دانلود و خرید کتاب موسیقی یک زندگی آندره مکین ترجمه ناهید فروغان
تصویر جلد کتاب موسیقی یک زندگی

کتاب موسیقی یک زندگی

نویسنده:آندره مکین
انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۲از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب موسیقی یک زندگی

کتاب موسیقی یک زندگی نوشتهٔ آندره مکین و ترجمهٔ ناهید فروغان است و نشر ماهی آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان تحقیر هنرمندی واقعی در روسیهٔ زمان استالین است: الکسیِ پیانونواز.

درباره کتاب موسیقی یک زندگی

کتاب موسیقی یک زندگی داستانی است که در دوران حکومت استالین بر روسیه می‌گذرد. داستان به زمانی برمی‌گردد که وضعیت اجتماعی و سیاسی روسیه خوب نبوده است. الکسی به دلایل مبهم و نامعلومی متهم شده و خانواده‌اش گرفتار تصفیه‌های استالینی می‌شوند. پلیس پدر و مادرش را دستگیر می‌کند و خودش هم تحت تعقیب قرار می‌گیرد. او به خانهٔ خاله‌اش در اوکراین می‌گریزد و به عنوان سرباز در جنگ روسیه و آلمان شرکت می‌کند و رانندهٔ ژنرال گابریلف می‌شود. الکسی در یک حادثه جان ژنرال را نجات می‌دهد و بعد از جنگ نیز در وزارت جنگ با او کار می‌کند. اگرچه ژنرال زندگی دوباره‌اش را مدیون الکسی است، اما حالا شرایط تغییر کرده است. کمی بعد الکسی خودش را برای کنسرت موسیقی آماده می‌کند، او همراه با راوی به سالن کنسرت می‌روند تا اینکه... 

این کتاب فضای سرد و سیاست حاکم بر شوروی را به خوبی نشون می‌دهد.

خواندن کتاب موسیقی یک زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های سیاسی و تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آندری مکین

آندری مکین، نویسندهٔ روس‌تبار فرانسوی‌زبان، در سال ۱۹۵۷ در سیبری به دنیا آمد. از چهار سالگی، به لطف زن فرانسوی سالخورده‌ای که از او نگهداری می‌کرد، دوزبانه شد. از دوران دبستان به بعد، به زبان فرانسوی آموزش دید و بعدها در پژوهشکدهٔ پداگوژیکی نووگرود تدریس کرد. مکین در سال ۱۹۸۷ ابتدا مخفیانه در فرانسه اقامت گزید و سپس درخواست پناهندگی سیاسی کرد که با آن موافقت شد. طی سال‌های اول اقامت در پاریس زندگی سختی داشت. در سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ دو رمان منتشر کرد، البته با نام‌های مستعار فرانسوی و در قالب مترجم این آثار. در رسالهٔ دکترایش، نثر بونین، بوطیقای نوستالژی، به بررسی سبک ایوان بونین پرداخت و سپس در پژوهشکدهٔ مطالعات سیاسی سوربن مشغول به تدریس شد. در سال ۱۹۹۵ دو جایزهٔ معتبر گنکور و مدیسی برای رمان وصیت‌نامهٔ فرانسوی به او تعلق گرفت و راه دریافت تابعیت فرانسوی را بر وی هموار ساخت. مکین رمان‌های فراوانی نوشته است که جوایز بسیاری را از آن خود کرده‌اند، از جمله برای کتاب موسیقی یک زندگی.

بخشی از کتاب موسیقی یک زندگی

«بیدار می‌شوم. خواب قطعه‌ای موسیقی دیده‌ام. همگام با تلاشم برای تشخیص ضربان زندگی‌های تلنبارشده در این سالن طویل انتظار، در آمیزه‌ای از خواب و خستگی، آخرین آکورد خاموش می‌شود.

کنار پنجره چهرهٔ زنی را می‌بینم. معلوم است خواهش مشتری‌ای را برآورده و حالا، در میان مسافران، پی شکار بعدی می‌گردد. یک کارگر راه‌آهن شتابان پا به درون می‌گذارد، از سالن می‌گذرد و از در بزرگی که به سکو، به تاریکی، باز می‌شود بیرون می‌رود. پیش از بسته‌شدن در، بوران به سالن هجوم می‌آورد. کسانی که نزدیک در نشسته‌اند بر نیمکت‌های باریک و ناراحتشان می‌جنبند، یقهٔ پالتوها را بالا می‌کشند و شانه‌هاشان می‌لرزد. از آن‌سوی ایستگاه، صدای قهقهه‌ای خفه می‌آید، صدای کشیده‌شدن خرده‌شیشه زیر پا، صدای دشنام. دو سرباز که شاپکا هایشان را پشت گردن انداخته و دگمه‌های پالتو نظامی‌شان را باز کرده‌اند، از میان انبوه اجسام کزکرده راه می‌گشایند. خُرناسه‌ها به هم جواب می‌دهند و بعضی‌شان هماهنگی خنده‌آوری با یکدیگر دارند. فریاد نوزادی دل تاریکی را می‌شکافد و در غان وغونِ مکیدن شیر آرام می‌گیرد و خاموش می‌شود. پشت یکی از ستون‌هایی که بالکن چوبی براق را به دوش گرفته‌اند، بگومگویی طولانی، که حالا دیگر ملال از شدتش کاسته است، همچنان ادامه دارد. از بلندگوی نصب‌شده بر دیوار ویزویز و خِرخِری بلند می‌شود و بعد صدایی آمیخته به ملایمتی نامنتظر تأخیر قطار را اعلام می‌کند. موجی از آه سالن را درمی‌نوردد. اما درواقع کسی انتظار دیگری ندارد. «شش ساعت تأخیر...» ممکن بود شش روز یا شش هفته باشد. کرختی دوباره بر همه‌جا حاکم می‌شود. امواج سفید و سنگین بوران به پنجره‌ها می‌کوبند. بدن‌ها در واکنش به نیمکت‌های ناراحت به هم یله می‌دهند و آدم‌های غریبه همچون فلس‌های جانور واحدی به هم فشرده می‌شوند. شبْ خواب‌زدگان را در تودهٔ زندهٔ یگانه‌ای درهم می‌آمیزد، مانند جانوری که با تک‌تک یاخته‌هایش بختِ بودن در پناهگاه را می‌چشد.

از جایی که نشسته‌ام نمی‌توانم ساعت دیواری بالای گیشه را درست ببینم. مچ دستم را خم می‌کنم تا نور شب به صفحهٔ ساعتم بتابد: یک‌ربع به یک است. زن خودفروش هنوز همان‌جا ایستاده و پیکرش بر شیشهٔ کبود از بارش برف انعکاس یافته است. بلندقد نیست، اما پاهای فربهی دارد. بر صفوف مسافران خفته، که به آوردگاهی پوشیده از کشتگان می‌ماند، مسلط است... درِ مشرف به شهر باز می‌شود و نورسیدگان سرما و سختی اماکن بوران‌روفته را با خود به درون می‌آورند. تودهٔ انسانی به خویش می‌لرزد و با اکراه یاخته‌های تازه را می‌پذیرد.

به حرکت درمی‌آیم. می‌خواهم از این توده جدا شوم. می‌خواهم اطرافیانم را از این تودهٔ مبهم جدا کنم. مثلا آن پیرمرد تازه‌وارد که در این ایستگاه پرازدحام پی صندلی خالی‌ای نگشته و بر کاشی‌های آلوده به ته‌سیگار و برف آب‌شده روزنامه‌ای پهن کرده و پشت به دیوار دراز کشیده... یا آن زنی که صورت و سن وسالش را در پس شال خود پنهان کرده، موجودی نشناختنی، گمشده در یک پالتو زمخت بی‌شکل. لحظه‌ای پیش در خواب چیزهایی گفت، چند واژهٔ ملتمسانه، احتمالا برآمده از سال‌های دور زندگی‌اش. با خود می‌گویم: «این یگانه نشانهٔ انسانی‌ای است که از او برایم می‌ماند.» یا آن زن دیگر، آن مادر جوانی که روی پیلهٔ نوزادش خم شده و به نظر می‌رسد او را در هاله‌ای ناپیدا، تنیده از اضطراب و حیرت و عشق، پیچیده است. چند قدم آن‌سوتر، زن خودفروش مشغول معامله با سربازان است و این نکته از حرف‌هایشان پیداست، از گفته‌های جویده‌جویده و هیجان‌زدهٔ مردان و از زمزمهٔ اندک تحقیرآمیز اما گرم زن که به شهد وعده‌های شیرین آغشته است. سربازان چکمه‌هایشان را بر سنگفرش می‌کوبند. می‌شود حدس زد که زن، با آن ویژگی‌های جسمی، چگونه صبروقرار از دو سرباز ربوده است... کم وبیش در امتداد بلندای چکمه‌ها، چهرهٔ مردی به چشم می‌آید، نیمه‌لغزیده از روی نیمکت، غرق در خواب، با سری سرنگون و دهانی نیمه‌باز. انگشتان یک دستش به زمین می‌ساید. باز با خود می‌گویم: «کشته‌ای در آوردگاه.»»

شهریار
۱۴۰۲/۱۲/۲۲

رُمانَکی دربارهٔ یک پیانیست زبردست روسی به نامِ آلکسی بِرگ که در دورانِ استالین و زیر سلطهٔ حکومت شوروی، مجبور می‌شود از مُسکو به حومهٔ شهر و مناطق روستایی بگریزد و هویت سربازی کشته‌شده را برای خود جعل کند. داستان

- بیشتر
کاربر ۶۸۲۶۷۴۸
۱۴۰۲/۰۴/۰۹

من عاشق این کتاب شدم به شما هم توصیه می کنم حتما بخونیدش🥰😍🤩🌹

چگونه می‌توان دربارهٔ مردی قضاوت کرد که بی‌شک دو جنگ بزرگ را از سر گذرانده و در برابر سرکوب‌ها و قحطی‌ها دوام آورده است، مردی که حتی به فکرش هم نمی‌رسد شایستگی جایی بهتر از این زمین پوشیده از آب دهان و ته‌سیگار را داشته باشد؟ و یا این مادر جوان تازه‌به‌خواب‌رفته که از حالت مریم مقدس درآمده و به بتی چوبین با پلک‌های به‌هم‌فشرده و سیمایی بوداوار بدل شده؟ اگر آن‌ها را بیدار کنم و از زندگی‌شان بپرسم، بی‌آن‌که خم به ابرو بیاورند خواهند گفت کشوری که در آن به سر می‌برند بهشت است و تنها قطارهایش قدری تأخیر دارند. و اگر بلندگو ناگهان با صدایی پولادین آغاز جنگ را اعلام کند، این توده به جنبش درمی‌آید و آمادگی‌اش را دارد که جنگ را همچون امری بدیهی تجربه کند، مهیای رنج‌کشیدن، مهیای ایثار. گرسنگی و مرگ را می‌پذیرد، یا زندگی در گل ولای این ایستگاه را، زندگی در سرمای دشت‌هایی گسترده در پس خطوط آهن را.
شهریار

حجم

۷۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان