کتاب مردان بدون زنان
معرفی کتاب مردان بدون زنان
کتاب مردان بدون زنان نوشتهٔ ارنست همینگوی و ترجمهٔ اسدالله امرایی است و نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتابْ مجموع ۱۴ داستان کوتاه از همینگوی است که در تمام آنها مردان بدون زنان هستند؛ به همین دلیل، این نام برای این مجموعه انتخاب شده است. این مردان یا زندگی در تنهایی را انتخاب کردهاند یا اگر با زنی هستند، از آنها جدا میشوند.
درباره کتاب مردان بدون زنان
مردان بدون زنان که اولین بار در سال ۱۹۲۷ منتشر شد، برخی از مهمترین و جذابترین نوشتههای اولیهٔ همینگوی را شامل میشود. در این چند داستان کوتاه، همینگوی مضامینی را مطرح میکند که در آثار بعدی او هم دیده میشوند: تلفات جنگ، روابط اغلب ناآرام و پر از تشویش بین زن و مرد، ورزش و تفریح (سوارکاری و ماهیگیری) و اخلاق ورزشی.
در «کلهشق»، همینگوی ادای احترامی به ماتادور معروف، مانوئل گارسیا میکند. «آدمکشها» داستانی دربارهٔ دو مرد مسلح شیکاگویی و قربانی آنهاست. نیک آدامز در «ده نفر سرخپوست» از دوست دختر هندیاش، پرودنس، خیانت میبیند و «تپههایی مثل فیل سفید» بحث سرنوشتساز و دلخراش یک زوج جوان دربارهٔ سقط جنین است.
«سینیور (سرگرد) مگیور» با پشتوانهٔ مستقیم «در کشوری دیگر» به ما نشان میدهد که چگونه کلیشههایی که جامعه از او به عنوان یک مرد انتظار دارد، به او فشار وارد میکند. مدالهای زیاد او نمیتواند جلوی احساس ناگزیر باخت، ضعف و ناامیدیاش را بگیرد. او از این احساسات بهظاهر غیرمردانه شرمنده است. این سرگرد ایتالیایی در حال نقاهت از زخمهای جنگی و در سوگ مرگ نابهنگام همسرش است.
بانوی آمریکایی در «قناری سوغاتی» با خوشحالی و خوشخیالی ادعا میکند که مردان آمریکایی به دلیل وفاداری، وظیفه و شرافتی که از خود نشان میدهند، شوهرانی کامل هستند. در همین حال مرد آمریکایی که به او گوش میدهد بهخوبی میداند که ایدئالهای سختگیرانهٔ او را پاس نمیدارد.
موضوع اصلی داستان «مسابقهٔ پنجاه هزار دلاری» وظیفه و افتخار است. بوکسوری سالخورده بین مسئولیت خود در جایگاه پدر و همسر و افتخارآفرینی خود به عنوان یک بوکسور موفق مردد است و نمیداند کدام را انتخاب کند.
این داستانها بهطور خلاصه، ناگهانی و به طرز ماهرانهای گویا، همینگوی جوان را به عنوان بهترین نویسنده داستان کوتاه آمریکا تبدیل میکند. همینگوی به بررسی مضامینی میپردازد که بیشتر زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. ممکن است تعاریف همینگوی تلخ و ضربتی باشد، اما باعث میشود از خود سؤالات مهمی بپرسیم. خواندن هر داستانی از او به ما این امکان را میدهد که به خودمان رجوع کنیم.
داستانهای این کتاب، گویی نه آغازی دارند و نه پایانی. درواقع، همینگوی یک برش از زندگی را به تصویر میکشد. سبک نوشتن همینگوی با قالب داستان کوتاه مطابقت دارد و به ما امکان میدهد بدون حواسپرتی به اصل مطلب برسیم.
خواندن کتاب مردان بدون زنان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار همینگوی و شاهکارهای ادبیات دنیا پیشنهاد میکنیم.
درباره ارنست همینگوی
ارنِست میلر هِمینگوی متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ است. او از نویسندگان بسیار مشهور معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است. او از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، مشهور به وقایعنگاری ادبی شناخته میشود.
ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ میلادی با یکی از تفنگهای محبوبش، دولول ساچمهزنی باساندکو، خودکشی کرد؛ خانواده او در ابتدا اعلام کردند که همینگوی مشغول تمیزکردن اسلحه بوده که تیری از آن دررفته و باعث مرگ او شدهاست؛ اما پس از پنج سال همسر وقتش، ماری ولش، به انجام خودکشی توسط همینگوی اعتراف کرد.
نوشتههای همینگوی شامل مضامین عشق، جنگ، سفر، بیابان و ازدستدادن است. همینگوی اغلب در مورد آمریکاییهای خارج از کشور مینوشت. یک منتقد درباره میهنپرستی خارج از کشور همینگوی مینویسد: در شش رمان از هفت رمان منتشر شده در طول زندگی او ، قهرمان اصلی این فیلم در خارج از کشور، دو زبانه و دو فرهنگی است.
از مشهورترین آثار او میتوان به رمان پیرمرد و دریا اشاره کرد که یکی از بهترین آثار مینیمالیسم است.
بخشی از کتاب مردان بدون زنان
قطار خیلی سریع از جلو ساختمان سنگی قرمز بزرگی با باغ و چهار نخل تنومند که در سایهشان میز چیده بودند؛ گذشت؛ آنطرف دریا بود، بعد میان آجرهای قرمز و گل رس بریدگی بود، گاهی دریا دیده میشد که آن پایین خود را به ساحل میکوفت.
خانم آمریکایی گفت: «تو پالرمو خریدم. ما فقط یک ساعت تو ساحل بودیم. صبح یکشنبه بود و فروشنده پولش را به دلار میخواست. یک دلار و نیم دادم. نر است. جدآ قشنگ میخواند.»
توی قطار خیلی گرم بود، سالن غذاخوری هم خیلی داغ. از پنجرهٔ باز حتی نسیمکی هم نمیوزید. خانم آمریکایی پرده را کشید پایین و دریا دیگر دیده نشد، حتی گاهگاه هم دیده نمیشد. اینطرف شیشه بود، بعد راهرو و پنجرهای دیگر. درختهای غبارگرفته و باغهای یکدست انگور و جادههای چرب و تپههای سنگی خاکستری پشت سرشان منظرهٔ غالب را تشکیل میداد.
از دودکشهای بلند دود غلیظی بیرون میزد و به طرف مارسی میآمد. قطار از سرعت خود کاست و از میان یکی از خطوط بیشمار وارد ایستگاه شد. بیست و پنج دقیقه توی ایستگاه مارسی توقف داشت. خانم آمریکایی نسخهای دیلی میل و یک نیمبطر آب معدنی ایویان خرید. دوروبر سکو قدم میزد، اما از پلههای واگن دور نمیشد. آخر توی کن قطار دوازده دقیقه توقف داشت و بدون سوت کشیدن راه افتاد، تقریبآ به موقع رسیده بود. خانم آمریکایی گوشش کمی سنگین بود و میترسید سوت قطار را نشنود و جا بماند.
قطار ایستگاه مارسی را پشت سر گذاشت. غیر از محوطهٔ سوزنبانی، دودکش و دود کارخانه، بندر مارسی با تپههای سنگی پشت آن همراه با آفتاب در حال غروب در دریا دیده میشد. هوا که روبه تاریکی میرفت قطار از کنار خانهای روستایی رد شد که در آتش میسوخت. ماشینها کنار جاده ایستاده بودند و چیزهایی را که از خانه بیرون میآوردند در مزرعه میگستردند. خیلی جمع شده بودند. هوا تاریک شده بود که قطار به آونیون رسید. عدهای پیاده و سوار شدند. فرانسویانی که به پاریس میرفتند از دکههای روزنامهفروشی، روزنامههای فرانسه را خریدند. توی سکوی ایستگاه سربازان سیاهپوست قدم میزدند، آنها یونیفورمهای قهوهای به تن داشتند. قدبلند بودند و صورتهای سیاهشان زیر نور چراغها برق میزد. صورتشان خیلی سیاه بود. آنقدر دراز بودند که نگو، قطار آونیون را با سربازان سیاهپوست پشت سر گذاشت. یک سرگروهبان سفید خپل کنار آنها بود.
سه تا از باربرها در سالن توشه سه تخت را از دیوار باز کردند و آمادهٔ استراحت شدند. شب هنگام بانوی آمریکایی بیآنکه خوابش ببرد دراز کشیده بود. زیرا قطار سریعالسیر بود و خیلی تند میرفت و او خیلی میترسید. تخت خانم آمریکایی کنار پنجره بود.
روی قفس قناری پالرمو پارچهای کشیده بودند و بیرون در راهرو دستشویی آویزان بود. بیرون کوپه نور آبی کمرنگی راهرو را روشن میکرد. تمام شب قطار باسرعت حرکت میکرد. خانم آمریکایی تمام شب بیدار ماند و هر آن منتظر که قطار تصادف کند.
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۱۰۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
نظرات کاربران
شماره ۴۷: وقتتون رو هدر ندید چند تا ماجرای نصفه و نیمه و بی سر و ته ، به همراه یک ترجمه بد شده این کتاب!
هیچ اتفاق خاصی تو هیچکدوم از ۱۴ داستان کتاب نمیفته یسری روایت معمولی همین
۱۴ داستان و روایت از مردانی بدون حضور زن هایی در زندگیشان...
داستان بر خلاف اسمش آنقدر پرکشش نبود که تا آخرش ادامه بدم.
فکر کنم بیشتر کارهای همینگوی حالت خاطره نویسی روزانه است تا رمان