کتاب رودین
معرفی کتاب رودین
کتاب رودین نوشتهٔ ایوان تورگنیف و ترجمهٔ محمدهادی شفیعیها است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان روسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب رودین
کتاب رودین (Rudin) برابر با یک رمان روسی است که آن را اولین رمان منتشرشده به قلم ایوان تورگنیف دانستهاند. درگیری اصلی در رمان «رودین» با داستان عاشقانهٔ شخصیت اصلی و یک زن جوان و روشنفکر گره خورده است که در تقابل با قهرمان اصلی قرار دارد. «رودین» را تورگنیف بلافاصله پس از جنگ کریمه نوشت؛ زمانی که برای بسیاری از روسهای تحصیلکرده آشکار شد اصلاحات لازم است. بحث اصلی نسل خود تورگنیف بحث اسلاوفیلیها در مقابل غربیها بود. شخصیت «رودین» یک انسان معمولی از این نسل (معروف به «مردان چهلساله») روشنفکر و اخته را به تصویر میکشد. این تفسیر از انسان زائد بهعنوان فردی که توانایی و توان بالقوهٔ فکری بسیار دارد اما قادر به درک آنها نیست، ناشی از دیدگاه ایوان تورگنف در باب طبیعت انسانی است که در سخنرانی او با عنوان «هملت و دون کیشوت» در سال ۱۸۶۰ میلادی بیان شده است؛ جایی که او در مقابل هملت بهمثابهٔ شخصیتی عمیق اما بیعمل قرار میگیرد. شخصیت اصلی رمان رودین، بهراحتی با هملت قابل مقایسه است. بسیاری از منتقدان معتقد بودهاند که «رودین» تا حدی زندگینامه بوده است و نویسنده، این کاراکتر را بر اساس زندگی و خلقوخوی بردی به نام «میخائیل باکونین» (رهبر آنارشیستها) خلق کرده است.
خواندن کتاب رودین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ایوان تورگنیف
ایوان تورگنیف (Ivan Turgenev) با نام کامل «ایوان سرگئییویچ تورگنیف» در ۹ نوامبر ۱۸۱۸ در استان اریول در روسیه به دنیا آمد و در ۳ سپتامبر ۱۸۸۳ در بوگیوال در حوالی پاریس درگذشت. او رماننویس، شاعر و نمایشنامهنویسی روس بود که نخستینبار توسط او کشورهای غربی با ادبیات روسی آشنا شدند. آثار او تصویری واقعگرایانه و پرعطوفت از دهقانان روس و بررسی تیزبینانهای از طبقهٔ روشنفکر جامعهٔ روسیه ارائه کرده است؛ جامعهای که در تقلای سوقدادن کشور به عصری نوین بود. این نویسندهٔ مشهور در زمانی به دنیا آمد و بزرگ شد که رژیم مستبد نیکالای اول با ابزار پلیس، سانسور، دیوانسالاری گسترده و مرکزگرا و سیاست ملیگراییِ مبتنی بر بزرگداشت استبداد روسی که در شخص تزار مجسم شده بود، حکم میراند. تورگِنیِف پرچم سیاسی خود را در ملأعام برافراشت؛ سال پیش از آن «خُر و کالینیچ» را منتشر کرده بود که بعداً در ابتدای «بیستوپنج طرحواره از یادداشتهای یک شکارچی» منتشر شد. گذار او از شعر به نثر نشاندهندهٔ حرکت از رمانتیسم بهسوی رئالیسم در این دوره است، اما با وجود حقیقتنماییِ توصیفاتش، از شاعرانگی نوشتههایش کاسته نشد. همین طرحوارههای بسیار تغزلی با جزئیات غنی از زندگی روستاهای روسیه بود که برای تورگِنیِف شهرت به ارمغان آورد. سخنگفتن از استبداد و ظلم بهنفع مردم فرودست جامعه یکی از محورهای اصلی آثار این نویسنده است. رمانهای «عشق اول» (First Love یا «نخستین عشق») [نوعی زندگینامهٔ خودنوشت]، خاطرات یک شکارچی (A Sportsman's Sketches)، «آشیانهٔ اشراف» (Home of the Gentry)، «آسیا» (Asya)، «پدران و پسران» (Fathers and Sons) و «رودین» از کتابهای ایوان تورگنیف هستند.
بخشی از کتاب رودین
«رودین بلافاصله بعد از ملاقات با لژنیف به منزل برگشت، به اتاق خود رفت و در را بر روی خود بست. دو نامه نوشت یکی به والینتسف (که خوانندگان از مفاد آن اطلاع دارند) و یکی هم به ناتالیا. روی نامۀ دوم خیلی وقت صرف کرد، قسمتهای زیادی از آن را خط زد و کاملاً جرح و تعدیل کرد، بعد روی یک کاغذ نازک پستی با دقت پاکنویس کرد و تا آنجا که میشد آن را تا و کوچک کرده در جیبش گذارد. با قیافهای اندوهگین طول اتاق را چندین بار پیمود، جلوی پنجره روی صندلی نشست، سرش را به دستش تکیه داد و قطرۀ اشکی آهسته از مژگانش سرازیر شد.. بعد، از جا برخاست، همۀ دکمههایش را بست، آدمی را صدا زد و دستور داد از داریا میخایلوونا بپرسد که آیا ممکن است ایشان را ملاقات کند یا نه.
نوکر بلافاصله برگشت و به عرض رسانید که داریا میخایلوونا اجازه فرمودند. رودین به منزل او رفت.
داریا میخایلوونا مثل اولین بار همان طوری که دو ماه قبل از او پذیرایی کرده بود در اتاق کارش او را پذیرفت. ولی این بار خودش تنها نبود بلکه پاندالفسکی محجوب، تازه و تر و تمیز، دوستداشتنی مثل همیشه پهلوی او بود. داریا میخایلوونا با مهربانی رودین را پذیرفت. رودین هم با مهربانی تعظیمی به او کرد، ولی هر آدم با تجربهای از اولین نگاه متبسم هر دو درک میکرد که با این که گفتوگویی بین آنها رد و بدل نشده است، ولی با وجود این پیش آمد سوئی رخ داده است. رودین میدانست که اوقات داریا میخایلوونا از دست او تلخ است و داریا میخایلوونا هم یقین داشت که رودین از همۀ جریانات باخبر است.
گزارش پاندالفسکی او را خیلی درهم کرده و غرور اشرافی او را تکان داده بود. رودین، این آدم فقیر بیسر و پا و بینام و نشان جسارت میکند و جای ملاقات با دختر او تعیین میکند! دختر داریا میخایلوونا لاسونسکایا!!»
داریا میخایلوونا میگفت: «بر فرض این که او عاقل و نابغه هم باشد باز مؤید چیزی نیست! پس از این به بعد هر کس و ناکسی میتواند امیدوار باشد که داماد من بشود؟»
پاندالفسکی دنبالۀ حرف او را میگرفت: «من مدتی بود که میدیدم، ولی باور نمیکردم که هنوز هم ممکن است او جای خود را نداند. تعجب میکنم!»
داریا میخایلوونا سخت منقلب شده و به ناتالیا هم حسابی تندی کرده بود.
از رودین تقاضا کرد بنشیند. او هم نشست، ولی دیگر نه مثل سابق که تقریباً صاحب خانه بود؛ حتی نه مثل اشخاص کاملاً آشنا بلکه مثل یک میهمان، آن هم میهمانی که چندان نزدیک نبود. همۀ این قضایا در یک لحظه صورت گرفت... مثل آبی که ناگهان به یخی سخت مبدل میشود.
رودین شروع به صحبت کرد: «داریا میخایلوونا من به این جهت نزد شما آمدهام که از میهماننوازی شما تشکر کنم. امروز اخباری از دهکدۀ خودم دریافت کردهام که حتماً باید همین امروز بروم».»
حجم
۱۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۱۴۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه