کتاب از اعماق
معرفی کتاب از اعماق
کتاب از اعماق نوشتهٔ اسکار وایلد و ترجمهٔ مریم امینی است. نشر مرکز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی نامهای از زندان به «لرد آلفرد داگلاس» است.
درباره کتاب از اعماق
نامهٔ حاضر، از اعماق، مهمترین و طولانیترین نامهٔ اسکار وایلد محسوب میشود، او این نامه را در ۳مـاههٔ پایانی دورهٔ حبس خود (ژانویه ـ مارس ۱۸۹۷) در زندان ردینگِ انگلستان خطاب به «لرد آلفرد داگلاس»، دوست نزدیکش نوشت، اما از طریق آن سیر تحول زندگی خویش را نیز بیان کرده است. ساختار نامه چنان است که گویی مخاطب حاضر است، اما سخن نمیگوید. کتاب از اعماق زندگی نویسنده از منظر خود او است؛ تماشای نمایـش تراژیکی که تقدیر مجال داده نویسنده و خواننده هر ۲ نظارهگر آن باشند.
خواندن کتاب از اعماق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان در قالب نامهنگاری پیشنهاد میکنیم.
درباره اسکار وایلد
اسکار فینگال ولیز وایلد متولد ۱۶ اکتبر ۱۸۵۴ است و در ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰ از دنیا رفته است. او به اسکار وایلد مشهور است. پدر و مادر وایلد، از طبقهٔ روشنفکر و تحصیلکردهٔ ایرلند بودند و این زمینهای شد تا او بهسرعت و در کودکی، آلمانی و فرانسوی را نیز بهخوبی انگلیسی بیاموزد. او در جوانی به کالج ترینیتی در دوبلین رفت و پس از آن در دانشگاه آکسفورد انگلستان در رشتهٔ ادبیات کلاسیک تحصیل کرد. او پس از دانشآموختگی، مدتی را در انگلیس، فرانسه و آمریکا گذراند. اسکار وایلد چاپ اشعار و نوشتههایش در مجلات دانشگاهی را از دوران دانشجویی آغاز کرده بود.
وایلد در سال ۱۹۰۰ و در ۴۶سالگی، درحالیکه از بیماری مننژیت و تنهایی و انزوا رنج میبرد، در پاریس درگذشت. آلپاچینو، بازیگر و کارگردان مشهور آمریکایی، با الهام از یکی از نمایشنامههای اسکار وایلد، به نام «سالومه» که در زمان زندگی وایلد، اجازهٔ انتشار در انگلیس نداشت، یک مستند - درام به نام «وایلد سالومه» دربارهٔ زندگی او ساخت که در جشنوارهٔ ونیز جایزه گرفت.
بخشی از کتاب از اعماق
«بیتردید این نامه ــ که در آن باید از زندگی تو و خودم، از گذشته و آینده، شیرینیهایی که جای خود را به تلخی سپردند و تلخیهایی که شاید به شادمانی بدل شدند بنویسم ــ حاوی مطالب بسیاری است که غرورت را عمیقاً جریحهدار خواهد کرد. اگر چنین است، نامه را بارها و بارها بخوان تا غرورت را نابود کند. اگر چیزی در آن مییابی که حس میکنی به ناحق بدان متهم شدهای، به خاطر داشته باش که شاکر باید بود از اینکه خطایی هم یافت میشود که انسان به ناحق به آن متهم شده باشد. اگر تنها یک قطعه در آن باشد که اشک به چشمانت بیاورد، گریه کن همانگونه که ما در زندان میگرییم؛ جایی که روزها را نیز چون شبها میشود در آن گریست. این تنها راه نجات توست. اگر نزد مادرت شکایت ببری، همچنانکه در قبال تحقیر کردن تو در نامهام به رابی (۲) چنین کردی، به این امید که بیجهت تحسینت کند و تسکینت دهد تا بار دیگر خودپسندی و تکبرت را بازیابی به کلی از دست خواهی رفت. کافی است یک توجیه ساختگی برای خودت دست و پا کنی تا بیدرنگ صد توجیه دیگر پیدا شود و باز همان باشی که بودی. آیا هنوز هم همانطور که در پاسخ به رابی گفته بودی معتقدی که من تو را «به داشتن انگیزههای بیارزش متهم میکنم؟» آه! تو در زندگی هیچ انگیزهای نداشتی. آنچه داشتی فقط میل و شهوت بود. انگیزه دارای سویهای عقلانی است. میگویی در ابتدای دوستیمان «بسیار جوان» بودی؟ اشکال تو نه در شناخت بسیار اندکت از زندگی، بلکه در شناخت بیش از اندازهات بود. تو آغاز سپیدهدمان نوجوانی را با آن طراوت دلپذیرش، روشنایی خالص درخشانش، شادمانی ناشی از معصومیت و امیدش؛ مدتها بود که پشت سر نهاده بودی. با گامهایی بسیار سریع و چابک از داستانهای عاشقانه به رئالیسم رسیده بودی. لجن و موجوداتی که در آن زندگی میکنند آرامآرام تو را به خود میکشیدند. این بود منشأ گرفتاریای که تو در آن به جستجوی کمک من برآمدی، و من، در قیاس با خرد متعارف، بسیار نابخردانه و از روی ترحم و محبت آن را در اختیارت نهادم. تو باید این نامه را از ابتدا تا انتها بخوانی، هرچند هر کلمه ممکن است برایت حکم آتش یا چاقوی یک جراح را پیدا کند که سوزش یا خونریزی گوشت لطیف را در پی دارد. به خاطر داشته باش که انسان ابله از منظر خدایان و آدمیان بسیار متفاوت است. آنکه از تحولات سبکهای هنری یا سیر پیشرفت احوال تفکر به کلی بیخبر است، شکوه خط لاتین یا موسیقی غنیتر زبان مصوِّت یونانی، مجسمهٔ سبک توسکانی یا آواز عهد الیزابت را نمیشناسد، با اینهمه شاید سرشار از همان دلنشینترین خرد باشد. ابله واقعی، آن که خدایان به سخرهاش میگیرند و بیاعتبارش میسازند، کسی است که خود را نمیشناسد. من مدتها چنین موجودی بودم. تو مدتها چنین موجودی بودهای. از این پس چنین مباش. نترس. بزرگترین عیب کممایگی است. هرچه تحقق میپذیرد برحق است. نیز به خاطر داشته باش هرآنچه خواندنش برای تو رنجآور است، نوشتنش برای من رنجآورتر است. نیروهای عالم غیب با تو بسیار مهربان بودهاند. تو را مجال دادهاند تا اشکال غریب و تراژیک زندگی را بهسانِ سایههایی در یک شیء بلورین مشاهده کنی. تنها در آیینه اجازه داشتهای سر مدوزا را، که زندهها را به سنگ تبدیل میکند، نگاه کنی. خودِ تو آزادانه در میان گلها به گشت و گذار پرداختهای. از من اما، جهان زیبای رنگ و حرکت دریغ شده است.»
حجم
۲۰۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۰۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه