کتاب خانه ارواح
معرفی کتاب خانه ارواح
کتاب خانه ارواح نوشتهٔ ایزابل آلنده و ترجمهٔ حشمت کامرانی است. نشر قطره این رمان خارجی را منتشر کرده است.
درباره کتاب خانه ارواح
کتاب خانه ارواح، رمانی نوشتهٔ ایزابل آلنده است و اولینبار در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. این رمان روایتی از موفقیتها و شکستهای سه نسل از خانوادهٔ «تروئبا» را بیان کرده است. «استبان»، پدر خانواده و مردی دمدمیمزاج و مغرور است و علاقهٔ بسیاری به کسب قدرت سیاسی دارد. همسر استبان، زنی خوشچهره است که تواناییهایی عجیب دارد و با جهان ارواح در ارتباط است. زمانی که فرزند این زوج، «بلانکا» رابطهٔ عاشقانهٔ ممنوعهای را با وجود مخالفتهای پدر آغاز میکند، آیندهٔ عجیب این خانواده رقم میخورد. چه اتفاقاتی در انتظار آنان است؟ بخوانید تا بدانید. بسیاری از منتقدان کتاب «خانهٔ ارواح» را مهمترین و معروفترین رمان ایزابل آلنده میدانند. این رمان سیاسی یکی از آثار مهم ادبیات آمریکای لاتین به شمار میرود که به زبانهای بسیاری ترجمه شده است. ایزابل آلنده این رمان را در ۱۴ فصل نگاشته و عنوان فصلهای آن عبارت است از «رزا خوشگله»، «ترس ماریاس»، «کلارای غیبگو»، «دورهٔ ارواح»، «عاشقان»، «انتقام»، «برادرها»، «کنت»، «آلبای کوچک»، «دوران زوال»، «بیداری»، «توطئه»، «وحشت» و «ساعت حقیقت».
خواندن کتاب خانه ارواح را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات شیلی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ایزابل آلنده
ايزابل آلنده (Isabel Allende) در سال ۱۹۴۲ میلادی در پرو به دنیا آمد. او نویسنده و یکی از چهرههای تأثیرگذار ادبیات شیلی است که بهعنوان پدیدهٔ ادبیات آمریکای لاتین نیز معرفی شده است. نخستین اثر آلنده «خانهٔ ارواح» نام داشت که در سال ۱۹۸۲ منتشر شد؛ اثری که در همان سال بهعنوان بهترین کتاب شیلی انتخاب شد و در فهرست پرفروشترین آثار قرار گرفت. آلنده، پس از این کتاب دهها اثر دیگر نیز نوشت و به چاپ رساند؛ کتابهای «واژه فروش»، «گلبرگ برافراشته دریا»، «جنگل کوتولهها»، «زورو»، «عاشق ژاپنی» و «در دل زمستان» از جمله آثار ايزابل آلنده هستند که به فارسی نیز برگردانده شدهاند.
بخشی از کتاب خانه ارواح
«میگوئل دانشجویی بود رنگپریده با چشمانی بیقرار، شلواری رنگ و رو رفته و پوتینهایی مخصوص معدنچیها که سال آخر دانشکدهٔ حقوق را میگذراند. او یک رهبر چپگرا بود و در آتش عشقی مقاومتناپذیر برای عدالت میسوخت. اما اینها او را از توجه به اینکه آلبا دارد به او نگاه میکند، بازنداشت. میگوئل سر برداشت و نگاه هردو به هم افتاد، و مبهوت، به یکدیگر خیره شدند. از آن روز به بعد در پی فرصت میگشتند تا در گردشگاههای پربرگ پارک مجاور دانشگاه، با هم دیدار کنند و با کتابهای زیاد زیر بغل و جعبهٔ ساز سنگینی که آلبا با خودش میکشید کنار هم راه بروند. آلبا در نخستین دیدار متوجه شد که روی آستین میگوئل نشان کوچک مشت افراشته است. تصمیم گرفت به میگوئل نگوید که نوهٔ استبان تروئبا است. آلبا برای نخستین بار نام فامیل ساتینی را که روی تمام کارتهای شناساییاش نوشته بود بهکار برد. و بهزودی دریافت که بهتر است به همشاگردیهایش نیز چیزی نگوید. ولی از سوی دیگر میتوانست افتخار کند که از دوستان پدرو ترسهرو گارسیاست که در میان دانشجویان بسیار شهرت دارد، و نیز در کودکی روی زانوی «شاعر» مینشسته است، که اکنون در همهٔ کشورها مشهور است، و همهٔ دانشجویان اشعارش را زمزمه میکنند، و آنها را روی دیوارها مینویسند.
میگوئل از انقلاب صحبت میکرد. میگفت خشونت نظام حاکم را باید با خشونت انقلاب پاسخ داد. اما آلبا به سیاست علاقهای نداشت، او میخواست از عشق سخن بگوید. از سخنرانیهای پدربزرگ، از گوش دادن به جروبحثهای او با دایی خائیم و مبارزات انتخاباتی بیپایان خسته شده بود. تنها یکبار در فعالیت سیاسی شرکت کرده بود، و آن هم زمانی بود که بدون هیچ دلیل مشخصی با عدهای از محصلین رفته بودند به سفارت ایالاتمتحده سنگ پرتاب کنند، که به همین دلیل او را یک هفته به مدرسه راه ندادند و چیزی نمانده بود پدربزرگ باز سکته کند. اما در دانشگاه، سیاست امر گریزناپذیری بود. او نیز مثل همهٔ جوانان سال اول به جذابیت نشستن در کافهها تا دیروقت پی برد، که دربارهٔ ضرورت تغییر جهان با هم صحبت میکردند و شور اندیشهها را در یکدیگر برمیانگیختند. آلبا شبهنگام با دهانی تلخ و لباسهایی که بوی توتون مانده میداد به خانه برمیگشت، شور قهرمانگرایی در دلش شعله میکشید. یقین داشت که اگر وقتش فرا برسد، خود را وقف آرمانی شریف خواهد کرد. آلبا بهخاطر عشق به میگوئل و نه از روی ایمان ایدئولوژیک همراه دیگر دانشجویانی که ساختمانی را به حمایت از اعتصاب کارگران اشغال کرده بودند، در دانشگاه به اعتصاب نشست. آن روزها روزهای اردوکشی، بحثهای داغ و فحش دادن به پلیس بود تا حدی که صدایشان میگرفت. آنها از کیسههای شن و از سنگهایی که از سنگفرش محوطه درآورده بودند، سنگر ساختند. به نیت آنکه از آن ساختمان استحکاماتی بسازند همهٔ در و پنجرهها را محکم بستند و آنجا را به سیاهچالی تبدیل کردند که خارج شدن دانشجویان از آن بسیار دشوارتر بود تا وارد شدن پلیس به آن. این اولینبار بود که آلبا شب را بیرون از خانه میگذراند. میگوئل آلبا را میان تل روزنامهها و بطریهای خالی آبجو در بغل گرفته بود و تکانش میداد تا بخوابد؛ صمیمیت گرم رفقا آنها را در برگرفته بود؛ همه جوان، عرقکرده، با چشمانی سرخ از دود سیگار و بیخوابی، کمی گرسنه و کاملاً بیترس؛ آخر کارشان بیشتر به بازی شبیه بود تا به جنگ. نخستین روز را چنان سرگرم سنگرسازی، بسیج استحکامات ساده، و نقاشی کردن پلاکاردها و صحبت کردن با تلفن بودند که وقتی پلیس آب و برق را قطع کرد، کسی اعتنایی نکرد.»
حجم
۵۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۷۰ صفحه
حجم
۵۴۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۷۰ صفحه