کتاب طبقه وحشت
معرفی کتاب طبقه وحشت
کتاب طبقه وحشت نوشته جی. ای. وایت و ترجمه خورشید رضوانی است. کتاب طبقه وحشت را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب طبقه وحشت
الکس پسربچهای باهوش است که عاشق داستانهای ترسناک است اما او میداند که بیشتر این داستانها، پایان خوش ندارند. «ناتاشا» جادوگرِ ترسناک و بزرگ مدتی است که الکس را زندانی کرده و او باید هرشب، قصهای جدید برای جادوگر بسازد تا او را راضی نگه دارد. اما کمکم، داستانهای الکس تمام میشود و تمام شدن داستانهایش مساوی است با زندانی شدنش تا آخر عمر. حالا الکس باید فکر کند و این داستان ترسناک واقعیای که در آن زندانی شده را طور دیگری برای خود تغییر دهد!
خواندن کتاب طبقه وحشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان عاشق داستان ترسناک پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب طبقه وحشت
زن لبخند زد. دندانهای باریکش کمی باهم فاصله داشتند و برای همین چهرهاش شبیه یکی از آن ماهیهای عجیب و نورافشانی بود که در عمیقترین جای اقیانوس به دنبال طعمه میگردند.
کنجکاوانه پرسید: «فیلم؟! اولینباره چنین چیزی میشنوم. کدوم فیلم؟»
الکس با تعجب به زن نگاه کرد. صدای تلویزیون واضح به گوش میرسید ـ زامبیها داشتند شیشهٔ ماشین باربارا را میآوردند پایین ـ اما زن وانمود میکرد چیزی نمیشنود.
«نمیدونین کدوم فیلم؟!»
«چرا باید بدونم؟ فیلم واسه توئه نه من.» در را کمی بیشتر باز کرد. «میخوای ببینیش؟ شرط میبندم یکی از فیلمهای موردعلاقهته!» تیغ ترس، ابری را که بر افکار الکس سایه انداخته بود، درید و عقلش را سر جا آورد.
نصفهشبی دارم با یه غریبه حرف میزنم و انگار نه انگار. چِم شده؟!
قدمی به عقب برداشت تا با بیشترین سرعت ممکن از آنجا برود... که بوی خیلیخیلی خوبی از داخل آپارتمان به مشامش رسید.
کیک کدوحلوایی تازه! کیک محبوبش!
بوی دلپذیر جوز هندی و دارچین را با لذت به درون سینه کشید و تمام ترسش دود شد و رفت هوا. با خودش فکر کرد: خطری نداره، بابا! این هم یه زن مهربونه که مثل من عاشق فیلم ترسناکه!
گفت: «این فیلم شب مردگان زندهست. سال ۱۹۶۸ ساخته شده. به کارگردانی جورج رومِرو.»
«چه جالب! حالا درست حدس زدم؟ یکی از فیلمهای موردعلاقهته؟»
«جزء دَهتای اوله! ترتیبش اینجوری میشه: ۱ـ آدمِ درست رو راه بد، ۲ـ این فیلم، ۳ـ حلقه» شانهای بالا انداخت و ادامه داد: «از چیزهای ترسناک خوشم میآد»
«از اون مدل بچههایی هستی که ازشون خوشم میآد. عجیبه ولی همین الان میخواستم این فیلم رو ببینم و داشتم فکر میکردم تنها چیزی که کم دارم اینه که یکی اینجا باشه تا باهم ببینیمش. یکی که کشتهمردهٔ فیلم ترسناک باشه. که یکهو تو از راه رسیدی!»
زن در را کامل باز کرد تا الکس بتواند کاناپهٔ راحت و میز پذیرایی را ببیند. روی میز کوهی از شیرینی کشمشی و کیک کدوحلوایی بود. روبهروی آن گوشهٔ دنج، صفحهٔ بزرگ تلویزیون تصاویر سیاهوسفید فیلمی را نشان میداد که الکس شدیداً مشتاق تماشایش بود. باربارا داشت لنگانلنگان خودش را به کلبهای میرساند که قرار بود تا آخر فیلم در آن گیر بیفتد و زامبیها هم تعقیبش میکردند. الکس یک قدم جلو رفت و وارد آپارتمان شد.
«اونجا وایستادی به چی زل زدی؟ بیا تو، پسرهٔ نادون.»
بعدها، الکس حتی با اینکه فهمید آن موقع تحت تأثیر طلسمی قوی بوده، باز هم باورش نمیشد آنقدر راحت وارد آن آپارتمان شده باشد. آن شب انگار بدنش در اختیار خودش نبود و مثل پروانه بهطرف شمع ـ که همان تلویزیون باشد ـ کشیده میشد.
از در کمی فاصله گرفت و رفت سمت کاناپه. در پشت سرش بسته شد. زن زیر لب گفت: «گیرت انداختم!»
حجم
۵۱۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۵۱۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب قشنگی بود و داستان کامل منو متحیر کرد. پسری که نصفهشب راه میفته تا وسایل داخل کولهپشتیش رو بسوزونه. ولی گیر یه جادوگر میفته... یه ستاره کم دادم به خاطر اینکه زیاد ترسناک نبود.
یه کتاب زیبا و کمی تخیلی خیلی شبیه به کتاب قلعه متحرک هاول هست حتما بخونید مخصوص خوندن در شب دوست داشتید لایک یادتون نره
داستان جالبیه ، اول از همه خب ترسناک بودن داستان بیشتر برای کودکان کم سن و ساله و برای بزرگتر های عشق رمان ژانر وحشت نیست ولی داستان شیرین و جذابی داره من از وقتی شروع کردم دوست داشتم بدون
قشنگ بود:) داستانش با الهام از داستان هانسل و گرتله (کتابی از هانس کریستین اندرسون:نویسندهی سفید برفی و زیبای خفته)که راجبه یه پسریه که توسط یه جادوگر دزدیه میشه و برای اینکه زنده بمونه باید داستان ترسناک بخونه:) اصلا ترسناک نیست و
خیلی خوب بود من ازش خوشم اومد البته ترسناک نبود ولی بازم خوب بود
بعضی از کتابا هستن که آدم دلش نمیخواد هیچ وقت تموم بشن و اینم یکی از اوناس🥺🍓 فقط همین رو میتونم بگم که یکی از بهترین کتابهایی بود که خوندم💜🍃 یه لحظه هم درخوندنش شک نکنید🌱
خیلی جذاب و زیبا بود اصلا و ابدا ترسناک نبود و در کل ایده خیلی خوبی داره ممنون
کتاب دارم خوب بود و سوال دارم کتاب قصه های ترسناک عمو مونتاگ نداری انتشارات پرتقال
۱۳۹. فانتزی بامزهای برای نوجوانان که ترجمه بینظیری داشت و نمیتونستم زمین بذارمش. الکس، پسر بچه باهوشی که عاشق چیزهای ترسناکه توسط یک جادوگر دزدیده میشه و باید هرشب داستانی ترسناک برای جادوگر بخونه تا بتونه زنده بمونه. داستانهای ترسناکی که میخونه خیلی
یکی از بهترین کتاب هاست.غیره منتظره ترین پایان ممکن رو داشت واقعا حتی با اینکه اول فیلمش رو دیدم و بعد خوندمش بازم لذت بردم:)وقتی دارید کتاب رو میخونید فکرش رو هم نمی کنید که آخرش چی میشه.حتما این کتاب محشر