دانلود و خرید کتاب یک روز قشنگ بارانی اریک امانوئل اشمیت ترجمه شهلا حائری
تصویر جلد کتاب یک روز قشنگ بارانی

کتاب یک روز قشنگ بارانی

انتشارات:نشر قطره
امتیاز:
۴.۱از ۹۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب یک روز قشنگ بارانی

کتاب یک روز قشنگ بارانی نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت و ترجمهٔ شهلا حائری است. نشر قطره این ۵ داستان کوتاه آلمانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب یک روز قشنگ بارانی

کتاب یک روز قشنگ بارانی شامل ۵ داستان کوتاه، معاصر و آلمانی است. این داستان‌ها هر یک حکایت زنی را بازگو می‌کنند؛ زنانی با خصوصیات و خلق‌وخویی متفاوت، اما همگی در جست‌وجوی حقیقت خود و معنای زندگی. اریک امانوئل اشمیت در این داستان‌ها با سبکی ساده و بی‌پیرایه اما پرکشش، ترانه‌سرای امید و شور زندگی می‌شود تا بار دیگر با خواننده‌اش به تماشای معمای پر رمزوراز هستی بنشیند. می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب یک روز قشنگ بارانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمان و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت، نمایش‌نامه‌نویس، داستان‌نویس، رمان‌نویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی، طی حدود ۱۰ سال به‌صورت یکی از پرخواننده‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان دنیا درآمد، آثارش به ۴۰ زبان برگردانده شد و نمایش‌نامه‌هایش در بیش از ۵۰ کشور به‌طور منظم به صحنه رفت. او تحسین‌شدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم درآمده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومه‌ای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در ۹سالگی به آموختن پیانو پرداخت. ابتدا مایل بود آهنگساز شود، اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد.

پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق می‌شود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه می‌پردازد و پایان‌نامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» می‌نویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان «دیدرو و فلسفۀ اغوا» منتشر می‌شود. اشمیت چندین‌سال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. فیلسوف به نویسنده تبدیل می‌شود؛ نویسنده‌ای که مدام اسطوره‌ها و حکایات بنیان‌گذار را جذب می‌کند تا با خلاقیت خستگی‌ناپذیر خود آن‌ها را از نو بتند. در سال‌های دهۀ ۱۹۹۰، نمایش‌نامه‌هایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبه‌رو می‌شود. «شب والونی» که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه می‌شود؛ سپس «مهمان ناخوانده» در ۱۹۹۳، ۳ جایزه از جوایز مولیر را نصیب او می‌کند. از آن پس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها می‌کند و تمام‌وکمال به کار نگارش می‌پردازد. در ۱۹۹۵، «گلدن جو» و در ۱۹۹۶، «دگرگونه‌های معمایی» را می‌آفریند. چند ماه بعد، یک تک‌گویی دربارۀ آیین بودا انتشار می‌یابد با عنوان «میلارِپا» که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس به نمایش در می‌آید. همین متن است که اشمیت را به فکر می‌اندازد تا دورۀ حکایت‌هایش را دربارۀ ادیان آغاز کند که بعداً به دورۀ «نادیدنی‌ها» شهرت می‌یابد.

فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً هم‌زمان در فرانسه و آلمان به نمایش درمی‌آید. «مهمانسرای دو دنیا» در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی به‌روی صحنه می‌ماند. «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستین‌بار اجرا می‌شود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون به اجرا درمی‌آید. در ۲۰۰۴ فیلمی بر اساس آن ساخته می‌شود با شرکت «عمر شریف» که تندیس سزار بهترین بازی را برایش به ارمغان می‌آورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنی‌ها، نوبت به سومی می‌رسد با عنوان «اسکار و بانوی گلی‌پوش» که در فوریۀ ۲۰۰۳ با اقبالی گسترده روبه‌رو می‌شود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستین‌بار نمایشنامهٔ «خرده‌جنایت‌های زناشویی» اجرا می‌شود و چندین‌ماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه می‌ماند.

اشمیت در همان ایام به نگارش رمان می‌پردازد و در ۱۹۹۵ «فرقۀ خودبینان» را منتشر می‌کند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، «انجیل به‌روایت پیلاطس»، جایگاه او را به‌عنوان رمان‌نویس تثبیت می‌کند. از آن پس، هر رمانی که منتشر می‌کند، هفته‌ها و ماه‌ها در فهرست پرفروش‌ترین رمان‌ها قرار می‌گیرد. در ۲۰۰۱، «سهم آن دیگری» را منتشر می‌کند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخه‌ای خیال‌پردازانه و هجایی دربارۀ اسطورۀ فاوستوس می‌نویسد با عنوان «آن‌گاه که یک اثر هنری بودم». حکایت‌های دورۀ نادیدنی‌ها، در کشورهای فرانسوی‌زبان و کشورهای دیگر با اقبال فراوان روبه‌رو شد؛ چه در کتاب‌فروشی‌ها و چه در صحنۀ نمایش. کتاب‌های «میلارِپا» در زمینۀ عرفان، «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» دربارۀ اسلام، «اسکار و بانوی گلی‌پوش» دربارۀ مسیحیت، «فرزند نوح» (۲۰۰۴) دربارۀ کلیمیت، «سومویی که نمی‌توانست گنده شود» (۲۰۰۹) دربارۀ ذنِ بودایی هستند.

از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور می‌دارد، با سیل جوایز روبه‌رو می‌شود؛ در همان سال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایش‌هایش به او اهدا می‌کند؛ در ۲۰۰۴ جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ،‌ دویچِر بوخِرپرایس را برای حکایت «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندی‌ای که شوخ‌طبعی‌اش در وجود انسان‌ها پرورش می‌دهد» دریافت می‌کند. در همان پاییز ۲۰۰۴ مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتاب‌هایی که زندگی‌شان را تغییر داده‌اند» نام ببرند، «اسکار و بانوی گلی‌پوش» در کنار کتاب مقدس و کتاب‌های سه‌تفنگ‌دار و شازده‌کوچولو قرار می‌گیرد و این درمورد نویسنده‌ای در قید حیات جرو استثناهاست.

بخشی از کتاب یک روز قشنگ بارانی

«بالتازار بالزان در وسط کتاب‌فروشی، در بالای یک سکو، در میان نور چراغ‌هایی که به آن عادت داشت و مانند صفحهٔ تلویزیون چهره‌اش را روشن می‌کرد، با خوشرویی تصنعی مشغول امضای کتابش برای خوانندگان بود. پس از دوازده رمان ـ و کلی موفقیت ـ دیگر نمی‌دانست که این کار را دوست دارد یا نه. از طرفی از بس که تکراری و یکنواخت بود باعث کسالتش می‌شد، و از طرفی، از اینکه با خوانندگانش ملاقات می‌کرد، خشنود بود. بااین‌حال، این روزها خستگی، رمق خوش‌وبش کردن را از او گرفته بود و اگر این کار را ادامه می‌داد، بیشتر به دلیل عادت بود تا علاقه. از لحاظ شغلی نیز به جایی رسیده بود که دیگر نیازی نمی‌دید برای فروش کتاب‌هایش دست به کاری زند، فقط کمی می‌ترسید مبادا که فروششان کم شود. کیفیتشان هم همین‌طور... چه بسا همین کتاب آخری همان کتاب زیادی بود که نباید می‌نوشت، کتابی که خیلی خاص نبود، کتابی که به اندازهٔ بقیه ضروری نبود، اما فعلاً اجازه نمی‌داد این شک و تردیدها بر او چیره شود، چون همیشه با چاپ هر کتاب این تردیدها به سراغش می‌آمد.»

معرفی نویسنده
عکس اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت یکی از پرخواننده‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان در جهان به شمار می‌رود. نمایشنامه‌های متعدد او که مورد تحسین تماشاگران و منتقدان قرار گرفته‌اند، تاکنون برنده‌ی چندین جایزه مولیر و جایزه‌ی بزرگ تئاتر آکادمی فرانسه شده‌اند. کتاب‌های او اکنون به ۴۸ زبان ترجمه شده‌اند و نمایشنامه‌های او در بیش از ۵۰ کشور به طور مرتب روی صحنه اجرا می‌شوند. بر اساس آمارهای اخیر، او در حال حاضر نویسنده‌ای است که آثارش بیشترین آمار مطالعه را در مدارس و دانشگاه‌ها به دست آورده‌اند.

maryam mafakheri
۱۴۰۲/۱۲/۱۰

با تشکر از طاقچه عزیز که با هدیه آخر هفته اش، کتاب" بی خود وبی جهت" استاد شهلا حائری( استاد رشته انسان شناسی فرهنگی در دانشگاه بوستون آمریکا) را شناختم و با اطمینان، شروع به مطالعه کتاب‌های ترجمه شده ایشان

- بیشتر
scorpion
۱۴۰۲/۱۲/۱۲

این کتاب با ۵ داستان زیباش خیلی راحت شمارو حتی برای مدت کوتاهی هم که شده ، از هیاهو و مشغله زندگی دور میکنه و هر داستان ، در خودش معنایی به همراه داره ، که از نظر تاثیر گذاری

- بیشتر
1984
۱۴۰۲/۱۲/۱۹

نباید گفت چه روز مزخرفی؛ یک روز قشنگ بارونیه... خیلی قشنگه داستانهاش. آفرین.

کاربر 6033708
۱۴۰۲/۱۲/۱۳

من این کتاب رو با علاقه زیاد خوندم حتی در عرص چند ساعت تمومش کردم داستانهاش خیلی قشنگ و پراز نکته هایی بود که باعث میشد گاهی لبخند گاهی اشک تو چشمت بیاد و گاهی هم افسوس بخوری که چرا

- بیشتر
sin.ein.mim
۱۴۰۲/۱۲/۱۲

یک کلمه انگار خود زندگی بود! با همه زشتی‌ها و زیبایی‌هاش! لذت بردم از خوندنش و دوست دارم بیشتر از این نویسنده بخونم

•Pinaar•
۱۴۰۳/۰۲/۰۷

من معتقدم که کتاب ها مارو انتخاب میکنن که اونها رو بخونیم، نه ما اونهارو. بعد از چند کتاب جنایی-معمایی دلم خیلی یه مجموعه داستان ملایم که ذهنم موقع خوندنش اروم باشه میخواست. گشتم اما چیزی پیدا نکردم. اتفاقی این کتاب

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۳/۰۱/۱۶

من اصلا به داستان کوتاه علاقه ندارم اما این کتاب واقعا جذاب و دوست داشتنیه.جذابیتش هم تاکیدش بر جنبه های قشنگ، ساده و معمولی زندگیه. برای من «ادت معمولی» زیباترین داستان مجموعه بود.

محمدرضا باقری
۱۴۰۳/۰۱/۲۳

کتاب شامل ۵ داستانه که خوندن هر کدوم تقریباً ۲۰ الی ۳۰ دقیقه زمان می‌بره. نویسنده به خوبی تونسته فضای داستان و حس و حال شخصیت‌ها رو به مخاطب انتقال بده. داستان‌ها بیشتر تو ارتباطات خانوادگی رقم می‌خوره. به شخصه

- بیشتر
M
۱۴۰۳/۰۱/۱۶

ممنون از هدیه طاقچه کتاب خوب و لذت‌بخشی است.

مهسا دختری کتاب خوان
۱۴۰۲/۱۲/۲۰

دوستش داشتم

چه دسته‌گل‌هایی که همدلی می‌جویند و تنها گلدان نصیبشان می‌شود.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
پس تنها کاری که از او برمی‌آمد این بود که رنج بکشد و منتظر شود که این دوران بگذرد.
Book
در هر زندگی حتی بدبخت‌ترینش، چیزی برای لذت بردن، برای خندیدن، برای دوست داشتن وجود داره.
Book
در هر زندگی حتی بدبخت‌ترینش، چیزی برای لذت بردن، برای خندیدن، برای دوست داشتن وجود داره.
zahra karimi
اُدِت از یک موهبت بزرگ برخوردار بود: از موهبت شاد بودن. انگار در ته وجودش یک گروه موسیقی دائم در حال نواختن آهنگ‌های شاد و رقص‌آور بود. هیچ مشکلی او را از پا درنمی‌آورد. در برابر هر مشکلی به دنبال راه چاره می‌گشت.
zahra karimi
ـ یک زنی که بد می‌نویسه برای نویسنده‌ای که خوب می‌نویسه نامه بنویسه؟ ـ آرایشگرهای کچل هم وجود دارن!
Book
عجیب‌تر اینکه آنتوان در مغازه‌های عتیقه‌فروشی دلش نمی‌گرفت. آنتوان اشیای با ارزش را تحسین می‌کرد درحالی‌که هلن در آنجا بوی مرگ به مشامش می‌خورد.
کتاب خوان
البته امه دلبستگی خاصی به هیچ‌یک از مستأجرهایش نداشت، ولی از اینکه تنها زندگی نمی‌کرد، خشنود بود. چند کلمه‌ای که در روز بینشان رد و بدل می‌شد برای او کافی بود و به‌خصوص عاشق این بود که به این دختران چشم و گوش بسته بفهماند از آن‌ها با تجربه‌تر است.
Juror #8
مهربانی‌اش از این‌رو بود که برای خودش ارزشی قائل نبود و خودش را دست‌کم می‌گرفت.
حمزا
کومیکو چقدر تو خوبی، من هم وقتی همسن و سال تو بودم یعنی بیست سالم بود مثل تو به شرافت آدم‌ها، به عشق، به دوستی ایمان داشتم. تو هم مثل اون‌وقت‌های من ساده‌دلی کومیکوی طفلک من و لابد تو هم یک روزی مثل من مأیوس و سرخورده می‌شی. می‌دونی دلم برات می‌سوزه عزیز دلم. اما چه اهمیتی داره؟ محکم باش، تا جایی که زندگی بهت اجازه می‌ده خودت باش! برای یأس و سرخوردگی همیشه وقت هست.
Juror #8
خیلی بهت امید بستم. خوشبختی و بدبختی من دست توست.
Book
خوشبختی انتزاعی بهتر از نبودن خوشبختی است.
Book
در وجود امه هم مانند هر انسانی حماقت و ذکاوت در قسمت‌های مختلفی می‌زیستند و گاهی از او زنی درخشان و باهوش و گاهی احمق می‌ساختند.
Juror #8
پزشکان دریافتند که سرطان همهٔ وجود امه را گرفته است. این خبر ـ که امه پیش از آنکه به او اطلاع دهند، حدس زده بود ـ باعث راحتی خیالش شد. دیگر لازم نبود برای ادامهٔ زندگی بجنگد.
Juror #8
چه دسته‌گل‌هایی که همدلی می‌جویند و تنها گلدان نصیبشان می‌شود.
بیتا احمدی
درد هلن این بود که می‌خواست دو خواستهٔ متضاد را برآورده کند: آرمان‌گرایی و روشن‌بینی.
حمزا
هلن از او پرسید: «چطور یک روز بارانی می‌تواند زیبا باشد؟» آنتوان هم برایش تعریف کرد: از رنگ‌های گوناگونی که آسمان، درختان و سقف خانه‌ها به خود می‌گیرد و آن‌ها عن‌قریب وقت گردش خواهند دید، از نیروی وحشی اقیانوس، از چتری که آن‌ها را هنگام قدم زدن به هم نزدیک‌تر می‌کند، از شادی پناه بردن به اتاق برای صرف یک چای داغ، از لباس‌هایی که کنار آتش خشک می‌شوند، از رخوتی که به همراه دارد، از فرصتی که خواهند داشت تا چندین‌بار با هم درآمیزند، از صحبت‌های زیر ملحفه دربارهٔ زندگی و گذشته، مانند بچه‌هایی که از ترس طبیعت، سراسیمه به چادری پناه می‌برند...
شاید یه ستاره ی سیاه :))
چه دسته‌گل‌هایی که همدلی می‌جویند و تنها گلدان نصیبشان می‌شود.
Book
هلن قبول کرد که حق با اوست. هنگامی‌که دست در بازوی آنتوان راه می‌رفت، علی‌رغم میل باطنی‌اش با اکراه مجبور بود بپذیرد که دنیای آنتوان به مراتب زیباتر از دنیای اوست، زیرا آنتوان دائم درپی فرصت‌های شگفت‌انگیز بود و آن را می‌یافت.
کاربرm-jamali
مرد به‌نظر صادق می‌رسید. در این لحظه برای زن، دو اصل مسلم شد: نخست اینکه از دست مرد واقعاً حرص می‌خورد و دوم اینکه اگر می‌شد، هرگز او را ترک نمی‌کرد.
کاربر

حجم

۹۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

حجم

۹۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۰ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
۱۳,۸۰۰
۷۰%
تومان