کتاب کافه زیر دریا
معرفی کتاب کافه زیر دریا
کتاب الکترونیکی «کافه زیر دریا» نوشتهٔ استفانو بنی با ترجمهٔ رضا قیصریه در انتشارات کتاب خورشید چاپ شده است. کافه زیر دریا، که اولین اثر ترجمهشده از بنّی به زبان فارسی است، شامل داستانهایی است متفاوت و در سبکهای گوناگون و آمیخته با طنزی خاص و نادر، که در آنها رد پای نویسندگانی چون هرمان ملویل، ادگار آلن پو، آگاتا کریستی، چارلز بوکوفسکی و برخی نویسندگان روس و فرانسوی پیداست.
درباره کتاب کافه زیر دریا
اگر اومبرتو اِکو، با تکیه بر نشانهشناسی، به ژرفای سدههای میانی میرود و با نام "گل سرخ" بیرون میآید و نانی مورِتی در آثار سینماییاش به درونشناسی رابطه فرد و اجتماع میپردازد، استفانو بنّی فضایی تخیلی را وارد جامعه مدرن میکند و آن را گسترش میدهد و متقابلا از درون جامعه مدرن به درون فضایی علمی ـ تخیلی میرود و روایتهایی میپروراند یکی شگفتانگیزتر از دیگری. بنّی با این روایتها، که با نوآوریهایی در زبان نوشتاری نیز همراهند، جایگاهی فراتر از یک نویسنده پسامدرن پیدا میکند ـ شاید هم بنّی یکی از نادر نویسندگان پسامدرن به معنای واقعی آن باشد. نوآوریهای بنّی در زبان نوشتاری دشواریهای فراوانی را برای مترجم، در هنگام ترجمه کتاب حاضر، به همراه داشت؛ از جمله، دشواری ترجمه کلماتی که در اکثر داستانهای کتاب به کار رفتهاند و ساخته و پرداخته ذهنِ خودِ نویسندهاند.
کتاب کافه زیر دریا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای کوتاه جهان پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کافه زیر دریا
پاییز آمد و موسم برگریزان شد. امّا فقط دو تا برگ از درخت افتاد: یکی توی باغ مدرسه و دیگری توی دهکده رُوازیو. بقیه برگها، انگار که با سریش چسبیده باشند به درختها، هیچجوری جدا نمیشدند، حتّی با قیچی باغبانی.
انگورهای رسیده شور بودند ـ شور عین شاهماهی. شراب آن سال فقط به درد این میخورد که قاطی سرخکردنیها میکردیش.
دمای هوا دومرتبه ملایم شد و در نوامبر یک فوج نُه میلیونی پرستو با تأخیر برگشت. بیرون از خانه، فرکانس سروصدا به دههزار دسیبل میرسید و بنابراین کسی از خانه بیرون نمیآمد. پرستوها رفتند و لکلکها از راه رسیدند و شصت کودک چینی را پایین انداختند و برگشتند.
بعد، همهجا مهآلود شد ـ آنقدر مهآلود که جلو دماغت را نمیدیدی. تنها کسی که راحت این طرف و آن طرف میرفت اِنِئا بود که درازی دماغش به بیست و هشت سانتیمتر میرسید.
مردم با فانوسهای ضد مه روی سرشان راه میرفتند و شبها خیلیها خانهشان را عوضی میگرفتند که البته چندان هم بد نبود؛ چون اغلب توی رختخواب با شگفتیهایی غافلگیر میشدند.
خطرسازتر از همه، کامیونهایی بودند که از وسط دهکده با سرعت صد و بیست میگذشتند چون برای راننده کامیون هوای مهآلود مسئله مهمی نیست.
مردم برای رفت و آمد با همدیگر مجبور بودند بین پشتبامهاشان پل بزنند یا گذرگاههای زیرزمینی درست کنند. دست آخر تصمیم گرفتند دیوار محکمی وسط جاده بسازند و دیگر کسی راننده کامیون ندید، مگر تک و توکی.
و حالا زمستان آمد و بلافاصله بیست روز متوالی برف بارید. دهکده در سفیدی این از راهرسیدگان غرق شد. تنها سروکله چندتایی کامیون پیدا میشد. امّا ما خونسردیمان را حفظ کردیم و دستهجمعی میرفتیم برف پارو میکردیم. ما، پایینسومپاتدزوییها، برف را پارو میکردیم سمت بالا سومپاتدزوییها و برعکس. به این ترتیب برف همیشه در همان ارتفاع میماند و عوضش ما گرم میشدیم.
اِتّوره نانوا کما فیالسابق زیرشلواریبهپا، کار میکردـ چون که نانواها اشعه مادون قرمز ذخیره دارند ـ و هر روز صبح از جلوِ خانهها رد میشد و نان را از لوله بخاری میانداخت تو. برای اینکه از حالِ هم باخبر شویم با دود علامت میدادیم و شبها با همین علامتها برای هم لطیفه تعریف میکردیم. از همه بهتر لطیفههای مردِ آتشکار بود. به ما آدمها بد نمیگذشت. نان و پنیر سومپاتدزو را داشتیم که هر تکهاش سه هزار کالری گرما میداد.
امّا برای حیوانات اوضاع سخت بود. گاوها علف برای خوردن نداشتند و از خوردن استیک هم امتناع میکردند. تا چندین روز بهشان پیاز دادیم، طوری که بوی دهانشان کلاغها را در چند قدمی میکشت.
پرندهها لاغر شده بودند، همینطور هم روباهها. راسوها از سوراخ کلید تو میرفتند. گرگها از دامنه کوهها سرازیر شدند و بعد آمدند توی دهکده و آن جاکشها را دیدیم که دمپاییبهپا توی اتاق ناهارخوری بودند. در همان حال، آن ذرات سفید اعصابخرابکن هم پشت سر هم میباریدند و ارتباطِ بین خیلی از دهکدهها را قطع کرده بودند.
حجم
۱۹۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۱۹۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
موضوع کتاب کافه زیر دریا از این قرار است که نویسنده به دنبال مرد مسنی که به درون آب میرود و ناپدید میشود، وارد کافهای میشود که درون و زیر دریاست! در آن کافه از راوی دعوت میشود بنشیند و
هیچ محتوایی نداشت!! اگر از دید طنز هم بخوام بهش نگاه کنم باز هم هیچ جاذبهای نداشت!!
من فقط یک بخش کتاب رو به زحمت تموم کردم. متاسفانه نتونستم هیچ ارتباطی با کتاب برقرار کنم
سلام ببخشید برای خوندن این کتاب کم کمش باید چند سال داشته باشیم؟
بعضی از داستانهاش خوبن ولی بعضیاشون جالب نبود
عالی بود درحالی که باعث میشد بخندم همزمان باعث میشد بترسم گریه کنم افسوس بخورم و..... واقعا خوشم اومد انگار که چیز نویی رو خونده بودم ممنونم برای گذاشتنش تو رویش
کتاب خیلی خوبیه و برای علاقه مندان به داستان واقعا جذابه من داستان" اوله رون" رو خیلی دوست داشتم