید تمام شد و در بازگشت به سن‌پترزبورگ همراه با برادرش مجله‌ای ادبی را راه‌اندازی کرد. در سال ۱۸۶۲ خاطرات خانه‌ی مردگان را چاپ کرد و در همان سال اولین سفر خود را به اروپا انجام داد. در تمام این سال‌ها عشق و اعتیاد او به قمار باعث شده بود او همواره مقروض باشد. مجله‌ی نخست داستایفسکی به نام ارمیا را که با برادرش اداره می‌کرد، در این زمان بستند. سال ۱۸۶۴ اپوخا را با برادرش راه‌اندازی کردند مجله‌ی ادبی دیگری که در همان سال یادداشت‌های زیرزمینی داستایفسکی در آن منتشر شد. یک سال بعد شاهکار بی‌بدیل خود را در مجله‌ی روسکی وستنیک به چاپ رساند. جنایت و مکافات دوباره توجه‌ها را به سمت او جلب کرد. او رمان قمارباز را در کمتر از سی روز نوشت.

سال ۱۸۶۸ یک شاهکار دیگر، یعنی رمان ابله منتشر شد؛ رمانی به‌غایت زیبا و خواندنی. داستایفسکی تنها چهار سال زمان احتیاج داشت تا اثر عظیم دیگری خلق کند. او در سال ۱۸۷۲ جن‌زدگان را نوشت، هفت سال بعدی به چاپ آثار کوتاه و یادداشت‌های روزانه‌ی یک نویسنده گذشت تا در سال ۱۸۷۹ برادران کارامازوف را به رشته‌ی تحریر درآورد.

شب‌های روشن و نازنین ازجمله دیگر آثار مشهور این نویسنده هستند. فئودور داستایفسکی سرانجام در اوایل فوریه سال ۱۸۸۱ در اثر خون‌ریزی ریه درگذشت.

بخش‌هایی از متن کتاب بیچارگان نشر نی

«واروارا آلکسییونای گرانبهای من،

دیروز خوشبخت بودم ــ بی‌اندازه و بیش از تصور خوشبخت بودم! چون، تو دخترک لجبازم، برای یک بار هم که شده، کاری را کردی که من خواسته بودم. شب، حدود ساعت هشت، بیدار شدم (مامکم، می‌دانی که بعد از انجام‌دادن کارهایم چقدر دوست دارم یکی دو ساعتی چرتی بزنم). شمعی پیدا کردم و دسته‌کاغذی برداشتم، و داشتم قلمم را می‌تراشیدم که یکدفعه تصادفاً چشم بلند کردم ــ و راست می‌گویم دلم از جا کنده شد! پس تو بالاخره فهمیده بودی این دل بیچاره من چه می‌خواهد! دیدم گوشه پرده پنجره‌ات را بالا زده‌ای و به گلدان گل حنا بسته‌ای، دقیقاً، دقیقاً همانطوری که بار آخری که دیدمت گفته بودم؛ فوراً چهره کوچولویت در برابر پنجره برای لحظه‌ای از نظرم گذشت که از آن اتاق کوچولویت مرا این پایین نگاه می‌کردی و به فکر من بودی. و آه، کبوترکم، چقدر دلم گرفت که نتوانستم چهره دوست‌داشتنی کوچولویت را درست ببینم! مامکم، روزگاری من هم چشمم خوب می‌دید. امّا سن‌وسال شوخی سرش نمی‌شود، عزیزکم! حتی همین حالاهایش هم چشمم همیشه پر از آب است؛ آدم سر شب کمی کار می‌کند، چیزکی می‌نویسد، و صبح روز بعد چشمهایش طوری قرمز هستند و چنان اشک از آنها سرازیر است که آدم خجالت می‌کشد. امّا فرشته کوچولویم، در خیال من آن لبخند شیرینت درخشید ــ آن لبخند مهربان و پر از عطوفت تو، و من همان احساسی را داشتم که آن روزی که بوسیدمت، وارنکا، یادت هست، فرشته کوچولوی من؟ می‌دانی، کبوترکم، حتی خیال کردم از آن بالا انگشتت را برای من تکان می‌دهی! این کار را کردی، نکردی دخترک بازیگوش من؟ همه اینها را برایم با جزئیاتش بنویس، حتی یکی را هم جا نینداز. خُب، به نظرت این قرار و مدارمان راجع به پرده تو چطور بود، وارنکا؟ خیلی شیرین بود، نه، وارنکا؟ هر کاری که می‌کنم ــ می‌نشینم سر کارم، می‌روم به رختخواب، یا بیدار می‌شوم، می‌دانم که تو آن بالا داری به من فکر می‌کنی، به یاد من هستی، و خودت هم خوب و سرحال هستی. وقتی پرده را بیندازی، یعنی «شب‌به‌خیر، ماکار آلکسییویچ، وقت خواب است!» اگر پرده را بالا بزنی، «یعنی صبح‌به‌خیر، ماکار آلکسییویچ، خوب خوابیدی؟» یا «امروز حالت چطور است، ماکار آلکسییویچ؟ از حال من اگر بخواهی، شکر خداوند، خوب و خوشحال هستم!» می‌بینی، عزیزکم، چه قرار و مدار معرکه‌ای است؟ حتی لازم نیست دیگر برایم نامه بدهی! زیرکانه است، نه؟ و تازه، این فکر خودم بود. من اینجور چیزها را خوب بلدم، واروارا آلکسییونا، مگر نه؟»

نظرات کاربران

mahdi afshari
۱۴۰۱/۰۸/۱۹

بیچارگان «یکی داستان است پر آب چشم» بیچارگان نخستین داستان فئودور داستایوسکی، در قالب مکاتبه هایی جذاب میان ماکار دووشکین آلکسیْیِویچ، کارمند دون پایهٔ پیرِ مفلوک و وارنکا دابراسیلُوا آلکسییِوِنا، دختر یتیم، بیمار، تنها و بینوایی که آخرین تصویر زیبای زندگی

- بیشتر
Mahsa Saadati
۱۴۰۱/۱۲/۱۴

بیچارگان، رمانی در قالب نامه نگاری بین دو نفر ( عاشق؟) است که احوالات درونی و احساسات آنها را در مورد اتفاقات پیرامونشان کاملا نمایان و ملموس می کند ، گاهی از خودم میپرسم آدم تنها و بیچاره و بی

- بیشتر
حانیه
۱۴۰۴/۰۴/۰۷

اولین تجربه من از داستایفسکی بود. نویسنده تو این کتاب فقر رو به بهترین شکل ممکن به تصویر میکشه و نشون میده که چطور فقر ادمهارو خرد میکنه و بهشون حس حقارت میده. با اینکه یکم روند کتاب کند بود ولی

- بیشتر
sheida nazari
۱۴۰۳/۰۱/۱۳

شیوه ی نامه نگاری بین دو شخصیت خیلی جذاب و گیرا بود و تفاوت بین مردم فقیر و بورژوا به خوبی در این رمان توصیف شده و درد و رنج هایی که مختص این طبقه هست به زیبایی و بیان

- بیشتر

بریده‌هایی از کتاب

آه، ادبیات چیز شگفتی است، وارنکا، یک چیز خیلی شگفت. من این را پریروز در کنار این آدمها کشف کردم. ادبیات چیز عمیقی است! ادبیات دل آدمها را قوی می‌کند و به آنها خیلی چیزها یاد می‌دهد ــ و در هر کتاب کوچکی که اینها دارند چیزهای شگفت زیادی هست. چه عالی نوشته شده‌اند! ادبیات یک تصویر است، یا به تعبیری هم یک تصویر است هم یک آینه؛ بیان احساسات است، شکل ظریفی از انتقاد است، یک درس پندآموز و یک سند است.
فاطمه
آدمهای ثروتمند از فقیرهایی که به صدای بلند از بختشان شکوه و شکایت می‌کنند خوششان نمی‌آید ــ می‌گویند اینها سمج هستند و مزاحمشان می‌شوند! بله، فقر همیشه سمج است ــ شاید غرّولُند این گرسنه‌ها خواب را از سر ثروتمند بپراند
sheida nazari
خدا می‌داند آیا خوشبخت خواهم شد یا نه، تقدیر من در دست خود خداوند است، در دست قدرت لایزال او، امّا من تصمیمم را گرفته‌ام. می‌گویند بیکوف آدم مهربانی است؛ به من احترام خواهد گذاشت؛ شاید من هم به او احترام بگذارم. از یک ازدواج چه انتظار دیگری می‌شود داشت؟
Mahsa Saadati
حالا تاوان هوسکاری نابخشودنی‌ام را با بهای گزاف پشیمانی می‌پردازم
فاطمه
برای همین است که همه این چیزها اتفاق می‌افتد، چون احساسات من شدید است.
Nazanin
او را هرچه سخت‌تر در بغل فشردم، بوسیدمش، و توفان گریه‌ام سر باز کرد، و چنان با اضطراب در آغوش او جای گرفتم که انگار این فشردن او در آغوش می‌تواند آخرین دوستم را برایم نگه دارد و نگذارد که او هم به آغوش مرگ برود.
Nazanin
چه به سرم خواهد آمد، سرنوشتم چیست؟ بدتر از همه این است که هیچ یقینی ندارم، آینده‌ای ندارم، و حتی نمی‌توانم حدس بزنم چه بر سرم خواهد آمد. به گذشته هم می‌ترسم نگاه کنم. گذشته چنان پر از بدبختی است که فقط یادش کافی است تا دلم را پاره‌پاره کند.
کاربر ۸۸۲۶۲۰۵
من بعضی وقتها خودم را قایم می‌کنم، خودم را قایم می‌کنم تا کارهایی را که نتوانسته‌ام بکنم پنهان کنم.
Nazanin
امّا می‌دانی، فکر می‌کنم من هم می‌توانستم آن را همینطور بنویسم؛ و چرا من چنین کتابی ننوشته‌ام؟ بالاخره من هم همین احساسات را دارم، دقیقاً همین احساساتی را که در کتاب وصف شده است،
Nazanin
بالاخره، چیز عجیبی نیست که آدم احساس شرمندگی کند، آن هم وقتی که آرنجهای آدم از پارگی آستین بیرون زده و دگمه‌های کتش از نخ آویزان است.
Nazanin

حجم

۱۸۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

حجم

۱۸۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۷ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان