ارنست همینگوی
معرفی ارنست همینگوی
ارنست میلر همینگوی (۱۹۶۱- ۱۸۹۹)، نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبیات است. وی از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی»، شناخته میشود.
همینگوی مردی علاقهمند به دریانوردی و ماهیگیری و سفر و گاوبازی و حتی آشپزی بود که با اتهام جاسوسی برای کا.گ.ب سالها زندگی خود را سرشار از ماجراجویی گذراند و به قولی توانست با تکیهبر استعداد خود در نوشتن از جمله برترین آثار داستانی ادبیات مدرن را خلق کند. مردی که از سیاهزخم، مالاریا، سرطان پوست، ذاتالریه، دیابت، دو سانحه هوایی و یک تصادف اتومبیل جان سالم به در برده بود اما در انتها با تفنگ دولول محبوبش زندگی خود را به پایان رساند.
ارنست همینگوی در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ در سیسرو (اوک پارک کنونی) ایالت ایلینوی متولد شد. پدر او پزشک و مادرش مربی پیانو و آواز بود. محل زندگی همینگوی به حومه محافظهکار شیکاگو معروف است که او دوران کودکی تا جوانیاش را در آنجا گذراند اما خانواده همینگوی یک کلبه چوبی در شمال ایالت میشیگان نیز داشتند که بیشتر زمان خود را در آنجا سپری میکردند. در میشیگان بود که همینگوی علاقهاش به شکار و ماهیگیری را در خودش پیدا کرد و فرصت و فضای کافی برای این ماجراجویی را به دست آورد.
همینگوی نوشتن را از روزنامه دبیرستان خود (Trapeze and Tabula) آغاز کرد و بعد از فارغالتحصیلی توانست بلافاصله به کانزاس سیتی استار برود و در آنجا بهصورت حرفهای کار خود را شروع کند، شروعی که تجارب آن تأثیری بزرگ بر پیشرفت سبک و نثر او داشت. در آنجا بود که او آموخت جملات را به سبک سادهای بیان کند.
با آغاز جنگ جهانی اول اما مسیر زندگی ارنست همینگوی دچار تغییراتی شد و او به ارتش ایتالیا بهعنوان راننده آمبولانس فرستاده شد و به دلیل خدماتش توانست مدال نقره شجاعت را از ارتش ایتالیا دریافت کند. اما کمی بعد ترکشهایی به او اصابت کرد که باعث جراحات سختی بر او شد که برای مداوا او را به بیمارستان میلان منتقل کردند. در بیمارستان میلان همینگوی با اگنس فون کوروسکی آشنا شد که وظیفه پرستاری از همینگوی را بر عهده داشت. بعد از مدتی همینگوی به او درخواست ازدواج میدهد و اگنس فون کوروسکی نیز قبول میکند اما بعداً به خاطر مردی دیگر همینگوی را ترک میکند و ردپای این اتفاق و ضربه عاطفی را در زندگی همینگوی میتوان در وداع با اسلحه دید.
ارنست همینگوی بعد از بهبود جراحات جنگ، در بیست سالگی به آمریکا بازگشت و برای استراحت مدتی به میشیگان رفت و سپس در تورنتو استار مشغول به کار روزنامهنگاری شد. مدتی بعد در شیکاگو اولین همسر خود یعنی هادلی ریچاردسون را ملاقات کرد و بعد از ازدواج به پاریس نقلمکان کردند و همینگوی در پاریس بهعنوان خبرنگار خارجی برای استار مشغول به فعالیت شد.
در پاریس اما همینگوی تبدیل به بخشی از آنچه گرت روداشتاین «نسل گمشده» میخواند، شد. اصطلاح نسل گمشده به نسلی اشاره دارد که در طول جنگ جهانی اوّل به سن بلوغ رسیدند. همینگوی با بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بزرگ مانند پابلو پیکاسو، اسکات فیتزجرالد، جیمز جویس و آزرا پاوند همراه و همنشین شد و در همین احوالات در سال ۱۹۲۳ اولین فرزند همینگوی در پاریس به دنیا آمد. او و همسرش صاحب پسری به نام جان هدلی نیکانور همینگوی شدند.
در سال ۱۹۲۵ ارنست همینگوی به همراه همسرش به گروهی از مهاجران امریکایی-بریتانیایی برای سفر به جشنوارهای در اسپانیا پیوستند که این سفر خوراک لازم برای نوشتن بزرگترین اثر همینگوی به نام خورشید همچنان میدمد (The Sun Also Rises) را فراهم کرد. این اثر نگاهی هنرمندانه به بررسی سرخوردگی نسل همینگوی و همراهانش بعد از جنگ جهانی است.
بعد از منتشر شدن رمان بزرگ همینگوی (خورشید همچنان میدمد) زندگی شخصی او دچار تغییراتی شد و از همسر خود هدلی جدا شد. او بعد از مدت کوتاهی با پائولین فایفر ازدواج کرد. بعد از مدتی نیز پائولین باردار شد و این زوج تصمیم گرفتند از پاریس به آمریکا نقلمکان کنند و بعد از تولد پسرشان پاتریک همینگوی در سال ۱۹۲۸ در کی وست فلوریدا ساکن شدند و در این زمان ارنست همینگوی رمان مشهور خود در رابطه با جنگ جهانی را با نام وداع با اسلحه به پایان رساند و این رمان باعث شد تا همینگوی جای خود را در ادبیات جهان تثبیت کند.
همینگوی در دهه ۳۰ میلادی، در آن زمانی که نمینوشت، زمان زیادی را برای ماجراجوییهای خود صرف کرد، ماجراجوییهایی مانند شکار در آفریقا، گاوبازی در اسپانیا، ماهیگیری در اعماق دریای فلوریدا. او در سال ۱۹۳۷ در جنگ داخلی اسپانیا بهعنوان خبرنگار حضور داشت و با یک خبرنگار جنگی به نام مارتا گلهورن آشنا شد که این آشنایی باعث جمع آوری مطالب و خوراک برای رمان زنگها برای چه کسی به صدا درمیآیند شد که بعداً این رمان نامزد جایزه پولیتزر شد.
بعد از انتشار این رمان، زندگی شخصی ارنست همینگوی دچار تغییراتی شد و ازدواجش با پائولین فایفر که به مشکلاتی برخورده بود به آخر رسید. همنیگوی بعد از طلاق بلافاصله با خبرنگار جنگیای که در اسپانیا ملاقات کرده بود یعنی مارتا گلهورن ازدواج کرد و بعد از ازدواج مزرعهای در نزدیکی هاوانا در کوبا خریداری کردند که بهعنوان اقامتگاه زمستانه برای این زوج بوده است.
با آغاز جنگ جهانی دوم و شرکت آمریکا در جنگ جهانی در سال ۱۹۴۱ ارنست همینگوی نیز بهعنوان خبرنگار جنگ خدمت کرد و در عملیاتی کلیدی مانند D-Day landing نیز حضور داشت. در اواخر جنگ جهانی دوم همینگوی با خبرنگار جنگی دیگری به نام مری ولش آشنا شد که پس از طلاق از همسر قبلی خود با او ازدواج کرد.
در سال ۱۹۵۱ همینگوی معروفترین اثر خود را نوشت که پیرمرد و دریا نام دارد و بعد از بارها نامزدی برای جایزه پولیتزر بالاخره این جایزه به اثر همینگوی رسید.
در سال ۱۹۵۴ همینگوی که مسیر بسیار پرتلاطمی را در زندگی سپری کرده بود با رنجش از بیماریهای مختلف و ترکشهایی که از جنگ در بدن او مانده بودند و شکستگیهای جمجمه و آسیبهای ستون فقرات و افسردگی، به یک دستآورد دیگر در زندگی خود دست پیدا کرد و آنهم دریافت جایزه نوبل ادبیات بود. بعدازآن ارنست همینگوی، یک جشن متحرک را نوشت که در آن خاطرات خود از اقامت در پاریس را بازگو نمود و پسازآن برای همیشه بازنشسته شد و به مبارزه با وخامت اوضاع روحی و جسمی خودش پرداخت.
و سر آخر در صبح روز ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ در خانه خودش در کچام با تفنگ دولول محبوبش خودکشی کرد. این خودکشی سالها بهعنوان یک حادثه در حین تمیز کردن اسلحه بیان شد. اما سالها بعد همسر همینگوی این راز را فاش کرد که همینگوی خودکشی کرده است.
منتقدین اعتقاد دارند که ازجمله کلیدهای موفقیت ارنست همینگوی در خلق آثار خود استفاده از یک بیان ساده و بهاصطلاح هرس کردن است که جملات را بسیار ساده و به دور از استعاره و در برخی جاها اصطلاحاً با قواعدی کودکانه داستان خود را بیان میکند و این بیان داستان به این شیوه ساده باعث میشود تا خواننده ارتباط بیشتری با نوشتههای او که اکثراً وامگرفته از ماجراجوییهایش در زندگی بوده، برقرار کند.
آثار ارنست همینگوی
در زمان ما (۱۹۲۵)
خورشید همچنان میدمد (۱۹۲۶)
وداع با اسلحه (۱۹۲۹)
برفهای کلیمانجارو (۱۹۳۶)
زنگها برای که به صدا درمیآیند (۱۹۴۰)
پیرمرد و دریا (۱۹۵۲)