کتاب نیمه یک خورشید طلایی
معرفی کتاب نیمه یک خورشید طلایی
کتاب نیمه یک خورشید طلایی نوشتهٔ چیماماندا آدیچی و ترجمهٔ ناهید تبریزی - سلامی است. نشر چشمه این رمان معاصر نیجریهای را روانهٔ بازار کرده است. این اثر برندهٔ جایزهٔ اورنج برای داستان در سال ۲۰۰۷ بوده است.
درباره کتاب نیمه یک خورشید طلایی
کتاب نیمه یک خورشید طلایی حاوی یک رمان است که لحظهای سرنوشتساز در تاریخ مدرن آفریقا را روایت میکند؛ تقلای دولت خودخواندهٔ بیافرا برای برپایی یک جمهوری مستقل در نیجریه در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی و خشونت خونباری که از پس آن اتفاق افتاد. چیماماندا آدیچی، زندگی سه شخصیت درگیر در حواشی این دههٔ پرتلاطم را در هم میآمیزد. «اوگوو» که ۱۳ سال دارد، بهعنوان خدمتکار خانهٔ یک استاد دانشگاه با فکر و شور انقلابی استخدام می شود. «اولانا»، معشوقهٔ زیبای پروفسور است که زندگی آسودهٔ خود در لاگوس را رها کرده تا در شهری دانشگاهی و غبارگرفته در کنار او زندگی کند. «ریچارد»، مردی انگلیسی و کمرو است که شیفتهٔ خواهر اسرارآمیز و مرموز اولانا شده است. با پیشروی ارتش نیجریه، این سه شخصیت برای نجات جانشان مجبور به فرار میشوند تا آرمانها و وفاداریشان نسبت به یکدیگر در بوتهٔ آزمایش قرار گیرد. رمان حاضر را حماسی، بلندپروازانه و تأثیرگذار توصیف کردهاند؛ اثری که دربارهٔ مسئولیتهای اخلاقی، پایان دورهٔ استعمار، همبستگیهای قومی، طبقهٔ اجتماعی، نژاد و پیچیدهترشدن همهٔ این عوامل در حضور عشق سخن گفته است. این رمان، برندهٔ جایزهٔ اورنج برای داستان در سال ۲۰۰۷ بوده است.
خواندن کتاب نیمه یک خورشید طلایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر نیجریه و قالب رمان تاریخی پیشنهاد میکنیم.
درباره چیماماندا آدیچی
چیماماندا آدیچی در ۱۵ سپتامبر ۱۹۷۷ به دنیا آمد. او رماننویس، نویسندهٔ ادبیات غیرداستانی و داستان کوتاه و اهل نیجریه است. او در رشتهٔ داروسازی در دانشگاه نیجریه تحصیل کرده است. در سال ۲۰۰۳، موفق به اخذ مدرک کارشناسیارشد در رشتهٔ نویسندگی خلاق از دانشگاه جان هاپکینز شد و در سال ۲۰۰۸، فوقلیسانس خود را در رشتهٔ مطالعات آفریقا از دانشگاه ییل در آمریکا گرفت. این نویسنده در نیجریه، کارگاههای نویسندگی برگزار کرده و در ایالات متحدهٔ آمریکا زندگی کرده است. رمان «نیمه یک خورشید طلایی» یکی از آثار داستانی چیماماندا آدیچی است.
بخشی از کتاب نیمه یک خورشید طلایی
«هربار که غرش رعد به گوش میرسید، اولانا از جا میپرید. تصور میکرد حملهٔ هوایی دیگری رخ داده و بمبها، قبل از آنکه او و اودنیگبو و بیبی بتوانند خود را به پناهگاه پایین خیابان برسانند، فرو ریخته و منفجر شدهاند. گاهی مجسم میکرد که پناهگاه بهکلی فرو ریخته و همگی را درهم کوبیده است. اودنیگبو و عدهای از همسایهها پناهگاه را در عرض یک هفته ساخته بودند. پس از آنکه گودالی به پهنای یک سالن حفر کرده و آن را با کندههای نخل آغشته به سفال پوشاندند، به او گفته بود: «عزیزم، حالا دیگه در امان هستیم.» اما بار اولی که او را از پلههای نامرتب پناهگاه به درون آن برده بود، اولانا ماری را دیده بود که در گوشهای چنبره زده است. پوست سیاهش با خطوطی نقرهای برق میزد و سنجاقکهای کوچکی در اطرافش در پرواز بودند. در سکوت نمناک زیرزمین که اولانا را بهیاد قبر میانداخت، فریادش طنین انداخت.
اودنیگبو مار را با چوب کشت و به او گفت که سعی میکند قطعات فلزی در ورودی را محکمتر کند و راهی برای آمدن جانوران نگذارد. آرامش او اولانا را شگفتزده کرده بود. لحن آرام و بیدغدغهای که برای رویارویی با تغییرات پدیدارشده در زندگیشان بهکار میگرفت او را به حیرت وامیداشت. وقتی نیجریاییها واحد پولشان را تغییر دادند و رادیو بیافرا شتابزده خبر از بهجریان افتادن پول جدید داد، اولانا چهار ساعت در صف بانک در میان مردانی که او را با آرنج کنار میراندند و زنانی که به او تنه میزدند ایستاد، تا بالاخره توانست پولهای نیجریاییشان را به اسکناسهای پوند بیافرایی که ظاهری زیباتر داشت تبدیل کند. هنگام صرف صبحانه او پاکت متوسطی را به اودنیگبو نشان داد و گفت: «این تمام سرمایهٔ ماست.»»
حجم
۵۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۲۶ صفحه
حجم
۵۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۲۶ صفحه