کتاب رازهای سرزمین من؛ جلد دوم
معرفی کتاب رازهای سرزمین من؛ جلد دوم
کتاب رازهای سرزمین من؛ جلد دوم اثری از رضا براهنی است. این اثر یکی از مهمترین رمانهای تاریخی ایران است که فضای ایران پیش از انقلاب اسلامی را به تصویر کشیده است.
درباره کتاب رازهای سرزمین من؛ جلد دوم
رازهای سرزمین من نام رمانی از رضا براهنی است که در دو جلد منتشر شده است و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. این داستان به خوبی فضای ایران پیش از انقلاب را روایت میکند. این کتاب حوادث مهم تاریخی و سیاسی ایران معاصر، از پیروزی و شکست فرقه دمکرات آذربایجان و کودتای بیست و هشتم مرداد، حضور مستشاران نظامی آمریکا در ایران و آذربایجان، خروج شاه، بازگشت امام به ایران و روزهای قیام و انقلاب را دربر میگیرد.
داستان درباره مردی به نام حسین تنظیفی است. او که شاهد ترور یک افسر آمریکایی به دستور یک سرهنگ ایرانی بوده، تا پیروزی انقلاب و به مدت هجده سال زندانی میشود. بعدا میفهمد آن سرهنگ ایرانی و تمام زیردستانش اعدام شدهاند. بعد از انقلاب و آزادیاش از زندان به دنبال زنی به نام تهمینه میگردد؛ او خواهرزن تیمسار شادان است. همان کسی که دستور قتل این سیزده نفر را صادر کرده است.
براهنی برای ساختن شخصیت این تیمسار از شخصیت “سرتیپ مهرداد” که زمانی رئیس ساواک تبریز بود و در شیراز کشته شد گرته برداری کرده است. رازهای سرزمین من یکی از پر شخصیت ترین رمانهای ایرانی است. راویان متعددی دارد و منتقدان سبک و روایت آن را هم بسیار پسندیدهاند.
کتاب رازهای سرزمین من؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
رازهای سرزمین من؛ جلد دوم را به تمام دوستداران رمانهای ایرانی و آثار تاریخی پیشنهاد میکنیم. این کتاب در ادامه جلد اول نوشته شده است، بنابراین اگر جلد اول را خواندهاید، حالا نوبت این کتاب است.
درباره رضا براهنی
رضا براهنی، نویسنده، مترجم، شاعر، منتقد ادبی و از اعضای کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. او در فاصله سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ برای تشکیل کانون نویسندگان ایران با جلال آل احمد همکاری کرد و رئیس سابق انجمن قلم کانادا بوده است. او در خانواده فقیری به دنیا آمده بود و همزمان با تحصیل مجبور بود به کار کردن بپردازد. در ۲۲ سالگی از دانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت، سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشته خود به ایران بازگشت. او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به عنوان استادیار و دانشیار فعالیت کرد و در همان روزها کارگاهها و جلسات داستان نویسی، نقد ادبی و شعر برگزار میکرد.
از میان مهمترین آثار او میتوان به کتابهای طلا در مس، قصه نویسی، کیمیا و خاک، خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟، بعد از عروسی چه گذشت، رازهای سرزمین من و آواز کشتگان اشاره کرد. آثار او به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شده است. رضا براهنی همچنین موفق شده است تا جوایز مختلفی را مانند تندیس چهرههای شاخص شعر آوانگارد در سال ۱۳۹۵، جایزه ادبی یلدا برای یک عمر فعالیت فرهنگی در زمینه نقد ادبی در سال ۱۳۸۴ و جایزه بهترین روزنامهنگار حقوق انسانی در سال ۱۳۵۶ را از آن خود کند.
بخشی از کتاب رازهای سرزمین من؛ جلد دوم
تقدیر با من بازی مصیبتباری کرده بود. این عکسها روزی در اختیار من گذاشته شده بود که من به عکسهای خاندان سودابه شادان دسترسی پیدا کرده بودم. آن چشمهای درشت مشکی، آن دماغهای خوشتراش، آن لبهای شهوی و پر، آن شانههای مرمرین زنانه که انگار بر نوک هر یک از آنها چراغ سفید پرنوری برافراشته شده بود، آن چانههای خوشتراش با غبغبهای کوچولو و لیمویی رنگ، آن سینههای برجسته زنانه و حتی تنهای برهنه، به جای آنکه در من سوداهایی از جنون و تخیل و رمز و رازهای جنسی بیافرینند، احساسی از فاصله گرفتن ـ نه نفرت و اشمئزاز ـ بلکه احساسی از عدم تعلق خلق میکردند؛ طوری که من از خودم میپرسیدم معنی این عکسها و معنی این آدمها چه میتواند باشد؟ عکسهایی که شکوه گرفته بود، آکنده از مرگی عمیق بودند؛ عکسهای آلبومهای سودابه شادان اکثرآ آغشته به شادی سطحی زندگی، و بزک بیارزش روابط آدمها بودند. همانطور که عکسها را نگاه میکردم، عکسهایی را که از آن تجمل سطحی، از آن بزک به ظاهر زیباکننده ولی در باطن دروغین، مایه نگرفته بودند، جدا میکردم و کنار میگذاشتم. هنوز به آن الگوی اساسی که این عکسها را از عکسهای فاخر و بیارزش جدا میکرد، پی نبرده بودم. در این لحظه از زندگیم، در یازده بهمن ماه ۵۷، لحظهای پیش از آنکه سرها بیفتند، همه ژستها، لباسهای فاخر، شکوه سینهها و سبیلها، و تاجها و نشانها، قدهای کشیده مردهای جوانی که در این مهمانی یا آن رقص، سر این میز و یا کنار آن بار، دور سودابه و ماهی و زنهای همسن و سال و همنسلشان حلقه زده بودند، سرهای زیبایی که به هنگام رقص به هم نزدیک شده بودند و نیمرخهایی که روی نیمرخهای دیگر گذاشته شده بودند، و وزن و آهنگی که پاها و تنها را در افسونی از شهوتی مبادی آداب ـ هم شلخته و هم احترامانگیز ـ غرق کرده بود، و حرفهای نرم و مرموز و اشارتگری که حتمآ موقع نزدیک شدن سرهای زنها و مردها به یکدیگر بر لبهای آنان جاری شده بود، و آن گوشوارهها، دستبندها و گردنبندها، و لبخندها و نگاههای مرموز و جامهایی که به هم میخورد و دستهای انگشترپوشی که فنجان قهوه یا چایی را چنان هنرمندانه بلند میکردند که دو انگشت آویزان جدامانده از دست را انگار مجسمهسازی از مرمر تراشیده است، ـ باری، همه این چیزها که بیشک زمانی زنده، زیبا، غرورانگیز و شکوهمند بودند ـ حالا، انگار، در این عکسها، همگی توخالی و مقوایی و عروسکی بودند؛ همه به یک فوت خفیف لبها بند بودند؛ و همه بر لبه یک پرتگاه، کجکی، لحظهای پیش از باژگون شدن، ایستاده بودند تا صدایی روشن از اعماق سینهها برخیزد و با سیلان، و خشم و خشونت بنیادی خود، همه را فرو بپاشد. عجیب این بود که زیباییهای مردانه و زنانهٔ چهرهها انگار عقبنشینی کرده بودند، در جایی دور از چشم پنهان شده بودند، و انگار همه را همان بزکها زیبا کرده بود؛ ساخت روابط بین آدمها مانده بود، ولی به جای خود آدمها، عروسکها ایستاده بودند، و این ساخت پوشالی، گرچه صنعتگرانه خلق شده بود، ولی به هر طریق پوشالی بود، و به یک فوت بند بود.
عکسهای ماهی، دقیقآ با همان آرایش مو و صورت، حالا رسمیتر مینمود. انگار جوهر هستی را از رگ و پی عکسها مکیده بودند. ماهی در کنار «سنگور»، ماهی در کنار «کیسینجر»، ماهی در کنار زن «کیسینجر» ماهی در یک آلاچیق با یک مرد کچل، ماهی با بیکینی، ماهی بر روی قایق، ماهی بر عرشهٔ کشتی، ماهی در «پاناما»، ماهی در «سن آنتونیو»، ماهی در «سن موریتس»، ماهی در «رم»، ماهی در «لیدو»، ماهی در هتل «پلازا» در «نیویورک»، ماهی در رولزرویس، ماهی چشم تو چشم یک ژنرال چاق و قدبلند آمریکایی، ماهی در کنار یک سرلشگر خرس مانند ایرانی، ماهی غمگین، ماهی شاد، ماهی در حال بوسیدن صورت مادر هشتاد سالهٔ چاقش، ماهی در حال بوسیدن سفیر امریکا، ماهی در حال بوسیدن سودابه ـ «تقدیم به الی جان» (و به تدریج میفهمیدم که الی و سودابه یک نفر هستند) ـ ماهی در حال بازی با موهای الی، ماهی در کنار تیمسار شادان و سودابه، و ناگهان ماهی در کنار سرهنگ دویی بیکلاه ـ و مگر این سرهنگ جزایری نیست؟ ـ و شروع کردم به جدا کردن عکسها.
بعضی از عکسها واقعی بودند. نه، همه بزک کرده نبودند. باید جداشان میکردم: جزایری در دبیرستان نظام: صورت، ترکمن، ولی کشیدهتر، با ابروهای پرپشت، و سیما، عجیب مردانه؛ جزایری در دانشکده افسری: رمانتیک، ورزشکار، با لبهای پر، ولی قدری با گردن کج؛ جزایری افسر: یک سروان، با کلاه و اونیفورم، در میان چند افسر دیگر. جزایری سروان در کنار یک دختر، ولی نه ماهی. جزایری سرگرد، در کنار ماهی. ماهی، زیبا، با چشمهای شیطانی، همان لبها، ولی روی هم معصوم. جزایری در یک مهمانی در کنار زنش، و زنها و مردهای دیگر. ماهی در همان مهمانی با همان زنها و زنهای دیگر، و چند مرد. جزایری در عکس نیست. ماهی و جزایری و یک غیرنظامی در کنار هم. سرهنگ جزایری در اونیفورم، کلاه به دست. و دیگر نه از سرهنگ جزایری خبری هست، و نه از ماهی در کنار او.
حجم
۵۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
حجم
۵۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
نظرات کاربران
بهترین کتاب تاریخی هست که مطالعه نمودم و به شما عزیزان دهه شصتی، هفتادی،هشتادی و البته نودی که دارید به مناصب جامعه میرسید ، لازم میدانم که از تاریخ واضح و مستند معاصر کشور عزیزمان ایران ، بطور کامل اطلاع
بی نهایت متاسفم بخاطر طرز فکر مغرضانه بعضی ها درباره یک هنرمند شناخته شده.جالبه که اسم خودشونو گذاشتن کتابخون.اگر از ایشون دل خوشی نداری تلاش کن سواد نقد ادبی پیدا کنی تا اثرشو موشکافی کنی نه اینکه شخصیتش رو زیر
با خوندن این کتاب تازه فهمیدم چرا رمانهای دیگه ای که از نویسندگان دیگه خوندم کمتر تو ذهنم نقش بستن و بعضا هیچی ازشون یادم نمیاد. در حالیکه فکر نمیکنم تا ابد شخصیتهای این کتاب از خاطرم پاک بشه. واقعا
بی اخلاق ترین نویسنده مخالف شاه که بقدری در تندروی و جنون پیشی داست داستان شکنجه در زندانهای شاه را از آمریکا در مجله وزین پلی بوی می نوشت