
کتاب کودکی
معرفی کتاب کودکی
کتاب الکترونیکی «کودکی» (کودکی که بیاعتنایی میآموزد) نوشتهٔ ژاک پرور با ترجمهٔ عباس پژمان و از انتشارات نگاه، روایتی است از خاطرات و تجربههای دوران کودکی نویسنده که با نگاهی شاعرانه و روایی بازگو شدهاند. این اثر در مرز میان خاطره و رمان حرکت میکند و با تکنیکهای خاص روایت، زندگی ژاکِ کودک را از منظر ژاکِ بزرگسال به تصویر میکشد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کودکی
«کودکی» اثری است که در آن ژاک پرور، شاعر و نویسندهٔ فرانسوی، خاطرات کودکی خود را با نگاهی بازنگرانه و از منظر بزرگسالی روایت میکند. این کتاب نخستین بار در قالب چند شماره در هفتهنامهٔ «اِل» منتشر شد و بعدها با بازنویسیها و افزودههایی به شکل کتاب درآمد. روایتها، هرچند بر پایهٔ واقعیت و تجربههای شخصی بنا شدهاند، اما ساختار و پرداختی داستانی دارند و به همین دلیل، اثر را میتوان در مرز میان خاطره و رمان دانست. پرور در این کتاب، با بهرهگیری از تکنیک «شمردن» یا «صورتبرداری»، جزئیات زندگی، خانواده، محله و جامعهٔ زمان خود را به تصویر میکشد. نگاه او به گذشته، همزمان کودکانه و پخته است و این دوگانگی، فضای خاصی به روایتها میبخشد. کتاب در فضایی از اوایل قرن بیستم فرانسه میگذرد و با اشاره به رویدادهای اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی، تصویری زنده از دوران کودکی نویسنده ارائه میدهد. دغدغهٔ اصلی اثر، مواجهه با واقعیتهای زندگی و آموختن نوعی بیاعتنایی است که در گذر زمان به دست میآید.
خلاصه کتاب کودکی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کودکی» با بازگشت ژاک پرور به خاطرات کودکیاش در نویْیی سور سن آغاز میشود؛ جایی که جشنها، پارکها، باغوحش و فضای شهری پاریس اوایل قرن بیستم، بستر تجربههای نخستین او را شکل میدهند. ژاک در خانوادهای با پدری اهل ادبیات و مادری مهربان بزرگ میشود و روابط خانوادگی، دوستیها، بازیها و سفرها، بخش مهمی از روایت را به خود اختصاص میدهند. روایتها اغلب کوتاه و مستقلاند و هرکدام تصویری از یک لحظه یا احساس خاص را ثبت میکنند؛ از شادیهای کودکانه تا مواجهه با غم، فقر، بیماری و حتی مرگ. پرور با نگاهی شاعرانه و گاه طنزآمیز، جزئیات زندگی روزمره، روابط با والدین، برادران، حیوانات خانگی و آدمهای محله را بازگو میکند. در پس این خاطرات، تحولی تدریجی در شخصیت ژاک رخ میدهد: او میآموزد که زندگی همیشه مطابق میل پیش نمیرود و باید نوعی بیاعتنایی را در برابر ناملایمات و واقعیتهای تلخ زندگی فرا گرفت. کتاب با همین نگاه، تجربههای تلخ و شیرین کودکی را به هم میدوزد و تصویری چندلایه از رشد و بلوغ ذهنی یک کودک ارائه میدهد، بیآنکه پایان قطعی یا نتیجهگیری مستقیم داشته باشد.
چرا باید کتاب کودکی را خواند؟
این کتاب با روایتی شاعرانه و جزئینگر، تجربههای کودکی را از زاویهای متفاوت و صمیمی بازگو میکند. «کودکی» نهتنها تصویری زنده از زندگی در فرانسهٔ اوایل قرن بیستم ارائه میدهد، بلکه به دغدغههای جهانی رشد، خانواده، فقدان، شادی و مواجهه با واقعیتهای تلخ میپردازد. خواندن این اثر فرصتی است برای بازاندیشی در خاطرات شخصی و درک عمیقتر از تأثیر گذشته بر هویت فرد.
خواندن کتاب کودکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به خاطرهنویسی، ادبیات فرانسه، روایتهای شاعرانه و کسانی که به دنبال بازخوانی تجربههای کودکی و تأثیر آن بر بزرگسالی هستند، مناسب است. همچنین برای دوستداران رمانهای اتوبیوگرافیک و علاقهمندان به تاریخ اجتماعی و فرهنگی قرن بیستم فرانسه جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب کودکی
«خیلی وقتها، در بوآ، گوزنی از خیابانی میگذشت. در هر طرف مردم میخوردند، مینوشیدند، قهوه صرف میکردند. مستی میگذشت که داد میزد: «بشتابید! بخورید رو علفا! یه روزی هم علفا روی شما خواهند خورد!» تراموای والدُر، مثل قطارهایی که در داستانهای سرخپوستی هست، با آخرین سرعت از کنار صف درختها میگذشت و صفیر میکشید. روز هنوز چراغش را خاموش نکرده بود که دروازهٔ مایو غرق در شعلهها میشد، چون هوای جشن شامگاهی به سرش میزد. دوچرخهسوار بود، دوچرخه بود، همهجا دوچرخه، همینطور دوچرخه، و کالسکههای اسبدار بود. هوا بوی کائوچو میداد و بیبِنْدُم بر نمایشگاه اتومبیل سلطنت میکرد. در رستوران اسپور گارسونها به دو میآمدند و دوتا نِی طلایی در آبانار بچهها میکاشتند. آبانار بوی پِرنو و چَلغوز میداد. درختها میخندیدند و میلرزیدند، هنوز هیچچیز نبود که واقعاً تهدیدشان کند. کسانی بودند ساز میزدند، آواز میخواندند، جشن میساختند، طرب میساختند. حتی آنها هم که دور میزهای تکپایهشان نقونوق میکردند، بهاشان خوش میگذشت، و فحشهاشان، که هیچکس را نمیترساند، انگار آواز بود که میخواندند و بیاختیار زمزمهشان میکردند. گدا میآمد. فروشندهٔ زیتون میآمد. نوازندهٔ دورهگرد میآمد. پیرمردی میآمد که اسباببازی کوک میکرد و روی میزها میگذاشت. سازوآواز جشن، مال جشن واقعی، آنکه در نویْیی بود، یکسر از حاشیهٔ بوآ میرفت به جزیرهٔ ژات و برمیگشت، و گاهی هم داد میزد تا استمداد بطلبد. «مرا بشنو! من هم مثل این گاوها، خوکها و اسبهای چوبی هستم، محکوم به غایبشدن. اما رفتنم به میل خودم نخواهد بود. مرا در آخرین آهنگم حفظ کن. در یادت نگهم بدار. هروقت بخواهی برمیگردم، محو اما سالم، توی خاکی که در پوشه بر سرم خواهد نشست.»
حجم
۷۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه
حجم
۷۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۱ صفحه