کتاب ملوی
معرفی کتاب ملوی
کتاب الکترونیکی «ملوی» نوشتهٔ ساموئل بکت با ترجمهٔ مهدی نوید در نشر چشمه چاپ شده است. رمان ملوی درواقع شامل ۴ مونولوگ میان یک فرد، یا شخصیتهای مختلف است. سال ۱۹۵۱، رمان ملوی، اولین شاهکار از سهگانهٔ مشهور ساموئل بکت، در فرانسه به انتشار رسید؛ هفت ماه بعد، کتاب مالون می میرد عرضه شد و با انتشار رمان نام ناپذیر، دو سال بعد از اولین بخش، این سه گانه تکمیل گردید. آثار بسیار معدودی از ادبیات معاصر موفق شدهاند به موفقیت سهگانهٔ بکت در تأثیرگذاری بر زمان خود و همچنین بر درک ما از تجارب انسانی دست یابند. بکت در سال ۱۹۶۹ به دلیل «نوشتههایش در قالب رمان و نمایش که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فرارَوی و عروج او را میجوید، جایزه نوبل ادبیات را دریافت نمود.
درباره کتاب ملوی
ملوی یک فرد آواره و بی خانمان است؛ که در حال حاضر زمین گیر شده است. البته به طرز شگفت آوری او انسان علم دوست و علم پروری نیز هست و مطالعاتی در جغرافیا و مسائل دیگر دارد. او عادت های غیرعادی زیادی دارد که بکت آنها را با جزئیات توصیف کرده است؛ و وابستگی عجیب او به مادرش نیز شگفت آور است.
ملوی، پس از زمینگیر شدن، در اتاق مادرش زندگی میکند. او باید قصه و چگونگی روند اتفاقات زندگیاش را بهصورت یک داستان نوشته و هر هفته در روز یکشنبه، به مردی که برای گرفتن داستانها به سراغش میآید، تحویل دهد. ملوی بهخوبی به خاطر دارد که چه چیزی باعث شده به این اتاق منتقل شود. او با مرور خاطرات به یاد میآورد که بر روی تپهای ایستاده و در حال تماشای دو مرد بوده است که در کنار یک جاده به سوی هم قدم میزدهاند. آن دو نفر به هم میرسند، گفتوگویی کوتاه کرده و در مسیری متفاوت به راهشان ادامه میدهند. ملوی، بعد از دیدن برخورد این دو نفر، تصمیم میگیرد که بهدنبال مادرش بگردد. او با دوچرخهٔ خود، سفر را آغاز کرده اما وقتی که در آستانهٔ خروج از شهر قرار دارد، توسط یک افسر پلیس خشن دستگیر شده و مورد بازجویی قرار میگیرد.
کتاب ملوی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات ایرلند و آثار بکت پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ملوی
اگر اشکال و روشنایی روزهای دیگر را در نظر بگیری افسوسی در کار نیست. اما کم پیش میآید در نظرشان بگیری، به کمک چه؟ نمیدانم. نوبت آدمها هم میرسد، سخت میتوانی از خود تمیزشان دهی. چه دلسردکننده است. القصه A و C را دیدم که آرامآرام به سوی هم میروند، نادانسته از کاری که میکنند. در جادهای که عریانیاش توی چشم میزد، یعنی عاری از پرچین یا گودال یا هر نوع کناره بود، در بیرون شهر، چون گاوها در مراتع بزرگ نشخوار میکردند، آرمیده و ایستاده، در سکوت غروب. شاید کمی از خودم درمیآورم، شاید شاخوبرگ میدهم، اما در کل همینطوری بود. نشخوار میکنند، میبلعند، بعد از درنگی کوتاه بهراحتی لقمهٔ بعدیشان را میآورند بالا. عضلهٔ گردن میجنبد و آروارهها دوباره به هم ساییده میشود. اما شاید چیزها را به یاد میآورم. جاده، سخت و سفیدرنگ، مراتعِ ترد و نازک را میخشکانْد، بهدلخواه در تپهها و گودالها فرازوفرود میگرفت. شهر چندان دور نبود. دو مرد بودند، یقیناً، یکی کوچکاندام و یکی بلندبالا.
از شهر خارج شده بودند، اول یکی، بعد دیگری، و بعد اولی، از سر خستگی یا به یادآوردن کاری، از همان راه برگشته بود. هوا سوز داشت چون پالتو پوشیده بودند. شبیه هم بودند، اما نه بیشتر از دیگران. ابتدا فضای پهناوری در میانشان قرار داشت. نمیتوانستند همدیگر را ببینند، حتی اگر سر بلند میکردند و اطرافشان را مینگریستند، به سبب همین فضای پهناور، و بعد به سبب پیچوتاب زمین، که به جاده موج میداد، موجهایی نه خیلی بلند، اما به قدر کافی بلند، به قدر کافی بلند. اما لحظهای فرارسید که با هم به سوی یک نهر رفتند و دستآخر در همین نهر با هم روبهرو شدند. اینکه بگویم همدیگر را شناختند، نه، هیچ دلیل قانعکنندهای وجود ندارد. اما شاید با صدای قدمهایشان، یا با هشدار غریزهای گنگ و مبهم، سر بلند کردند و همدیگر را دیدند، پانزده قدم کامل برداشتند، بعد ایستادند، سینهبهسینه.
حجم
۴۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۷ صفحه
حجم
۴۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۷ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم این یکی از بهترین کتابهای بکت هستش.درسته متنش سخته ولی دلیل جذابیتش همین هست.قالبش مثل آینه های دردار گلشیری هست. و خب با یک پایان بندی خوب تموم میشه.