کتاب جین ایر
معرفی کتاب جین ایر
کتاب جین ایر نوشتهٔ شارلوت برونته و ترجمهٔ رضا رضایی است و نشر نی آن را منتشر کرده است. جِین اِیر روایت باشکوهی است از عشق، شادی و رنج، وظیفه و اخلاق، شکیبایی و پیروزی، و فراق و وصال.
جین ایر برگردانِ رضا رضایی، بهترین و شناختهشدهترین ترجمه از این رمان است.
درباره کتاب جین ایر
شارلوت برونته در ۲۱ آوریل ۱۸۱۶ در تورنتن (برادفرد)، یورکشر، شمال انگلستان، به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده بود. پدرش کشیشی ایرلندی بود. در سال ۱۸۲۰ افراد خانواده به هاوِرت، در همان یورکشر، کوچ کردند و پدر خانواده کشیش مقیم آن ناحیه شد و تا زمان مرگ (سال ۱۸۶۱) این مقام را حفظ کرد. مادر خانواده در اواخر ۱۸۲۱ از دنیا رفت. شارلوت برونته خواهر بزرگتر امیلی برونته (۱۸۱۸-۱۸۴۸) و ان برونته (۱۸۲۰-۱۸۴۹) بود که آنها نیز امروزه از بزرگترین نویسندگان کلاسیک جهان به حساب میآیند. شارلوت برادری هم داشت به نام پاتریک برانْول برونته (۱۸۱۷-۱۸۴۸) که زندگیاش غمانگیز و کوتاه بود. دو دختر هم قبل از شارلوت به دنیا آمده بودند که در طفولیت مرده بودند.
شارلوت، مانند خواهرش امیلی، در کاوِن بریج به مدرسه مخصوص دختران کشیشها رفت (که شبیه مدرسه لووود در همین رمان جِین اِیر بود). از ۱۸۳۵ تا ۱۸۳۸ معلم مدرسه بود و بعد هم مدتی در خانهها درس میداد. در سال ۱۸۴۲ برای یادگیری زبان فرانسه و آلمانی با امیلی به بروکسل رفت و در سال ۱۸۴۳ همانجا بار دیگر به تدریس پرداخت. در سال ۱۸۴۴ به هاوِرت برگشت و با دو خواهرش مدرسهای به راه انداخت اما شاگردی در مدرسه آنها ثبتنام نکرد.
در سال ۱۸۴۶ کتاب شعرهای شارلوت، امیلی و ان برونته با اسامی مستعار کرِر، الیس و اکتن بِل منتشر شد. این کتاب نه فروش رفت و نه سر و صدایی به پا کرد. کمی بعد، اولین رمان شارلوت برونته به نام پروفسور به ناشران مختلفی ارائه شد اما هیچ ناشری حاضر نشد آن را چاپ کند. این کتاب در نهایت در سال ۱۸۵۷ منتشر شد (بعد از مرگ نویسنده). شارلوت از اوت ۱۸۴۶ تا اوت ۱۸۴۷ روی رمان جِین اِیر کار کرد که در اکتبر ۱۸۴۷ با امضای مستعار کرِر بِل چاپ شد. رمان شرلی در اکتبر ۱۸۴۹ و رمان ویلِت در ژانویه ۱۸۵۳ منتشر شد. شارلوت که به خواستگارهایش جواب منفی میداد، سرانجام در ژوئن ۱۸۵۴ ازدواج کرد، اما یک سال بعد، در ۳۱ مارس ۱۸۵۵ از دنیا رفت. گفتهاند علت مرگش نوعی بیماری بود که به بارداریاش ربط داشت.
جِین اِیر که نویسنده آن را به ویلیام مِیکپیس تاکری (نویسنده بزرگ انگلیسی) تقدیم کرده بود، پس از انتشار در سال ۱۸۴۷ بلافاصله با استقبال خوانندگان و نقادان روبهرو شد و خیلی زود به چاپهای متعدد رسید (ترجمه حاضر براساس متن سال ۱۸۴۷ انجام شده است که شامل ۳۸ فصل در ۳ بخش است). بعدها آن را یکی از بزرگترین آثار کلاسیک ادبیات جهان به شمار آوردند.
جِین اِیر در کنار بلندیهای بادگیر (اثر امیلی برونته) یکی از قلههای ادبیات انگلیسی است. بیش از ۱۵۰ سال است که خوانندگان بیشماری در نقاط مختلف جهان با خواندن آن گریستهاند و شاد شدهاند، انواع نقدها دربارهاش نوشتهاند، آثار مختلف سینمایی و تلویزیونی براساس آن ساختهاند، و خلاصه، جِین اِیر رمانی است که همچنان محبوب است و محبوبیتش نسل به نسل هم بیشتر میشود.
شارلوت برونته در مجموع نویسنده رئالیستی است، اما رگههای قوی رمانتیسم در کار او دیده میشود. قلمش گرم و پرحرارت است، در مواردی هم شاعرانه، بخصوص در توصیف طبیعت و نیز احساسات بشری.
قهرمان داستان دختر جوان بیچیزی است با ظاهر معمولی، اما جسور است و روح والایی دارد. با سختیها مقابله میکند، با قیدوبندهای اجتماع کنار نمیآید، اما به اصول اخلاقی و اعتقادی خود وفادار میماند.
جِین اِیر روایت باشکوهی است از عشق، شادی و رنج، وظیفه و اخلاق، شکیبایی و پیروزی، و فراق و وصال. به عقیده بسیاری از صاحبنظران، جِین اِیر اثری است همپایه بزرگترین تراژدیهایی که تاکنون نوشته شدهاند.
جین دختری است که ۸ سال از کودکیاش را در یتیمخانه سپری کرده. وقتی بزرگ میشود، به یک عمارت اشرافی میرود تا معلم سرخانهٔ دختر کوچکی شود. آقای راچستر که پدر این دختر است، شخصیت مبهم و سختگیری دارد. حضور جین در این خانه باعث میشود اتفاقات پیشبینیناپذیری برای هر دوی آنها رخ دهد.
خواندن کتاب جین ایر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای کلاسیک ادبیات دنیا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جین ایر
«موقعی که داشتند مرا میبردند مقاومت میکردم. این کارم بیسابقه بود. همین خودش باعث میشد نظر بدی که بِسی و دوشیزه ابِت درباره من داشتند بدتر هم بشود. البته زیاد هم دست خودم نبود، و به قول فرانسویها کنترلم را از دست داده بودم. میدانستم که با همان یک لحظه سرپیچی مستوجب مجازاتهای عجیب وغریبی شدهام، اما من هم مثل هر برده شورشی دیگری احساس میکردم که در عین نومیدی باید تا آخر مقاومت کنم.
«دستهایش را بگیر، دوشیزه ابِت. عین گربه وحشی است.»
خدمتکار خانم داد زد: «خجالت بکش! حیا کن! دوشیزه ایر، چهقدر زشت است که آدم روی یک نجیبزاده جوان دست بلند کند، آن هم پسر کسی که ولینعمت توست! ارباب جوانت!»
«ارباب؟ چهطور شده ارباب من؟ مگر من کلفتش هستم!»
«نه، از کلفت هم پایینتری، چون مفت میخوری و کاری هم نمیکنی. حالا بنشین اینجا و فکر کن چهکار بدی کردهای.»
دیگر مرا کشانده بودند به اتاقی که خانم رید گفته بود و روی چهارپایهای نشانده بودند. بیاختیار تکانی خوردم و خواستم عین فنر از جایم بپرم، اما بلافاصله چهاردستی مرا محکم سر جایم نشاندند.
بِسی گفت: «اگر سر جایت ننشینی تو را میبندیم. دوشیزه ابِت بندِجورابت را بده من. مال مرا زود پاره میکند.»
دوشیزه ابِت شروع کرد به درآوردن بندِ جوراب از پای چاقش. من که دیدم دارند آماده میشوند تا واقعاً دست و پایم را ببندند، از ترس اینکه مبادا به اسارت و ذلت بیشتری بیفتم کمی به خودم مسلطتر شدم.
با گریه گفتم: «درنیار. از جایم تکان نمیخورم.»
برای اینکه ثابت کنم راست میگویم دستهایم را چسباندم به صندلی.
بِسی گفت: «پس حواست باشد جنب نخوری.» و چون مطمئن شد که من واقعاً آرام شدهام دستش را کمکم شل کرد. بعد هم ولم کرد. بِسی و دوشیزه ابِت دستشان را زدند روی سینهشان، و با بدجنسی و سوءظن به قیافهام خیره شدند، انگار هنوز باورشان نمیشد که من عقلم سر جایش آمده باشد.
بالاخره بِسی رو کرد به ابیگیل و گفت: «قبلا از این کارها نمیکرد.»
او جواب داد: «ولی ذاتش همین است. همیشه به خانم میگفتم این بچه اینجوری است. خانم هم قبول داشت. آب زیرکاه است. من دختر به این کوچکی اینقدر موذی ندیده بودم.»
بِسی جواب نداد، ولی کمی بعد به من گفت:
«دخترخانم، باید بدانی که تحت سرپرستی خانم رید هستی. از تو نگهداری میکند. اگر عذرت را بخواهد باید بروی یتیمخانه.»
جوابی نداشتم بدهم. برایم تازگی نداشت. از اولین روزهایی که یادم میآمد همین نیش و کنایهها را شنیده بودم. مثل یک آواز دستهجمعی مدام توی گوشم خوانده بودند که من سربار آنها هستم. مدام سرکوفت میزدند. خیلی دردناک بود و خردم میکرد، هرچند که معنیاش را کامل نمیفهمیدم. دوشیزه ابِت هم گفت:
«تو نباید خودت را مساوی دوشیزه ریدها و ارباب رید بدانی. خانم لطف کرده گذاشته تو با آنها بزرگ بشوی. آنها صاحب کلی پول وپله میشوند، تو نه. تو باید سرت را بیندازی پایین و سعی کنی مقبول آنها باشی.»
بِسی با لحنی که دیگر تند نبود اضافه کرد: «این حرفهایی که میزنیم به نفع توست. باید سعی کنی مفید باشی و خوشاخلاق. بعدش شاید اینجا بتوانی زندگی کنی. ولی اگر بداخلاق باشی و شلوغ کنی حتماً خانم بیرونت میکند.»
دوشیزه ابِت خطاب به بِسی گفت: «تازه، خدا هم از سر تقصیراتش نمیگذرد. وسط همین قشقرقبازیها ممکن است بلایی سرش بیاورد. بعدش کجا میخواهد برود؟ بیا، بِسی، برویم او را به حال خودش بگذاریم.»
حجم
۸۸۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۶۳ صفحه
حجم
۸۸۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۶۳ صفحه
نظرات کاربران
از خوندن کتاب به معنی واقعی کلمه لذت بردم . ترجمه کتاب خوب و روان بود وازش راضی بودم . واینکه با جین ایر زندگی کردم و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم . اینکه روی عقایدم بمونم حتی اگر معلوم نیست
چایتان را دم کنید. با اثری ۶۵۰ صفحه ای رو به رو هستید که قرار است ساعاتی متوالی شما را وارد زندگی دختری کند که شما را به مراتع سرسبز و خوش آب و هوای انگلستان میبرد. داستانی عاشقانه و
جین ایر برای من کتاب بسیار زیبا و به یادموندنی ای شد و باهاش احساسات ضد و نقیض زیادی رو تجربه کردم. اواسط کتاب رو بیشتر دوست داشتم و بی صبرانه و با ذوق میخوندم؛ اوایل کتاب کمی برام روند خسته
اولین رمانی بود که از شارلوت برونته خوندم و دومین رمان از آثار خواهران برونته. جین ایر، داستان بسیااار قوی، گیرا و آموزنده ای داره (مثل رمان بلندیهای بادگیر)👍 جوری که تا انتهای ماجرا، نمیتونی رهاش کنی و حتی نمیتونی از فکر سرنوشت جین و دیگر
مترجم رضا رضایی فوق العاده بوددددددد وقتی ترجمه خوب باشه داستان هم قشنگگگ تر میشه فوق العاذه بود داستان🙏🏻