دانلود و خرید کتاب دکتر ژیواگو بوریس پاسترناک ترجمه پروانه فخام‌زاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب دکتر ژیواگو

کتاب دکتر ژیواگو

معرفی کتاب دکتر ژیواگو

کتاب دکتر ژیواگو نوشتهٔ بوریس پاسترناک و ترجمهٔ پروانه فخام‌ زاده است. نشر نو این رمان از ادبیات روسیه را منتشر کرده است. نویسنده در این رمان داستان دکتر «ژیواگو»، پزشک مشهور و انسان‌مدار در دوران انقلاب اکتبر روسیه را بیان کرده است.

درباره کتاب دکتر ژیواگو

دکتر ژیواگو نوشتهٔ بوریس پاسترناک، نویسندهٔ روسی برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات است. او نوشتن این اثر را در سال ۱۹۱۵ آغاز کرد و در سال ۱۹۵۶ به پایان رساند. ازآنجاکه این رمان مشهور با سیاست‌های رسمی شوروی در آن دوران در تضاد بود، از چاپ آن در روسیه جلوگیری شد. در نهایت در سال ۱۹۸۸ کتاب «دکتر ژیواگو» در روسیه به چاپ رسید. نام کتاب برگرفته از قهرمان داستان است که پزشک و شاعر است. او درگیر روابط احساسی و دلبستگی‌هایش است که با انقلاب اکتبر و رویدادهای تاریخی پرتلاطم پس از آن روبه‌رو می‌شود. داستان «یوری ژیواگو» و عشق جاودانه‌اش، «لارا» یکی از جذابیت‌های این داستان است. مصائبی که ژیواگو دچار آن می‌شود، درد و رنجی است که طبقهٔ متوسط روسیه در دوران زمامداری استالین و پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به آن مبتلا می‌‌شود. در سال ۱۹۶۵ فیلمی با بازی «عمر شریف» در نقش ژیواگو و «جولی کریستی»، به‌کارگردانی «دیوید لین» ساخته می‌شود که به اصل رمان وفادار است. رمان دکتر ژیواگو به‌دلیل مواضع مستقل نویسنده‌اش دررابطه‌با انقلاب اکتبر، اجازهٔ چاپ در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیافت، اما مخفیانه و به‌صورت قاچاق به میلان رفت و چاپ شد و یک سال بعد، جایزهٔ نوبل ادبیات را کسب کرد؛ همین موضوع خشم و شرمندگی حزب کمونیست اتحاد شوروی را در پی داشت. این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ می‌شود و باعث می‌شود که جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب بوریس پاسترناک شود؛ هرچند به‌دلیل واکنش تند حکومت، او از بیم طردشدن از میهن از دریافت جایزهٔ نوبل خودداری کرد.

خواندن کتاب دکتر ژیواگو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی روسیه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره بوریس پاسترناک

«بوریس لئونیدویچ پاسترناک» از شاعران و نویسندگان روس بود که موفق به دریافت جوایز ادبی شد. شهرت او در بیرون از روسیه بیشتر به‌خاطر رمان «دکتر ژیواگو» است، ولی شهرت او در خودِ روسیه بیشتر به‌عنوان یک شاعر است. او در فوریهٔ ۱۸۹۰ متولد شد و در سال ۱۹۰۶ تحصیلات متوسطه را به پایان رساند. در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکدهٔ فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. در سال ۱۹۱۲ برای تکمیل دانش فلسفی راهی ماربورگ آلمان شد. یک سال بعد، به فلسفه بی‌علاقه شد و فعالیت ادبی خود را آغاز کرد. آشنایی او با نمایندگان برجستهٔ نمادگرایی و فوتوریسم از جمله «ولادیمیر مایاکوفسکی» زمینه‌ساز چاپ پنج شعر در سال‌نامهٔ «لیریکا» شد. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر بوریس پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که او از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد، بیش از ده مجموعه شعر توسط او منتشر شد. این قضیه باعث شد تا در اولین کنگرهٔ نویسندگان در سال ۱۹۳۴، بزرگ‌ترین شاعر معاصر روسیه معرفی شود. به‌دلیل خودداری او از محدودشدن به موضوع‌های کارگری، این تمجیدها خیلی زود جای خود را به انتقادهایی تند داد. در سال ۱۹۴۱ و با آغاز جنگ جهانی دوم، پاسترناک به شهر چیستاپل نقل‌مکان می‌کند. در این زمان به نوشتن اشعار میهن‌پرستانه مثل «قصهٔ ترسناک» و «پاسگاه مرزی» می‌پردازد و به‌عنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام می‌شود. در سال ۱۹۴۶ کار بر روی شاهکار خود یعنی رمان «دکتر ژیواگو» را آغاز می‌کند. این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ می‌شود و باعث می‌شود که جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب بوریس پاسترناک شود؛ هرچند به‌دلیل واکنش تند حکومت، او از بیم طردشدن از میهن از دریافت جایزهٔ نوبل خودداری کرد.

بخشی از کتاب دکتر ژیواگو

««رفقا، شنیدین چه‌جوری به ما زور میگه؟ مثل قدیما! عادت‌های افسری‌شون رو وِل نمیکُنن! پس ما خائنیم؟ خودتون چی هستین عالیجناب؟ چرا سرمون رو با حرف‌هاش درد میاریم؟ مگه نمیبینین آلمانی و نفوذیه؟ هی جناب، مدارکت رو نشون بده از ما بهترون! پستونکت رو درآوردی، دهنت رو وامی‌کنی که بکوبی تو سرِ ما؟ بیا ما رو بگیر، ببند، بخور.»

اما قزاق‌ها هم به سخنرانیِ ناموفق هینتس کمتر و کمتر رغبت نشان می‌دادند و پچ‌پچ می‌کردند: «خوک بی‌تربیت. چه اربابی!» ابتدا تک‌تک و بعد چندنفر چندنفر شمشیرشان را غلاف کردند. یکی پس از دیگری از اسب پیاده شدند. هنگامی که عدهٔ زیادی پیاده شدند، بی نظم و ترتیب به وسط محوطهٔ تسطیح‌شده رفتند، به‌سمت افراد هنگِ دویست و دوازده. همه در هم بُر خوردند، جُفت و جور شدند.

افسرهای قزاق که نگران شده بودند به هینتس گفتند: «شما باید بدون جلب توجه بروید. وسیلهٔ نقلیهٔ شما نزدیک تقاطع خط‌آهنه. پیغام می‌فرستیم بیارندش نزدیک‌تر. عجله کنید.»

هینتس همین کار را کرد، ولی چون دزدانه گریختن را ناشایست می‌دید، بدون احتیاط لازم و تقریباً علنی به‌سمت ایستگاه راه افتاد. با اینکه به‌شدت مشوش بود ولی غرورش او را وامی‌داشت که آرام و بی‌شتاب راه برود.

دشت چسبیده به ایستگاه بود و او فاصلهٔ چندانی تا ایستگاه نداشت. در حاشیهٔ جنگل، با دیدن خط‌آهن، برای نخستین بار به عقب نگاه کرد. سربازهای اسلحه به‌دست از پشت سرش می‌آمدند. هینتس فکر کرد: «چی میخوان؟» و قدم‌هایش را تندتر کرد.

تعقیب‌کنندگان هم قدم تند کردند. فاصله‌شان تغییری نکرد. دو ردیف واگن اسقاطی پیش رویش نمایان شد. به پشت واگن‌ها که رسید شروع کرد به دویدن. قطاری را که قزاق‌ها را آورده بود به ریل فرعی منتقل کرده بودند. خط‌آهن باز بود و هینتس به یک خیز از روی آن گذشت.

در حالِ دو به‌روی سکوی بلند پرید. سربازهایی که دنبالش بودند از پشت واگن‌های اسقاطی بیرون آمدند. پوواریخین رئیس ایستگاه و کولیا با فریاد چیزی به هینتس گفتند و به او اشاره کردند که داخل ایستگاه شود تا بتوانند نجاتش دهند.»

مهدی مهدوی
۱۴۰۳/۱۰/۱۰

کتابی بی نظیر است

کاربر 8732087
۱۴۰۳/۱۰/۱۰

صدایی دلنشین و خاص که با وجود موضوع هولناک آرامش بخش است

حجم

۱۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۷۴۴ صفحه

حجم

۱۲٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۷۴۴ صفحه

قیمت:
۳۹۷,۰۰۰
تومان