
کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی
معرفی کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی
کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی نوشتهٔ مارینا تسوتایوا و بوریس پاسترناک و راینر ماریا ریلکه و ترجمهٔ نهال تجدد است. نشر چشمه این ناداستان را روانهٔ بازار کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «تتبعات» است.
درباره کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی
کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی برابر با یک ناداستان در قالب نامهنگاری است. این کتاب داستان دیدار کوتاه و گذرای بوریس پاسترناک و مارینا تسوتایوا در مسکو در سال ۱۹۱۸ روایت میشود. این دو چهرهٔ دنیای شعر و ادبیات، در ابتدا از طریق آثار یکدیگر در سال ۱۹۲۲ با هم آشنا شدند و پس از آن، نامههای پرشور و شوقی به مدت چهارده سال برای هم نوشتند. این نامهها که در بحبوحهٔ وقایع ادبی و تاریخی مهمی نوشته میشدند، آثاری مستقل هستند که میتوان آنها را بهمثابهٔ شعر خواند. رویدادهای مهم زندگی این دو نفر در همین نامهها شکل میگرفت و به نظر میرسد که این نامهها وسیلهای برای خلق و بازآفرینی زندگیشان بودهاند. در تابستان سال ۱۹۲۶، راینر ماریا ریلکه نیز به این جمع اضافه میشود و با نامههای فراوان خود، مثلثی عاشقانه را رقم میزند. تسوتایوا در فرانسه از دلتنگی و غربت مینوشت، پاسترناک در روسیه آشفته به دنبال ترانههایی بینظیر بود و ریلکه، شاعر و عارفی گوشهگیر، با مرگ زودرس خود دستوپنجه نرم میکرد. مرزها و بیماری، این سه شاعر را از دیدار یکدیگر بازمیداشت، اما آنها با قدرت کلمات خود، این موانع را شکسته و در میان خطوط نامهها به دیدار هم میرسیدند. نامههای گردآوری شده در کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی»، پنجرهای به زندگی این سه شاعر میگشاید. این کتاب یک سند تاریخی و تجلی عمیقترین و اصیلترین احساسات انسانی است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب نامه پیشنهاد میکنیم.
درباره بوریس پاسترناک
«بوریس لئونیدویچ پاسترناک» از شاعران و نویسندگان روس بود که موفق به دریافت جوایز ادبی شد. شهرت او در بیرون از روسیه بیشتر بهخاطر رمان «دکتر ژیواگو» است، ولی شهرت او در خودِ روسیه بیشتر بهعنوان یک شاعر است. او در فوریهٔ ۱۸۹۰ متولد شد و در سال ۱۹۰۶ تحصیلات متوسطه را به پایان رساند. در سال ۱۹۰۹ برای تحصیل فلسفه وارد دانشکدهٔ فلسفه و تاریخ دانشگاه مسکو شد. در سال ۱۹۱۲ برای تکمیل دانش فلسفی راهی ماربورگ آلمان شد. یک سال بعد، به فلسفه بیعلاقه شد و فعالیت ادبی خود را آغاز کرد. آشنایی او با نمایندگان برجستهٔ نمادگرایی و فوتوریسم از جمله «ولادیمیر مایاکوفسکی» زمینهساز چاپ پنج شعر در سالنامهٔ «لیریکا» شد. از سال ۱۹۱۴ که اولین کتاب شعر بوریس پاسترناک به نام «توأمان در ابرها» چاپ شد تا ۱۹۳۱ که او از مسکو به قفقاز مهاجرت کرد، بیش از ده مجموعه شعر توسط او منتشر شد. این قضیه باعث شد تا در اولین کنگرهٔ نویسندگان در سال ۱۹۳۴، بزرگترین شاعر معاصر روسیه معرفی شود. بهدلیل خودداری او از محدودشدن به موضوعهای کارگری، این تمجیدها خیلی زود جای خود را به انتقادهایی تند داد. در سال ۱۹۴۱ و با آغاز جنگ جهانی دوم، پاسترناک به شهر چیستاپل نقلمکان میکند. در این زمان به نوشتن اشعار میهنپرستانه مثل «قصهٔ ترسناک» و «پاسگاه مرزی» میپردازد و بهعنوان خبرنگار نظامی داوطلبانه به جبهه اعزام میشود. در سال ۱۹۴۶ کار بر روی شاهکار خود یعنی رمان «دکتر ژیواگو» را آغاز میکند. این کتاب در سال ۱۹۵۷ در ایتالیا چاپ میشود و باعث میشود که جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۸ نصیب بوریس پاسترناک شود؛ هرچند بهدلیل واکنش تند حکومت، او از بیم طردشدن از میهن از دریافت جایزهٔ نوبل خودداری کرد.
درباره راینر ماریا ریلکه
راینر ماریا ریلکه در ۴ دسامبر ۱۸۷۵ به دنیا آمد و در ۲۹ دسامبر ۱۹۲۶ درگذشت. او شاعر و رماننویس چک - اتریشی بود که در شهر پراگ چشم به جهان گشود.پدر و مادر ریلکه او را وادار به ورود به دانشگاه نظامی کردند. او سالهای ۱۸۸۶ تا ۱۸۹۱ را در این دانشگاه گذراند و بهعلت بیماری آنجا را ترک کرد. پس از ۴ سال تلاش برای گذراندن امتحان ورودی دانشگاه، سرانجام موفق به این کار شد و در پراگ و مونیخ، به تحصیل ادبیات، تاریخ و فلسفه مشغول شد. آثار بهجایمانده از او شامل یک رمان، چندین مجموعه شعر و برخی مکاتبات است که در آنها دربارهٔ عصر بیباوری، انزوا و اضطرابهای شدید سخن گفته است. راینر ماریا ریلکه بهعلت سرطان خون با چشمانی باز در آغوش دکتر معالج خود در سوییس درگذشت. او را پس از «گوته» و «هاینه»، مهمترین شاعر آلمان و از شاعران بزرگ دنیا میدانند.
درباره نهال تجدد
نهال تجدد در سال ۱۳۳۸ در تهران به دنیا آمد.او نویسنده و پژوهشگر ایرانیِ مقیم فرانسه و فرزند «مهین تجدد» (جهانبگلو) و «رضا تجدد» و نیز همسر «ژانکلود کرییر» (فیلمنامهنویس مشهور فرانسوی) بوده است. نهال تجدد، متخصص فرهنگ و ادبیات چین و دارای دکترای زبان و ادبیات چینی از مؤسسۀ ملی زبانها و تمدنهای شرقی فرانسه است؛ همچنین در شعر و زندگی مولانا و نیز در زندگی شمس تبریزی پژوهش کرده است نتیجهٔ این پژوهشها، کتابهای «در جستوجوی مولانا»، «عارف جانسوخته: داستان شورانگیز زندگی مولانا» و «مَلِک گرسنه: تقویم شمس تبریزی» است. او کتاب «ایرانیتر» را بهعنوان یک اتوبوگرافی یا خودزندگینامه به رشتهٔ تحریر در آورده است.
بخشی از کتاب تو مثل من فردا دنیا آمدی
«پاسترناک به تسوِتایوا
۱۰ ژانویهٔ ۱۹۲۸
مارینای بسیار عزیزم،
کسی برایم مجلهٔ ورستی را آورد… حقیقت را بگو، مارینا، آیا با خواندن آثار من همان احساسی پدید میآید که، به محض گشایش کتاب تو، با نگریستنِ یک صفحهٔ آن؟ احساس ربوده شدن توسط نیرویی در طبیعت؟ احساسی ابتدایی، کلیتی ناگسستنی ــ عاجزم از شرح…
خوب میدانم: معماهایی هست وابسته به روح، روان و سرنوشت آن. مکانهایی هست که در آن محبوستان میکنند و تنها راه خروج تظاهر به دیوانگی است (جامعه، تاریخ، مسائل همیشگی). نیروهایی هست، طلایی، که نامشان را خِرَد، قلب، آوای کلمات گذاردهایم. در غرش برندهٔ طبیعت، مظهرهایی هست، حاوی امیدِ از صفر آغاز کردن. و طبیعت، در این هجوم امید که بهار نام دارد، بچه میخواهد و عاشق این زندگی سهماهه میشود و ما را هم عاشق میکند. چیزهایی هست و بیش از این، بیشمار، پسندیده، تروتازه، زودگذر، چیزهایی که روزمره از پنجره بدان مینگرد، از لابهلای شیشهای کثیف. در مقالهها، در مجمع حزبها، در کلاس دانشگاهها، از ناتوانی و درماندگی ارزش و الگو میسازند و به ما میآموزند مسائل را کدر ببینیم. زمان میگذرد، رهگذرانِ هستیِ زمینی، با سرهای پایین، به سوی کار میروند و همهچیز تبدیل به ادبیات میگردد، به گونهای که وِرلِن (۷۰) بدان مینگریست. ناگهان تق، تق! پنجرهها باز میشوند. این گفتهٔ شاعر است و حرکت فیزیکی لبانش، مانند ذکر متناوب باد، نهتنها به شُشهای تو که به موهایت و لبهٔ کتت سرایت میکند. با این پرتوپلاها هیچچیز نگفتم… هرگز نخواهم توانست چگونگی رفتار و گفتارت را به تو بفهمانم.
تو را در آغوشم میفشارم… مجلهٔ ورستی را عجولانه خواندم.»
حجم
۱۸۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
حجم
۱۸۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
نظرات کاربران
خلاصه و مفید.زن و مردی که با نامه باهم آشنا شده با نامه عاشق هم و با نامه متوجه خیانت هم شده و با نامه از هم متنفر و جدا میشوند. یک زندگی در قالب نامه و کلمات. جادوی کلمات