دانلود و خرید کتاب سفر کسرا جعفر مدرس صادقی
تصویر جلد کتاب سفر کسرا

کتاب سفر کسرا

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سفر کسرا

کتاب سفر کسرا نوشتهٔ جعفر مدرس صادقی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. سفر کسرا دربارهٔ سفر دور و دراز کسرا برای پیداکردن هویت خویش است.

درباره کتاب سفر کسرا

کسرا، شخصیت اول این داستان، یک ویژگی مشترک دارد: سرگردانی. او مسئلهٔ هویت دارد. خط اصلی قصه بر اساس این موضوع شکل می‌گیرد؛ کسرا در این داستان به سفری می‌رود که به زندگی‌اش پایان دهد؛ اما در طول و پایان داستان دوباره خودش را بازمی‌یابد.

سفر کسرا در دهه‌ٔ شصت می‌گذرد. سال‌های جنگ ایران و عراق. کسرا شش ماه پیش همسرش را در تهران گذاشته و برای سفر به مقصدی دور بار سفر بسته است. او فقط ۱۲۰ تومان در جیب دارد و با خودش عهد کرده که هرکجا پولش ته کشید، همان جا برای ابد نیست و نابود شود. خودش را بکشد. او در این سفر بی‌مقصد، در بین راه، شبی در شمال به خانه‌ای ساحلی که متروک به نظر می‌رسد می‌رود. او دزدانه وارد ویلایی می‌شود؛ اما هیچ‌کس در ویلا نیست. همه‌ٔ ویلا را می‌گردد. پتو و بالشی پیدا می‌کند و تخت می‌خوابد. صبح روز بعد زنی جوان، همراه دختری خردسال وارد می‌شود. دختر، کسرا را «دَدی» صدا می‌زند و زن او را برادر خود می‌داند و یوسف می‌نامد. او کسرا را با برادرش اشتباه گرفته. کسرا هم به روی خودش نمی‌آورد که برادر آن زن نیست. از لابه‌لای حرف‌های زن پی می‌بریم که یوسف در آمریکا زندگی می‌‌کرده، هنگام بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده و حالا دختر و خواهرش از دیدن او خوشحال‌اند، اما نمی‌دانند چرا دستگیر شده یا چطوری از زندان رهایی پیدا کرده است. بعدها از طریق خبری که در صفحه‌ٔ حوادث یکی از روزنامه‌ها چاپ شده، باخبر می‌شویم که یوسف قاچاقچی بین‌‌المللی بوده، هنگام بازگشت به ایران در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده و یک سال زندان بوده است. او در جریان انتقال از بازداشتگاه فرار کرده و سرانجام در چند کیلومتری‌ رامسر به ضرب گلوله‌ٔ مأمورین پلیس کشته شده است. مدتی بعد که خواهر و دختر یوسف از مرگ او آگاه می‌شوند. کسرا هم به تهران می‌آید و سراغ خانه‌ٔ خودش می‌رود؛ زنگ می‌زند، مردی در را باز می‌کند که خودِ اوست. کسرا پی می‌برد که کسرای دیگری جای او را گرفته است. به ایستگاه راه‌آهن می‌رود و عازم اهواز می‌شود.

این سرگردانیِ کسرا و جست‌وجوی هویت، نخ اصلی این داستان است. «شریک جرم» و «کله‌ٔ اسب» داستان‌های دیگر مدرس صادقی و دربارهٔ شخصیت کسرا هستند.

خواندن کتاب سفر کسرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جعفر مدرس صادقی

جعفر مدرس صادقی در سال ۱۳۳۳ در اصفهان به دنیا آمد. او نویسنده، مترجم و ویراستار ایرانی است که تحصیلات دبیرستانی‌اش را در اصفهان به پایان رساند و سال ۱۳۵۱ برای ادامهٔ تحصیل به تهران رفت. مدرس صادقی از ٢٣سالگی وارد مطبوعات شد و کارش را با گزارش‌نویسی در روزنامهٔ اطلاعات آغاز کرد. او سپس از سال ١٣۵٣ به «آیندگان» رفت و در سرویس فرهنگی به کار ترجمه، معرفی و نقد کتاب پرداخت. این نویسندهٔ ایرانی با انتشار رمان «گاوخونی» به شهرت رسید. این رمان سال ۱۹۹۶ به انگلیسی ترجمه و در آمریکا منتشر شد؛ همچنین به زبان‌های عربی و کردی نیز ترجمه شده است. بهروز افخمی نیز سال ١٣٨٣ فیلمی بر اساس آن ساخت که یک سال بعد در بخش «۲ هفته با کارگردانان» جشنوارهٔ فیلم کن به نمایش درآمد. از رمان‌های دیگر مدرس صادقی که به انگلیسی ترجمه شده «کلهٔ اسب» است. داستان «بالون مهتا» یکی دیگر از آثار مکتوب اوست. او همچنین رساله‌ای به نام «اندر آداب نوشتار» نوشته است.

جعفر مدرس صادقی سال ١٣٩٣ در گفت‌وگویی از سانسور گلایه کرد و گفت که سانسور باید به‌طور کامل برداشته شود؛ چه پیش از چاپ چه پس از چاپ و نویسنده خودش باید پاسخگوی آن چیزی باشد که به چاپ می‌رساند.

بخشی از کتاب سفر کسرا

«کسرا پایین شهر به دنیا آمده بود. تا چند سال بعد از حادثهٔ جادهٔ شمال، توی همان محلّه‌ای زندگی می‌کرد که به دنیا آمده بود. وقتی که از آن محلّه رفت، بیست و پنج سال داشت، اما بیشتر چیزهایی که از آن محلّه به یاد داشت مال روزهای بچگی بود. وقتی که دیگر سرِ کار می‌رفت و پیشتر، در سالهای آخرِ دبیرستان، توی کوچه‌های محلّه کمتر پرسه می‌زد. بیشتر، درگیر مدرسه و کارهای مدرسه بود و اگر هم با دوستهاش ولگردی می‌کرد، آن دور و برها ولگردی نمی‌کرد، می‌رفت جاهای دور، می‌رفت بالای شهر، و وقت کمتری توی محلّهٔ خودشان سپری می‌کرد. از وقتی که در بالای شهر منزل کرد، گاه‌گداری دلش هوای محلّهٔ خودشان را می‌کرد و سری به آنجا می‌زد و به یاد بچگی می‌افتاد. بعد از ازدواج، فقط یک بار به آنجا سر زد ــ با زنش. همان سالهای اوّل زندگی‌شان بود. همهٔ جاهای خاطره‌انگیز را یکی‌یکی به زنش نشان داد: مدرسه، نانوایی، حمّام، خانهٔ خودشان، خانهٔ دوستهاش، گذرِ مسجد قندی، کوچهٔ قهوه‌چی‌باشی، پُشت یخچال... و دست آخر، خرابه‌های گودِ باغچالی را نشانش داد. دفعهٔ پیش که آمده بود اینجا ــ پیش از ازدواج ــ گودِ باغچالی را آبِ باران گرفته بود و مردم اثاثه و لوازم زندگی‌شان را گذاشته بودند وسط خیابان. آن روز که با زنش آمده بود، گودِ باغچالی را داشتند با بولدوزر صاف می‌کردند. اثری از زاغه‌های توی گود باقی نمانده بود و قرار بود سرِ جای آن زاغه‌ها ساختمانی چیزی بسازند. زنش آن‌روز با اکراه همراه او آمد و هر چه کسرا با شور و شوق توضیح می‌داد، او فقط یک سری تکان می‌داد و حرفی نمی‌زد و آخرِ سر هم طاقتش تمام شد و گفت «خسته شدم. بریم.» سوار تاکسی شدند و برگشتند.»

ایمان
۱۴۰۱/۰۹/۱۲

ممنون بابت اینکه بعد از مدتها کتاب های جعفر مدرس صادقی که به نظر من بهترین نویسنده در قید حیات فارسی زبان هستش رو در طاقچه قرار دادین. سفر کسرا جزو معدود کتاب های ایشونه که هنوز نخوندم، امیدوارم بقیه

- بیشتر
کاربر 6912777
۱۴۰۳/۰۴/۱۶

کتاب دلنشین و جالبی بود

مُردن کارِ ساده‌ای نبود. زحمت داشت. اما به زحمتش می‌ارزید.
ایمان

حجم

۱۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان