دانلود و خرید کتاب در پناه هیچ اولیویه آدام ترجمه راحله فاضلی
تصویر جلد کتاب در پناه هیچ

کتاب در پناه هیچ

انتشارات:نشر هیرمند
امتیاز:
۳.۲از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در پناه هیچ

کتاب در پناه هیچ داستانی از اولیویه آدام با ترجمه راحله فاضلی است. آدام در این داستان به زندگی زنی میانسال پرداخته است که نمی‌تواند هیچ چیز جذابی در زندگی‌اش پیدا کند و سرخوردگی او از زندگی‌اش، او را به سمت ارتباط با مهاجران و پناهندگان غیرقانونی می‌برد.

در پناه هیچ در سال ۲۰۰۷ منتشر شد و دو جایزه France television و roman populist را از آن خود کرد.

درباره کتاب در پناه هیچ

ماری مادر دو فرزند و زندگی زناشویی به ظاهر خوبی دارد. اما او خودش اینطور فکر نمی‌کند. اتفاقا بسیار خسته است و از هر چیزی بیزار. هیچ چیزی در زندگی‌اش برایش جالب نیست و کم‌کم مشکلات، فراموشی‌ها و ... باعث می‌شود تا زندگی زناشویی و ارتباطش با همسر و بچه‌هایش هم دچار مشکل شود. یک روز خیلی اتفاقی به کمپ پناهندگان و مهاجران غیرقانونی می‌رود و آنجا متوجه می‌شود که کمک کردن به آن‌ها برای رسیدن به اهدافشان یا تنها کمک کردن به اینکه زندگی بهتری را تجربه کنند، حالش را بهتر می‌کند. او خودش را وقف زندگی آن‌ها می‌کند. برایشان غذا تهیه می‌کند، کمکشان می‌کند تا لباس خوب بپوشند و جایی برای خواب داشته باشند. اما همین موضوع می‌تواند برایش دردسرساز شود. 

اولیویه آدام با نوشتن این کتاب به نوعی نگرش سیاسی‌اش را بیان کرده است. او تلاش کرده است تا توجه مردم را به مساله‌ای جلب کند که به نظر می‌رسد بسیاری از مردم چشمانشان را به روی آن بسته‌اند. مساله مهاجرت و برخورد با مهاجران که یکی از معضلات اساسی دنیای امروز ما و جوامع مدرن است. این کتاب در کنار داستان جذابی که تعریف می‌کند، توجه می‌کند تا حقیقتی را نیز به آن‌ها نشان دهد.

کتاب در پناه هیچ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوست‌داران رمان‌ها و ادبیات داستانی را به خواندن کتاب در پناه هیچ دعوت می‌کنیم.

درباره اولیویه آدام 

اولیویه آدام در سال ۱۹۷۴ در حومه پاریس متولد شد. در رشته مدیریت موسسات فرهنگی تحصیل کرد و کارش مشاوره دادن در مسایل سیاسی و فرهنگی به گروه‌های محلی بود. او کمی بعد و پس از انتشار سومین رمانش به طور تمام وقت به نوشتن پرداخت و جوایز بسیاری را هم از آن خود کرد. به عنوان مثال او در سال ۲۰۰۴ برای انتشار کتاب گذر از زمستان جایزه گنکور را از آن خود کرد. آدام علاوه بر رمان، داستان کوتاه و فیلمنامه هم می‌نویسد. او برای کودکان نیز کتاب نوشته است. 

بخشی از کتاب در پناه هیچ

از او عذرخواهی کردم و موهایش را بوسیدم، عطر خار و صمغ و جنگل. محکم بغلش کردم و سعی کردم روی نقشه‌ام تمرکز کنم، ماهی‌های خنده‌دار، خرچنگ قرمز و بقیه چیزها. اما خیلی زود به اشکال، حرکات و لکه‌های آبی، زرد و سبز تبدیل شد چون ترانه‌های لوس و بی‌نمک مثل آرد رویشان پاشیده شد. حالا این را می‌گویم اما در اصل از این ترانه‌ها خوشم می‌آید. در خودشان چیزی شیرین و اطمینان‌بخش دارند. تا حدی مثل آب‌نبات یا تکه‌های شکلات‌اند. با این وجود، بارها روی اعصابم رفته‌اند و تلویزیون را خاموش کرده‌ام. لیز شروع کرده به نق زدن و به من گفته بدجنس. اما این بار نه. اجازه دادم شربت و گرمای بچه‌ای که کنارم نشسته ببلعدم.

ساعت که زنگ خورد، همه‌چیز را تار می‌دیدم و عددهای قرمزرنگ ساعت برایم معنایی نداشت. مدتی طولانی همین‌طور با صدای گوش‌خراش زنگ می‌خورد. لیز با تعجب زل زده بود به من و از خودش می‌پرسید منتظر چه هستم تا از جایم بلند شوم، به‌نظرم این سؤال خودم هم بود. بالاخره ساعت ساکت شد، آخرین زنگ و بعد هیچ، صدای کارتون با پیش‌زمینه صدای موتور یخچال.

لیز گفت: «لوکا دیر سر کلاسش می‌رسه.» لابد این را گفت که من را به خودم بیاورد. پنج‌شنبه بود و ساعت شش عصر: کلاس تنیس پسرم. هر هفته همین ساعت کلاس داشت و هر بار فراموش می‌کردم. چرا هیچ‌وقت نمی‌توانستم این‌جور چیزها را خوب توی کله‌ام فرو کنم؟ اصلاً نمی‌دانم. مدت‌ها بود که همه‌چیز این‌طور به‌سرعت محو، مختل و غایب می‌شد. از خیلی وقت پیش.

استفان وارد سالن شد. می‌دانستم آن‌جاست، بی‌آن‌که ببینمش یا صدایش را بشنوم، حضورش را در خانه و اتاق حس می‌کردم. انگار یکدفعه هوا عوض شد. از جایم جُم نخوردم، نگاهش نکردم، تمام حرکاتش را از بَر بودم، توی سرم رژه می‌رفتند، گره کراوات و آخرین دکمه پیراهنش را باز می‌کرد، کتش را روی صندلی می‌گذاشت، در یخچال را باز می‌کرد تا برای خودش یک آبجوی آمستل باز کند و بعد پیشانی لیز و سر من را می‌بوسید.

«روز خوبی داشتی؟»

مثل هر شب شانه بالا انداختم، جواب ندادم و مثل هر شب او به جای من جواب داد، انگار که این را از خودش پرسیده باشند.

1984
۱۴۰۲/۰۶/۰۹

کتاب و محور داستان خوبه هرچند تلخی زیادی داره. اما خب ی سری واقعیات زندگی هست اونم در کشوری مثل فرانسه با این همه ادعای دموکراسی و حقوق بشر. ی جا فقط از اول تکرار میشه کتاب وگرنه باقیش حله.

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۲/۰۶/۱۹

در لوای افسردگی زنی خانه دارکه تا آخرکتاب ادامه پیدامیکند،مثائلی چون آوارگی، فرارازکشوروپناهندگی ، به شکل تلخی بیان میشود،، حرف اصلی اینست که چه زمانی جنگ ها به پایان میرسد ومردم هرکشور درخانه خودشان زندگی عادی و روزمره اشان را

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۳/۰۴/۲۴

کتاب بیشتر از اینکه شرح وضعیت پناهندگان باشد، شرح درماندگی و افسردگی شخصیت اول داستان است، آن هم با آب و تاب فراوان.

nu_amin_mi
۱۴۰۲/۰۷/۰۶

قسمت اول کتاب تکرار شده که یکمی اذیت میکنه کتاب داستانی تلخ داره. و همچنین آموزنده درباره پناهندگی در کشور فرانسه.

کاربر 1069020
۱۴۰۲/۰۶/۱۲

کتاب به خوبی ترجمه و ویراستاری نشده است و قابل امتیازدهی نیست.

mahi
۱۴۰۲/۱۰/۲۶

اول از همه اینکه ترجمه کتاب اصلا خوب نبود. داستان هم روایتی تکراری، تک‌گویی و ناراحتی‌های زنی افسرده بود. زنی که سال‌ها پیش خواهرش رو از دست داده و حالا طی اتفاق‌هایی که براش میفته، تصمیم میگیره به پناهنده‌هایی که

- بیشتر
mehdik2017
۱۴۰۲/۰۸/۱۰

داستانی در مورد اختلالات روانی که در یک انسان بروز میکنه و تا فروپاشی کامل او پیش میره باتشکر

m.dehnavi
۱۴۰۲/۰۸/۰۸

عکس طرح جلدش بینظیره. مثل بال پروانه

هیچ‌وقت از درون آدم‌ها سر درنمی‌آوریم. تمام چیزی که می‌دانیم، سطحی است؛ تنها حواشی و مرز.
nu_amin_mi
واقعاً ممکن است وقتی در یک مکان هستیم دلمان برای هم تنگ شود؟
nu_amin_mi
نیاز داشتم محکم بغلشان کنم
nu_amin_mi

حجم

۱۵۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۵۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
تومان