دانلود و خرید کتاب پیرمرد و دریا ارنست همینگوی ترجمه مهدی افشار
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی

کتاب پیرمرد و دریا

انتشارات:انتشارات مجید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا یکی از واپسین آثار منتشرشده و به عقیده‌ی بسیاری مهم‌ترین رمان ارنست هینگوی نویسنده‌ی سرشناس آمریکایی است. این رمان بی‌نظیر علاوه‌بر جوایز مهمی که مستقلا برای همینگوی به ارمغان آورد، عامل اصلی دستیابی همینگوی به نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴ شد. پیرمرد و دریا داستان پیرمردی ماهیگیر است که به‌رغم ناکامی‌های پیاپی برای صیدی بزرگ، یکه و تنها دل به دریا می‌زند.

درباره کتاب پیرمرد و دریا

کتاب پیرمرد و دریا رمان جذاب، پرکشش، بی‌نظیر و در عین حال به دور از پیچیدگیِ ارنست همینگوی در سال ۱۹۵۲ منتشر شد، یک سال پس از آن‌که در سال ۱۹۵۱ در کایو بلاکوی کوبا به رشته‌ی تحریر درآمد. پیرمرد و دریا آخرین اثر داستانی همینگوی بود که در زمان حیات او به انتشار رسید و مانند بسیاری از آثار او از علاقه‌ی او به ماجراجویی در طبیعت و این بار در دریا برآمد.

این رمان کوتاه داستان سانتیاگو پیرمرد ماهیگیر کوبایی که پس از ۸۴ روز ناکامی در صید ماهی، قصد دارد دوباره با قایقش به دریا بزند و اقبال خود را در گلف استریم بیازماید. ناکامی‌های متعدد سانتیاگو این انگاره را به وجود آورده که او مبتلا به بداقبالی و شوربختی است. کار سانتیاگو تا به‌ آن‌جا گره خورده که مانولین دستیار جوان او نیز از سوی والدینش از همراهی با پیرمرد منع می‌شود. مانولین که خود تمایل به همراهی سانتیاگو دارد از این سفر باز می‌ماند و سانتیاگو به تنهایی عازم دریا می‌شود. پس از پیمودن مسافتی طولانی گره بخت ماهیگیر در میانه‌ی دریا باز می‌شود و نیزه‌ماهی بزرگی به قلابش می‌گیرد. این کامیابیِ نخستین، آغاز ماجرای پرکشمکش سانتیاگو و نیزه‌ماهی می‌شود. سانتیاگو برای دو شبانه‌روز ماهی را با خود می‌کشد و تقلاهای او برای آزادی را بی‌ثمر می‌گذارد. پس از کشمکش‌های بسیار ، سانتیاگو تصمیم می‌گیرد که ماهی را با نیزه از پا درآورد. زخم کاری عاقبت ماهی را از تقلا می‌اندازد، اما بوی خونش دردسر تازه‌ای را برای سانتیاگو به همراه می‌آورد. کوسه‌ها با خون ماهی به سمت قایق جلب می‌شوند و به نیزه‌ماهی بی‌جان هجوم می‌آورند. سانتیاگو تسلیم نمی‌شود و به هر چه در اختیار دارد به مقابله با کوسه‌ها می‌ایستد. او تعدادی از کوسه‌ها را نیز از بین می‌برد و همزمان رد و بوی خون را در دریا می‌افزاید و بختش را برای عبور از این مرحله با نیزه‌ماهی‌اش می‌کاهد . ماهی غول‌پیکر پس از آن مبارزه جان‌فرسا و کامیابی سخت، برای سانتیاگو اهمیتی ویژه دارد. زمانی که سانتیاگو پس از این کشاکش نفس‌گیر وارد شهر می‌شود، نگاه‌ها به او کاملا معکوس می‌شود.

ارنست همینگوی، سانتیاگو پیرمرد ماهی‌گیر داستان را با الهام از شخصیتی واقعی به‌نام گرگوریو فوئنتس خلق کرد. همینگوی گرگوریو فوئنتس را در طول سال‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ برای نگهداری از قایقش پیلار استخدام کرده بود. پس از این‌که در سال ۱۹۴۰ همینگوی به همراه همسرش مارتا گلهورن رحل اقامت در کوبا افکند، ماهی‌گیری و قایق‌رانی به یکی از تفریحات اصلی و ثابت او بدل شد. پس از مدتی پیوند دوستی عمیقی بین او و گرگوریو ناخدای پیلار به وجود آمد. بعد از این‌که همینگوی گوبا را ترک کرد، گرگوریو همچنان مسئولیت نگهداری از پیلار را به عهده داشت. گرگوریو فوئنتس پیش از مرگش در سال ۲۰۰۲ در ۱۰۴ سالگی پیلار را به دولت کوبا هدیه کرد.

کتاب پیرمرد و دریا پس از انتشار رمان «آن‌سوی رودخانه، زیر درختان» توسط همینگوی نوشته و چاپ شد. آن‌سوی رودخانه، زیر درختان با اقبال چندانی مواجه نشده بود و بعضی پس از انتشار آن صحبت از پایان دوران همینگوی می‌کردند. انتشار پیرمرد و دریا اما بازگشتی شکوهمند برای همینگوی بود تا در اوج، سال‌های پایانی دوران پرافتخار نویسندگی‌اش را بگذراند و میراثی گرانمایه برای اهل فرهنگ و هنر در سراسر دنیا باقی گذارد. پیرمرد و دریا اولین بار در سپتامبر سال ۱۹۵۲ در مجله‌ی لایف منتشر شد و در تنها دو روز پنج‌میلیون نسخه از آن به فروش رسید. از سوی دیگر استقبال و هیجان منتقدان از خوانندگان عمومی اثر کمتر نبود و نقدهای‌ آنان به‌طور قابل‌توجهی ستایش‌آمیز بود. این رمان محبوب در ماه می سال ۱۹۵۳ برنده‌ی جایزه‌ی ادبی پولیتزر شد.

پیرمرد و دریا با آنکه حجم زیادی نداشت، اما توجه منتقدین و تحلیل‌گران را از زوایای گوناگونی به خود جلب کرد. ظرایف داستان با وجود سادگی‌اش از دید صاحب‌نظران و منتقدان هنری و حتا برخی روانکاوان مخفی نماند. این ویژگی‌ها‌ی منحصربه‌فرد تحسین و تعجب مخاطبان خاص و عام ادبیات‌ را همزمان برانگیخت. همینگوی پس از دریافت جایزه‌ی نوبل در سال ۱۹۵۴ از تلاشش برای رسیدن به فرم خاص خود در این داستان این‌گونه سخن گفت: «من کوشیده‌ام یک پیرمرد واقعی بسازم و یک پسربچه‌ی واقعی و یک دریای واقعی و یک ماهی واقعی و بمبک‌های واقعی، اما اگر آن‌ها را خوب از کار دربیاورم، هر معنایی می‌تواند داشته باشند. سخت‌ترین کار این است که چیزی را راست از کار دربیاوریم، و گاهی هم راست‌تر از راست.»

در خصوص نمادپردازی و شخصیت‌سازی همینگوی در کتاب پیرمرد و دریا و به خصوص شخصیت سانتیاگو بسیارانی سخن گفته‌اند. برخی تحلیل‌ها نیز به‌طور آشکاری متضاد یکدیگرند. بسیاری عاقبت سفر ماجراجویانه‌ی سانتیاگو و آن‌چه برای صید غول‌آسایش رخ داد را مصداقی برای شکست نمی‌دانند و برخی بر خلاف این می‌اندیشند. بعضی دیگر از منتقدان رد الهیات مسیحی و نماد‌های مذهبی را در رمان جسته‌اند و از این منظر بدان نگریسته‌اند. ظرفیت‌های این رمان میدان را برای کندوکاو و پژوهش‌های ادبی و فلسفی باز نهاده است. در این میان همینگوی خود در رابطه با نمادپردازی در داستان نظری جالب‌توجه دارد؛ او وارد کردن خودآگاه و با تصمیم قبلی نماد را به داستان امری ناشایست می‌پندارد و عقیده دارد هیچ داستان خوبی از این راه خلق نشده و نخواهد شد.

ارنست همینگوی پس از دریافت نوبل که از کتاب پیرمرد و دریا برایش به ارمغان آمده بود، تصمیم گرفت این جایزه را به مردم کوبا تقدیم کند، اما هراس او از این‌که این مدال به باتیستا دیکتاتور کوبا تعلق گیرد باعث شد آن را به کلیسای کاتولیک در پناهگاه ال کوبر در کوبا اهدا نماید. تاکنون از پیرمرد و دریا سه اثر اقتباسی ساخته شده است. فیلم سینمایی تحسین‌شده‌ای در سال ۱۹۵۸ با بازی اسپنسر تریسی، مینی‌سریالی در سال ۱۹۹۰ و یک انیمیشن کوتاه در سال ۱۹۹۹، آثاری هستند که با اقتباس از رمان پیرمرد و دریا خلق شده‌اند؛ آثار بسیار دیگری نیز با نگاهی به این رمان یگانه ساخته شده‌است.

پیرمرد و دریا بارها و توسط تنی چند از مترجمان به فارسی برگردانده شد. نجف دریابندری یکی از مهم‌ترین ترجمه‌ها را از این اثر ارائه داد. مهدی افشار، محمدتقی فرامرزی و نازی عظیما از دیگر مترجمان این رمان به زبان فارسی هستند.

خواندن کتاب پیرمرد و دریا را به چه کسی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن کتاب پیرمرد و دریا را به علاقه‌مندان ادبیات کلاسیک آمریکا، سبک وقایع‌نگاری، رمان‌های کوتاه و داستان‌های ماجراجویانه پیشنهاد می‌کنیم.

چرا باید این کتاب را بخوانیم؟

این رمان در میان بهترین آثار ارنست همینگوی و یکی از تحسین‌شده‌ترین رمان‌های جهان قرار دارد. بسیاری از بزرگان ادبیات جهان زبان به ستایش رمان پیرمرد و دریا گشوده‌اند. ویلیام فاکنر در این باره گفته است: «زمان ممکن است نشان خواهد داد که این اثر بهترین در میان همه‌ی ماست.»

درباره ارنست همینگوی

ارنست همینگوی نویسنده‌ی بزرگ آمریکایی، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات و پایه‌گذار سبک وقایع‌نگاری ادبی است. همینگوی در ۲۱ ژوئیه‌ی ۱۸۹۹ در اوک پارک ایالت ایلینوی متولد شد. همینگوی در سال ۱۹۱۷ کار خود را به عنوان گزارشگر گاهنامه‌ی استار آغاز کرد. آن‌چه که همینگوی به آن شهره است، ماجراجویی اوست. او در جنگ جهانی اول داوطلب ورود به ارتش و حضور در جنگ شد. ضعف بینایی او گرچه مانع حضور او در ارتش شد اما نتوانست او را از حضور در جنگ بازدارد. همینگوی عضو صلیب سرخ و راننده‌ی آمبولانس شد. همینگوی در ژوئیه‌ی سال ۱۹۱۸ مجروح شد تا مجبور شود برای ماه‌ها در بیمارستان بستری شود و او بعدها بر اساس همسن حادثه رمان وداع با اسلحه را نوشت. او پس از درمان جراحات برداشته از جنگ، به عنوان خبرنگار مشغول به کار شد. او در سال ۱۹۲۱ به همراه همسر اولش هادلی ریچاردسون به پاریس مهاجرا کرد و کار خود را پی‌ گرفت. همینگوی در پاریس همنشین نویسندگان و هنرمندان بزرگی شد که در آن ایام در این شهر ماوا گزیده بودند. او اولین رمان خود «خورشید نیز طلوع می‌کند» را در سال ۱۹۲۶ نوشت.

همینگوی در سال ۱۹۳۷ برای پوشش جنگ داخلی اسپانیا به عنوان خبرنگار عازم این کشور شد و تا سال ۱۹۳۹ نیز در آن کشور حضور داشت. او در اوایل سال ۱۹۳۹ با قایق خود به کوبا سفر کرد و هتل آمبوس موندوس در هاوانا ساکن شد. او در هاوانا با مارتا گلهورن آشنا شد و این آشنایی پس از جدایی قطعی همینگوی از همسرش اولش در سال ۱۹۴۰ به ازدواج انجامید. او در سال ۱۹۴۱ به همراه مارتا گلهورن به چین رفت و برای مدتی در آن کشور زندگی کرد. ارنست همینگوی در سال ۱۹۴۴ وارد لندن شد و در آن‌جا با مری ولش خبرنگار روزنامه‌ی مجله‌ی تایم آشنا شد و به او علاقه پیدا کرد. همینگوی پس از جدایی از مارتا در سال ۱۹۴۵ با مری ولش ازدواج کرد. همینگوی در جنگ جهانی دوم نیز شرکت داشت. یکی از مهم‌ترین لحظات همینگوی در جنگ دوم جهانی حضور او در آزادی پاریس در ۲۵ آگوست به عنوان خبرنگار بود. در سال ۱۹۴۷ به پاس حضور همینگوی در جنگ جهانی دوم مدال ستاره‌ی برنزی به او اعطا شد. ارنست همینگوی پس از یک عمر فعالیت درخشان ادبی نوبل ادبیات را در سال ۱۹۵۴ دریافت کرد. همینگوی در دوم ژوئیه ۱۹۶۱ پس از یک دوره بستری در کلینیک به دلیل افسردگی، با تفنگ دولول مجبوبش به خود شلیک کرد و درگذشت.

بخشی از کتاب پیرمرد و دریا

از همان جا، عروس‌دریایی آرام‌آرام و با سبک‌بالی در برابر پارویش تکان‌تکان می‌خورد. پیرمرد نگاهی به داخل آب انداخت و ماهی‌های کوچکی را دید که مانند ریسه‌های شناور عروس‌دریایی، رنگ گرفته و بین ریسه‌ها و در زیر سایهٔ اندک حباب شناور بودند. آنان از گزند نیش عروس‌دریایی در امان بودند، اما انسان‌ها در خطر. اگر یکی از این ریسه‌ها به یکی از نخ‌های طعمه می‌چسبید و در همان جا باقی می‌ماند، دست و بازوان پیرمرد آن‌گاه که ناچار می‌شد ماهی را از قلاب جدا کند، زخم برمی‌داشت، زخمی درست مانند سمی که گزنه یا سم بلوط به بدن وارد می‌کند. اما سمِ نیش شیطان دریا به سرعت اثر می‌کند و مثل یک شلاق فرود می‌آید. ریسه‌های رنگین‌کمان مانند عروس‌دریایی زیبا به‌نظر می‌رسیدند. اما آن‌ها کاذب‌ترین چیز در دریا بودند و پیرمرد دوست داشت شاهد آن باشد که لاک‌پشت‌های بزرگ دریایی، این عروس‌های دریایی را فرو می‌بلعند. لاک‌پشت‌ها، این شیاطین را دیده بودند و به آن‌ها از ناحیهٔ پیشین قایق نزدیک می‌شدند، سپس لاک‌پشت‌ها سر در زیر لاک پنهان می‌کردند و آن‌چه به جای ماند، فقط لاک‌شان بود. ابتدا شروع کردند به خوردن ریسه‌ها و سپس کل عروس‌دریایی را خوردند. پیرمرد دوست داشت لاک‌پشت‌ها را ببیند و علاقه‌مند بود در ساحل بعد از توفان روی آن‌ها پا بگذارد و از شنیدن صدای تاپ لاک‌شان، خوشش می‌آمد وقتی با کف پای پینه‌بسته‌اش بر لاک آن‌ها پا می‌گذاشت.

او لاک‌پشت‌های سبز را که منقارهایی همانند منقار شاهین داشتند با آن ظرافت و چابکی و ارزش والای‌شان دوست می‌داشت و به شیوهٔ دوستانه برای بزرگی و کلهٔ کوچک احمقانه‌شان و رگه‌های زرد رنگی که در لاک‌شان بود و شیوهٔ عشق‌ورزی‌شان و این‌که با شادمانی و سرخوشی عروس‌های دریا را می‌خوردند، در حالی‌که چشم‌های‌شان را می‌بستند، دوست می‌داشت.

هیچ‌گونه رمز و رازی در لاک‌پشت‌ها نمی‌دید، اگرچه سالیانی چند در قایق‌های شکار لاک‌پشت سفر کرده بود. در مجموع دلش برای آنان می‌سوخت، حتا برای آن لاک‌پشت‌های عظیم‌الجثه‌یی که لاک‌شان به بزرگی یک قایق و به وزن یک تن بودند. بیش‌تر مردم نسبت به لاک‌پشت‌ها ترحمی ندارند، برای این‌که قلب لاک‌پشت ساعت‌ها بعد از قطعه‌قطعه و سلاخی شدن، باز هم می‌تپد. اما پیرمرد فکر کرد من هم یک چنین قلبی دارم و دست‌ها و پاهایم مثل همین لاک‌پشت‌هاست. او برای قوت گرفتن، تخم‌های سفید لاک‌پشت‌ها را خورده بود. در سراسر ماه می، تخم لاک‌پشت می‌خورد تا ماه‌های سپتامبر و اکتبر برای صید ماهی‌های بزرگ و قلدرتر سر حال و قبراق باشد.

او هم‌چنین هر روز از بشکهٔ بزرگی که در کلبه داشت، یک لیوان روغن جگر کوسه می‌خورد. پیرمرد بشکه را در کلبه‌اش در جایی گذارده بود که ماهی‌گیران لوازم ماهی‌گیری‌شان را انبار می‌کنند. او روغن جگر کوسه را در آن‌جا قرار داده بود تا دیگران به آن دسترسی نداشته باشند، چون همهٔ ماهی‌گیران به یک‌چنین روغنی نیاز داشتند. بیش‌تر ماهی‌گیران از طعم آن بیزار بودند، اما بدتر از آن، ساعتی نبود که از خواب بیدار می‌شدند و از بستر بیرون می‌زدند. این روغن برای مقابله با سرماخوردگی و کیپ شدن دماغ و گلو و به‌خصوص برای سوی چشم عالی بود.

حالا پیرمرد سر بلند کرد و دید که دیگربار پرندهٔ بالای سرش چرخ می‌زد.

معرفی نویسنده
عکس ارنست همینگوی
ارنست همینگوی
آمریکایی | تولد ۱۸۹۹ - درگذشت ۱۹۶۱

ارنست میلر همینگوی، نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی»، شناخته می‌شود.

نظرات کاربران

❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
۱۴۰۰/۰۵/۰۶

گفتگوی پیرمرد رو با خودش هر چند کوتاه بود دوست داشتم.

78.nadia
۱۴۰۱/۰۵/۲۰

خیلی کتاب خوبی بود واقعا انگار لحظه به لحظه با پیرمرد بودم و به حرفاش گوش میکردم ، البته بعد از خوندن کتاب انیمیشنش رو هم تو یوتیوب و آپارات دیدم خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم ببینید .

♥︎ Sara ♥︎
۱۴۰۱/۰۷/۰۳

خیلی قشنگ بود. صبوری و جنگیدن پیرمرد.. در کل شاید داستان ساده باشه ولی درونش کلی درس نهفته بود و از نظر ادبیات داستانی قوی بود

shadi❣️
۱۴۰۲/۰۶/۰۱

عالی

Amir hosin Abolfathi
۱۴۰۲/۰۴/۲۳

خودم شخصاً زیاد اهل رمان نیستم ولی خوشم اومد از این کتاب

امیر
۱۴۰۲/۰۴/۱۵

خواننده رو کاملا با خودش همراه میکنه و راحت میتونی وارد موقعیت های کتاب شوی

feferi1998
۱۴۰۱/۱۲/۱۰

زندگی". تلاش برای داشتن چیزی که قرار نیست بمونه...

اسماء
۱۴۰۱/۱۱/۰۳

خیلی خوب بود

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۵)
"دلم می‌خواس یه خرده بخت و اقبال بخرم، اگه جایی می‌فروختن."
نسیم رحیمی
احمقانه است امیدوار نباشم، به‌علاوه باور دارم ناامیدی خودش یک گناه است.
نسیم رحیمی
«باید دفعه دیگر با خودم سنگ بیاورم. خیلی چیزها هست که باید با خود می‌آوردم، اما آن‌ها را نیاوردهام و حالا دیگر وقت آن نیست که فکر کنی چه کارهایی را نکرده‌ای و چه چیزهایی را نداری. فکر کن با این چیزهایی که داری چه می‌توانی بکنی؟»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
تو مرا ترک نکرده‌ای؛ به‌خاطر این‌که در ترک من تردید داشتی."
شمع'
شانس چیزی است که به چهره‌های مختلف ظاهر می‌شود و کی می‌تواند آن را شناسایی کند.
نسیم رحیمی
هیچ‌کس در پیران‌سالگی نباید تنها باشد. اما چاره‌یی نیست و تنهایی، خاص پیران‌سالگان است.
نسیم رحیمی
پسر گفت: "تو ساعت شماطه‌دار منی." پیرمرد گفت: "پیری، ساعت شماطه‌دار من است. چرا پیرها این‌قدر زود از خواب بیدار می‌شن؟ برای اینه که یک روز طولانی‌تر در پیش داشته باشن؟"
شمع'
پیرمرد قبول کرد و گفت: "باشه، همان دو تا. ببین اون‌ها رو که ندزدیدی؟" پسر گفت: "اون کار رو می‌کنم. اما این دو تا رو می‌خرم."
شمع'
چرا پیرها این‌قدر زود از خواب بیدار می‌شن؟ برای اینه که یک روز طولانی‌تر در پیش داشته باشن؟"
نسیم رحیمی
بادبان با کیسه‌های آرد، وصله شده بود و سنگینی می‌کرد فرو می‌افتاد، گویی پرچمی است که خبر از شکستی دایمی می‌دهد.
شمع'

حجم

۱۰۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان