کتاب مهتاب
معرفی کتاب مهتاب
مهتاب رمانی نوشته اسماعیل کاداره، نویسنده و روزنامهنگار معاصر آلبانیایی است. داستان این کتاب درباره سوالی است که زندگی انسانهایی را در یک دوره تاریخی سیاه بههم میریزد.
درباره کتاب مهتاب
داستان مهتاب در آلبانی و در دوران حکومت کمونیستی انور خوجه، رهبر آلبانی پس از جنگ جهانی دوم، میگذرد، دختری جوان به اسم ماریان در شبی مهتابی از مردی جوان سؤالی میپرسد. مدتی بعد که مرد نامزد میکند همین سؤال ساده باعث برانگیخته شدن سوءظنها و حتی برپایی دادگاههایی میشود که مختص جوامع استبدادزده است. حالا ماریان زیر بار تهمت و افترا باید به دفاع از خودش برخیزد...
خواندن کتاب مهتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای انتقادی و اجتماعی را به خواندن رمان مهتاب دعوت میکنیم.
درباره اسماعیل کاداره
اسماعیل کاداره ۸۴ ساله نویسنده پسانوگرای آلبانیایی از دل استبداد برخاسته است. کاداره با تمام محدودیتهای دوران حکومت انور خوجه با چنان ظرافت و زیبایی منحصربهفردی قلم زده که نظیرش در طول تاریخ ادبیات به ندرت پیدا میشود. بزرگترین ویژگی آثار کاداره استفاده از تلمیح و استعاره به عنوان ابزار اصلی است و همین ویژگی نوشتههای او را در همواره زنده نگاه میدارد. شخصیتهای داستانهای کاداره با مشکلات اجتماعی زیادی دست به گریبانند و با وجود این مشکلات هم تبدیل به اسطورههایی فراموشنشدنی برای دوستداران ادبیات میشوند.
بخشی از کتاب مهتاب
آن مهمانی حقیقتاً تلخترین مجلس رقصی بود که ماریان در آن شرکت کرده بود. اگر شرایط فرق داشت بیسروصدا درمیرفت، اما اوضاع طوری مهیا شد که وقتی داشت خودش را متقاعد میکرد که باید برود دیگر برای این کار دیر شده بود؛ تله شروع به کار کرده بود.
ماریان بنا به عادتش خوشحال و خندان آمده بود و به نظر میرسید که از همیشه راحتتر و شنگولتر باشد. اولین کسی که به رقص دعوتش کرد سزار بود که تعدادی از جوکهایی را برایش تعریف کرد که شب گذشته به جشن کوچک ما رنگ و جلا داده بود و تکرارشان خندهٔ هر دویشان را در پی داشت. سپس همانطور که راجع به چیزهای مختلف گپ میزدند، بحث کشیده شد به تومورهای خوشخیم، و سزار که از تناقض خوشش میآمد، گفت جایی خوانده است که سلولهای سرطانی مهارنشدنی با نیروی خارقالعادهای که میدانیم، میتوانند برای آفریدن موجوداتی هولانگیز استفاده شوند. ماریان داد زد: «وووی! چه موضوعی»، اما سزار به حرفش ادامه داد و افزود تصادفی نیست که یونانیان باستان تصور میکردند خدایانشان با استفاده از اعضای بدن خود، خدایان دیگری خلق میکنند. زئوس آتنا را از مغز خود خارج کرده، یکی دیگر نیمچه خدایی از پشت ساقش بیرون کشیده. مگر اینها را در دانشکده به ما یاد ندادند؟ خب، تمامی این خدایان، چه مذکر چه مؤنث، جز تومورهای خوشخیم چیز دیگری نبودند!
ماریان دوباره از ته دل خندیده بود و در رقص بعدی، همرقصش، لاد کروی ماجرای بامزهٔ دیگری از آن شب بهیادماندنی برایش تعریف کرده بود. نورا و گزمند کنار آنها میرقصیدند اما ماریان نه در رفتار آنها و نه در رفتار دیگران متوجه چیز خاصی نشد.
حجم
۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۸۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
نظرات کاربران
بسیار عالی و زیبا و عمیق و پرکشش. درجه یک
چه خوب آکادره رو شناختم آخرش تمثیل خیلی خوبی زده بود عالی و پر کشش
کاداره نویسنده متوسط است. پر کشش می نویسد. من اینکار را نخواندم.