جملات زیبای کتاب خانه ارواح | طاقچه
تصویر جلد کتاب خانه ارواح

بریده‌هایی از کتاب خانه ارواح

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۴از ۹ رأی
۳٫۴
(۹)
این نظر پدربزرگ بود که این قصه را بنویسم، گفت: ـ عزیزم با این کار اگر روزی مجبور شوی اینجا را ترک کنی می‌توانی ریشه‌هایت را با خودت ببری.
Bita
پس انسان تا چند خواهد زیست؟ هزاران روز یا یک روز؟ هفته‌ای یا قرن‌ها؟ مردن را تا کی سپری می‌کند؟ معنای «تا ابد» چیست؟ پابلو نرودا
*sunnǭ
نمی‌توان کسی را پیدا کرد که خودش نمی‌خواهد پیدا شود.
*sunnǭ
این کارها به فقرا کمک نمی‌کند. آن‌ها به صدقه احتیاج ندارند؛ آن‌ها به عدالت احتیاج دارند.
*sunnǭ
نه از مرده‌ها بلکه از زنده‌ها باید ترسید؛ زیرا با وجود شهرت بدی که مردگان دارند، تاکنون هیچ موردی دیده نشده که مومیایی‌ها به کسی حمله کرده باشند
Kosar
تقریباً در هر خانواده‌ای یک آدم کودن یا خل وجود دارد. آدم همیشه آن‌ها را نمی‌بیند، چون آن‌ها را، مثل چیز شرم‌آوری از جلو نظر دور نگه می‌دارند. آن‌ها را در اتاق‌های پستویی پنهان می‌کنند، و در را رویشان قفل می‌کنند، تا مهمان‌ها آن‌ها را نبینند. اما راستش را بخواهی نباید خجالت بکشند. آن‌ها هم بندهٔ خدا هستند. آلبا گفت: ـ اما ما در خانواده‌هایمان کسی شبیه این‌ها نداریم. ـ نه، در اینجا دیوانگی به‌طور مساوی بین افراد تقسیم شده و دیگر چیزی باقی نمانده تا ما هم برای خودمان دیوانه‌ای داشته باشیم.
Kosar
هیچ مشغلهٔ فکری دیگری نداشتم جز خواندن و باز خواندن یک مشت کتاب
*sunnǭ
گناهان بسیار اندوخت و خم به ابرو نیاورد چرا که به بهانهٔ پیشرفت، روحش را سخت و وجدانش را خاموش کرده بود.
*sunnǭ
صدقه دادن هم مثل سوسیالیسم اختراع آدم‌های ضعیف است تا از قدرتمندها بهره‌کشی کنند، و آن‌ها را به زانو دربیاورند.
کاربر ۲۰۸۰۵۶۸
خیلی از بچه‌ها مثل پرنده‌ها پرواز می‌کنند و رؤیای افراد دیگر را می‌خوانند و با ارواح حرف می‌زنند و همین‌که معصومیتشان را از دست بدهند این چیزها از سرشان می‌افتد
*sunnǭ
غرق اندوه در آن شب یخ‌زده، به همه ناسزا می‌گفتم، به قاطر که آن همه آهسته می‌رفت، و به فرولا که آن خبر بد را فرستاده بود، و به خود رزا که مرده بود و به خدا که گذاشته بود بمیرد.
*sunnǭ
به‌رسم اندوه‌گساری، در کشوری که شأن غم را آموخته است، همگی‌شان سیاه پوشیده بودند، ساکت بودند و گریه نمی‌کردند.
*sunnǭ
خلاصه آنکه حرف‌های دیوانه‌واری به او زدم، که اگر قادر به شنیدن بود، هرگز بر زبانم جاری نمی‌شد
*sunnǭ
آن روز به بعد تصمیم گرفت هرچند هم تنگ‌دست باشد، همواره در ازای آسایش‌های کوچک، که به او احساس غنی بودن می‌بخشد، پول خرج کند
*sunnǭ
بدترین نوع بی‌پناهی در ترس ماریاس، بی‌پناهی آدم‌هاست نه بی‌پناهی زمین و حیوانات.
*sunnǭ
از او متنفر بود، گرچه هیچ‌گاه به احساسات لطمه‌دیده‌اش، که به روحش چنگ انداخته بود و او را گیج می‌کرد، نمی‌توانست نامی نهد.
*sunnǭ
خیرات و مبرات بر این بی‌عدالتی عظیم هیچ تأثیری ندارد.
*sunnǭ
این دنیایی بود که در آن، زمان را با تقویم یا ساعت نمی‌سنجیدند و هر شیئی یک زندگی مخصوص به خود داشت.
*sunnǭ
در این دنیا ارواح پشت میز می‌نشستند و با موجودات بشری گفتگو می‌کردند؛
*sunnǭ
گذشته و آینده بخشی از یک واحد یگانه را تشکیل می‌دادند، و واقعیت زمان حاضر دنیایی رنگارنگ بود از بلورهای درهم برهم که در آن هر چیز ممکن بود اتفاق افتد.
*sunnǭ
هر نوع تظاهر به اسراف‌کاری نشانهٔ عامی‌گری تلقی می‌شد، و از نظر نیاکان ریاضت‌کش و دژم جامعه‌ای که اسلافشان مهاجران زحمت‌کش باسکی و اسپانیایی بودند، این‌گونه افراط‌ها می‌باید به مثابه خودبینی و بدسلیقگی محکوم شود.
*sunnǭ
حسد، که مثل سایر واکنش‌های خاص آدمی است، برای کلارا واژه‌ای بیگانه بود.
*sunnǭ
چنان سرگرم خدمت به بیچارگان بود که انگار وظیفه‌اش نه آغازی داشت و نه انجامی
*sunnǭ
ـ عدالت! منظور این است که همه به یک اندازه داشته باشند؟ تنبل‌ها هم همان‌قدر سهم ببرند که کسانی که کار می‌کنند؟ احمق‌ها هم به‌اندازهٔ باهوش‌ها؟ حتی حیوان‌ها هم این‌طور زندگی نمی‌کنند. مطلب سر غنی و فقیر نیست، مسئله بر سر قوی و ضعیف است.
*sunnǭ
تلاش کرد آن لحظه را زنده کند، زمین سرخ و مرطوب و بوی غلیظ جنگل صنوبر و اوکالیپتوس، که پس از تابستان گرم و طولانی پر رطوبت فرشی از برگ خشک بر آن گسترده بود، و نور مسین خورشید از نوک درختان بر زمین می‌تابید. کوشید سرما، سکوت و آن احساس گرامی را که جهان را از آن آدم می‌کند، فراخواند، بیست‌ساله است و تمام زندگی هنوز در پیش رویش گسترده است، آهسته و آرام عاشق شدن، سرمست شدن از عطر جنگل و عشق.
Bita
مرگ کلارا جریان زندگی را در عمارت گوشه‌ای کاملاً دگرگون کرد. همراه با کلارا ارواح و مهمان‌ها و نیز آن خوشدلی شفاف که همیشه در خانه وجود داشت، رخت بربستند. او اعتقاد نداشت که دنیا ماتم‌سرایی بیش نیست؛ می‌گفت جهان شوخی خداست و وقتی خود خدا هیچ‌وقت آن را جدی نمی‌گیرد ابلهانه است که ما آن را جدی بگیریم.
Bita

حجم

۵۴۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۵۷۰ صفحه

حجم

۵۴۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۵۷۰ صفحه

قیمت:
۱۳۷,۰۰۰
تومان