کتاب یک روز قشنگ بارانی
معرفی کتاب یک روز قشنگ بارانی
کتاب یک روز قشنگ بارانی نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت و ترجمهٔ شهلا حائری است. نشر قطره این ۵ داستان کوتاه آلمانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب یک روز قشنگ بارانی
کتاب یک روز قشنگ بارانی شامل ۵ داستان کوتاه، معاصر و آلمانی است. این داستانها هر یک حکایت زنی را بازگو میکنند؛ زنانی با خصوصیات و خلقوخویی متفاوت، اما همگی در جستوجوی حقیقت خود و معنای زندگی. اریک امانوئل اشمیت در این داستانها با سبکی ساده و بیپیرایه اما پرکشش، ترانهسرای امید و شور زندگی میشود تا بار دیگر با خوانندهاش به تماشای معمای پر رمزوراز هستی بنشیند. میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب یک روز قشنگ بارانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمان و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، داستاننویس، رماننویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی، طی حدود ۱۰ سال بهصورت یکی از پرخوانندهترین نویسندگان فرانسویزبان دنیا درآمد، آثارش به ۴۰ زبان برگردانده شد و نمایشنامههایش در بیش از ۵۰ کشور بهطور منظم به صحنه رفت. او تحسینشدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم درآمده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومهای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در ۹سالگی به آموختن پیانو پرداخت. ابتدا مایل بود آهنگساز شود، اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد.
پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق میشود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه میپردازد و پایاننامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» مینویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان «دیدرو و فلسفۀ اغوا» منتشر میشود. اشمیت چندینسال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. فیلسوف به نویسنده تبدیل میشود؛ نویسندهای که مدام اسطورهها و حکایات بنیانگذار را جذب میکند تا با خلاقیت خستگیناپذیر خود آنها را از نو بتند. در سالهای دهۀ ۱۹۹۰، نمایشنامههایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبهرو میشود. «شب والونی» که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه میشود؛ سپس «مهمان ناخوانده» در ۱۹۹۳، ۳ جایزه از جوایز مولیر را نصیب او میکند. از آن پس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها میکند و تماموکمال به کار نگارش میپردازد. در ۱۹۹۵، «گلدن جو» و در ۱۹۹۶، «دگرگونههای معمایی» را میآفریند. چند ماه بعد، یک تکگویی دربارۀ آیین بودا انتشار مییابد با عنوان «میلارِپا» که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس به نمایش در میآید. همین متن است که اشمیت را به فکر میاندازد تا دورۀ حکایتهایش را دربارۀ ادیان آغاز کند که بعداً به دورۀ «نادیدنیها» شهرت مییابد.
فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً همزمان در فرانسه و آلمان به نمایش درمیآید. «مهمانسرای دو دنیا» در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی بهروی صحنه میماند. «آقاابراهیم و گلهای قرآن» که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستینبار اجرا میشود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون به اجرا درمیآید. در ۲۰۰۴ فیلمی بر اساس آن ساخته میشود با شرکت «عمر شریف» که تندیس سزار بهترین بازی را برایش به ارمغان میآورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنیها، نوبت به سومی میرسد با عنوان «اسکار و بانوی گلیپوش» که در فوریۀ ۲۰۰۳ با اقبالی گسترده روبهرو میشود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستینبار نمایشنامهٔ «خردهجنایتهای زناشویی» اجرا میشود و چندینماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه میماند.
اشمیت در همان ایام به نگارش رمان میپردازد و در ۱۹۹۵ «فرقۀ خودبینان» را منتشر میکند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، «انجیل بهروایت پیلاطس»، جایگاه او را بهعنوان رماننویس تثبیت میکند. از آن پس، هر رمانی که منتشر میکند، هفتهها و ماهها در فهرست پرفروشترین رمانها قرار میگیرد. در ۲۰۰۱، «سهم آن دیگری» را منتشر میکند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخهای خیالپردازانه و هجایی دربارۀ اسطورۀ فاوستوس مینویسد با عنوان «آنگاه که یک اثر هنری بودم». حکایتهای دورۀ نادیدنیها، در کشورهای فرانسویزبان و کشورهای دیگر با اقبال فراوان روبهرو شد؛ چه در کتابفروشیها و چه در صحنۀ نمایش. کتابهای «میلارِپا» در زمینۀ عرفان، «آقاابراهیم و گلهای قرآن» دربارۀ اسلام، «اسکار و بانوی گلیپوش» دربارۀ مسیحیت، «فرزند نوح» (۲۰۰۴) دربارۀ کلیمیت، «سومویی که نمیتوانست گنده شود» (۲۰۰۹) دربارۀ ذنِ بودایی هستند.
از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور میدارد، با سیل جوایز روبهرو میشود؛ در همان سال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایشهایش به او اهدا میکند؛ در ۲۰۰۴ جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ، دویچِر بوخِرپرایس را برای حکایت «آقاابراهیم و گلهای قرآن» و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندیای که شوخطبعیاش در وجود انسانها پرورش میدهد» دریافت میکند. در همان پاییز ۲۰۰۴ مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتابهایی که زندگیشان را تغییر دادهاند» نام ببرند، «اسکار و بانوی گلیپوش» در کنار کتاب مقدس و کتابهای سهتفنگدار و شازدهکوچولو قرار میگیرد و این درمورد نویسندهای در قید حیات جرو استثناهاست.
بخشی از کتاب یک روز قشنگ بارانی
«بالتازار بالزان در وسط کتابفروشی، در بالای یک سکو، در میان نور چراغهایی که به آن عادت داشت و مانند صفحهٔ تلویزیون چهرهاش را روشن میکرد، با خوشرویی تصنعی مشغول امضای کتابش برای خوانندگان بود. پس از دوازده رمان ـ و کلی موفقیت ـ دیگر نمیدانست که این کار را دوست دارد یا نه. از طرفی از بس که تکراری و یکنواخت بود باعث کسالتش میشد، و از طرفی، از اینکه با خوانندگانش ملاقات میکرد، خشنود بود. بااینحال، این روزها خستگی، رمق خوشوبش کردن را از او گرفته بود و اگر این کار را ادامه میداد، بیشتر به دلیل عادت بود تا علاقه. از لحاظ شغلی نیز به جایی رسیده بود که دیگر نیازی نمیدید برای فروش کتابهایش دست به کاری زند، فقط کمی میترسید مبادا که فروششان کم شود. کیفیتشان هم همینطور... چه بسا همین کتاب آخری همان کتاب زیادی بود که نباید مینوشت، کتابی که خیلی خاص نبود، کتابی که به اندازهٔ بقیه ضروری نبود، اما فعلاً اجازه نمیداد این شک و تردیدها بر او چیره شود، چون همیشه با چاپ هر کتاب این تردیدها به سراغش میآمد.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
نظرات کاربران
با تشکر از طاقچه عزیز که با هدیه آخر هفته اش، کتاب" بی خود وبی جهت" استاد شهلا حائری( استاد رشته انسان شناسی فرهنگی در دانشگاه بوستون آمریکا) را شناختم و با اطمینان، شروع به مطالعه کتابهای ترجمه شده ایشان
این کتاب با ۵ داستان زیباش خیلی راحت شمارو حتی برای مدت کوتاهی هم که شده ، از هیاهو و مشغله زندگی دور میکنه و هر داستان ، در خودش معنایی به همراه داره ، که از نظر تاثیر گذاری
نباید گفت چه روز مزخرفی؛ یک روز قشنگ بارونیه... خیلی قشنگه داستانهاش. آفرین.
من این کتاب رو با علاقه زیاد خوندم حتی در عرص چند ساعت تمومش کردم داستانهاش خیلی قشنگ و پراز نکته هایی بود که باعث میشد گاهی لبخند گاهی اشک تو چشمت بیاد و گاهی هم افسوس بخوری که چرا
یک کلمه انگار خود زندگی بود! با همه زشتیها و زیباییهاش! لذت بردم از خوندنش و دوست دارم بیشتر از این نویسنده بخونم
من معتقدم که کتاب ها مارو انتخاب میکنن که اونها رو بخونیم، نه ما اونهارو. بعد از چند کتاب جنایی-معمایی دلم خیلی یه مجموعه داستان ملایم که ذهنم موقع خوندنش اروم باشه میخواست. گشتم اما چیزی پیدا نکردم. اتفاقی این کتاب
من اصلا به داستان کوتاه علاقه ندارم اما این کتاب واقعا جذاب و دوست داشتنیه.جذابیتش هم تاکیدش بر جنبه های قشنگ، ساده و معمولی زندگیه. برای من «ادت معمولی» زیباترین داستان مجموعه بود.
کتاب شامل ۵ داستانه که خوندن هر کدوم تقریباً ۲۰ الی ۳۰ دقیقه زمان میبره. نویسنده به خوبی تونسته فضای داستان و حس و حال شخصیتها رو به مخاطب انتقال بده. داستانها بیشتر تو ارتباطات خانوادگی رقم میخوره. به شخصه
ممنون از هدیه طاقچه کتاب خوب و لذتبخشی است.
دوستش داشتم