دانلود و خرید کتاب وقتی ما مردگان سر برداریم هنریک ایبسن ترجمه بهزاد قادری
تصویر جلد کتاب وقتی ما مردگان سر برداریم

کتاب وقتی ما مردگان سر برداریم

نویسنده:هنریک ایبسن
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وقتی ما مردگان سر برداریم

«وقتی ما مردگان سر برداریم» آخرین نمایشنامۀ هنریک ایبسن(۱۹۰۶-۱۸۲۸)، نمایشنامه‌نویس برجسته نروژی است. دست‌کم دو نفر این نمایشنامه را کاری بزرگ تشخیص دادند. جرج برنارد شاو در نوشته‌ای می‌گوید: «این نمایشنامه نشان می‌دهد که در کیفیت کار ایبسن هیچ‌گونه خللی وارد نشده است. قلم سحر‌آمیز او در هیچ‌یک از آثارش توانمند‌تر از این اثر نیست. از حد معمول کوتاه‌تر است، فقط همین»؛ و جیمز جویس جوان در سال ۱۹۰۰ در مقاله‌ای در مجلۀ فورت‌نایتلی ریویو می‌نویسد: «در کل، وقتی ما مُردگان سر برداریم را می‌توان در زمرۀ بزرگ‌ترین کارهای نویسنده قرار داد، اگر در‌واقع خودِ این اثر، بزرگ‌ترین کار او نباشد» . در بخشی از این نمایشنامه می‌خوانیم: مایا: تو خوشحالی؟ روبک: (طفره می‌رود.) من؟ مایا: آره، تو. هر چی باشه تو خیلی بیشتر از من خارج بوده‌ی، خیلی بیشتر از من. حالا که دوباره برگشته‌ی واقعاً خوشحالی؟ روبک: نه... راستش رو بخوای، گمان نکنم خوشحال باشم... نه، خیلی خوشحال نیستم. مایا: (با شادی) دیدی! من می‌دونستم که خوشحال نیستی. روبک: شاید بیش از حد خارج مونده‌م؛ اون‌قدر که دیگه زندگیِ بستۀ اینجا به‌نظرم غریب می‌آد. مایا: (با اشتیاق، صندلی‌اش را به او نزدیک‌تر می‌کند.) بیا، دیدی روبک؟ بیا دوباره بریم، هرچه زودتر. روبک: (اندکی بی‌حوصله) خب مایا، عزیزم، این دقیقاً همون کاریه که می‌خوایم بکنیم. خودت که این رو می‌دونی. مایا: ولی چرا الان نریم، همین الان؟ فکرش رو بکن. الان اگر اونجا تو منزل جدید و قشنگمون بودیم، چقدر راحت و آسوده بودیم. روبک: (لبخندی از سر اغماض) بهتره بگی «تو خونۀ قشنگ و جدیدمون» . مایا: (خشک و رسمی) من ترجیح می‌دم بگم «منزل» . بیا بگیم «منزل» . روبک: (با نگاهی شماتت‌بار) تو واقعاً موجود بامزه‌ای هستی. مایا: راستی، خیلی بامزه‌م؟ روبک: به نظر من آره.
Mahla V.KiyAN
۱۴۰۰/۰۱/۲۰

. .هنریک ایبسن نمایشنامه‌نویس بزرگ و قدرقدرتِ قرن بیستم در سبک رئالیسم، آخرین اثرش "وقتی ما مردگان سر برداریم" را به شخصیت مرده و پوسیده‌ای تقدیم کرد که شاید زخمی کهنه و چرکین بر جانش بود و نزدیکیِ روزهای پایان عمر،

- بیشتر
hamidreza
۱۳۹۶/۰۹/۲۲

نمایشنامه ی خوب و جالبی هست،احساس خستگی نکردم ،از جمله کتبی هست که دوباره میخوانمش

الینا هاتفی
۱۳۹۹/۰۷/۲۰

خوب بود

Πυρια
۱۳۹۹/۰۷/۱۰

اولین اثری بود که از ایبسن خوندم بنظرم انتخاب مناسبی برای آشنایی باهاش نبود چون این آخرین کارش هست بهتر بود از کارهای اولیه‌اش شروع به خوندن میکردم. دو نوع نگاه به مرگ و زندگی رو نشون میده ولی به خوبی

- بیشتر
Narjes
۱۴۰۲/۱۰/۱۳

این نمایشنامه رو طی ی ساعت یک نفس خواندم و برام لذت بخش بود ایبسن از نظر من توی نمایشنامه هاش حرف های خیلی عمیقی میزنه و چون به زبون ساده گفته میشه برای بعضی ها ممکنه کلیشه ای به

- بیشتر
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
۱۳۹۹/۱۰/۰۶

کارای دیگه ایبسن دوست داشتنی تر بودن بنظرم. همه شون اینجوری ن که باید نقدها یا مقدمه هاشونو خوند وگرنه مفهوم اصلی رو درکش نمی کردم.

sh.vasighi2000
۱۴۰۱/۱۲/۲۵

اولین اثری بود که از این نمایشنامه نویس خوندم و متاسفانه اصلا لذت نبردم. به نظرم بسیار کلیشه ای بود. دیالوگ ها سطخی و قابل پیش بینی بودن.

میهمانی‌ها اغلب شبیه زندگی‌اند؛ مردم تا هنگام خداحافظی متوجه هم نمی‌شوند.
پویا پانا
اما شادی درونی، شادی واقعی، چیزی نیست که انسان آن را پیدا کند، یا آن را همچون هدیه‌ای از دیگران بپذیرد. این را باید به دست آورد، و به قیمتی که غالباً خیلی سنگین به‌نظر می‌رسد. زیرا در حقیقت، آدمی که در سرزمین‌های بیگانۀ بسیاری موطنی برای خودش کسب کرده است، در عمق وجودش حس می‌کند واقعاً هیچ‌جا راحت نیست، حتی در سرزمین اجدادی خودش» .
من
میهمانی‌ها اغلب شبیه زندگی‌اند؛ مردم تا هنگام خداحافظی متوجه هم نمی‌شوند
سپیده اسکندری
روبک: (کنجکاو به او می‌نگرد.) از اینکه برگشته‌یم نروژ خوشحال نیستی مایا؟ مایا: تو خوشحالی؟ روبک: (طفره می‌رود.) من؟ مایا: آره، تو. هر چی باشه تو خیلی بیشتر از من خارج بوده‌ی، خیلی بیشتر از من. حالا که دوباره برگشته‌ی واقعاً خوشحالی؟ روبک: نه... راستش رو بخوای، گمان نکنم خوشحال باشم... نه، خیلی خوشحال نیستم. مایا: (با شادی) دیدی! من می‌دونستم که خوشحال نیستی. روبک: شاید بیش از حد خارج مونده‌م؛ اون‌قدر که دیگه زندگیِ بستۀ اینجا به‌نظرم غریب می‌آد. مایا: (با اشتیاق، صندلی‌اش را به او نزدیک‌تر می‌کند.) بیا، دیدی روبک؟ بیا دوباره بریم، هرچه زودتر.
hamidreza
آدمی نیستم که خوشبختی رو تو بیهودگی و شادخواری جست‌و‌جو کنم. برای من و امثال من زندگی به این روال نیست. باید مدام مشغول کار باشم و بی‌وقفه خلق کنم تا وقتی بمیرم.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
میهمانی‌ها اغلب شبیه زندگی‌اند؛ مردم تا هنگام خداحافظی متوجه هم نمی‌شوند.
you3fi@
روبک: سپیده سر می‌زنه... و خورشید برای هر دوی ما می‌درخشه، خواهی دید. ایرنا: این رو هیچ‌وقت باور نکن!
atefeh
هیچ‌چی اولش سخت به‌نظر نمی‌آد؛ ولی بعد به جایی می‌رسی که نه راه پس داری نه راه پیش. اونجاست که ــــ به قول شکارچی‌ها ــــ تو گِل می‌مونی.
سپیده اسکندری
وقتی آدم حس می‌کنه کاملاً آزاد و مستقله... و به چیزهایی که می‌خواسته رسیده ــــ منظورم چیزهای مادیه ــــ خوشی خاصی بهش دست می‌ده. تو این‌طور فکر نمی‌کنی مایا؟
Mitir
هیچ‌چی اولش سخت به‌نظر نمی‌آد؛ ولی بعد به جایی می‌رسی که نه راه پس داری نه راه پیش. اونجاست که ــــ به قول شکارچی‌ها ــــ تو گِل می‌مونی.
Mitir

حجم

۱۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۱۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان