دانلود و خرید کتاب سفر به انتهای دنیا جودی لین اندرسون ترجمه آرزو ویشکا
تصویر جلد کتاب سفر به انتهای دنیا

کتاب سفر به انتهای دنیا

معرفی کتاب سفر به انتهای دنیا

کتاب سفر به انتهای دنیا نوشته جودی لی اندرسون است که با ترجمه آرزو ویشکا منتشر شده است. این کتاب روایتی پرهیجان و عجیب از دنیایی ماورایی است که خواننده نمی‌تواند در آن هیچ چیز را پیش‌بینی کند.

دراباره کتاب سفر به انتهای دنیا

این کتاب، دفترچه‌ی خاطرات گریسی، دختری معمولی‌ است که در یک دنیای عجیب، با پیش‌آمدهایی عجیب‌تر زندگی می‌کند. شهر گریسی مدام مورد حمله‌ی موچودات ناشناخته و هیولاها قرار می‌گیرد. این اتفاق اهالی شهر را به وجود دنیاهای امن و رهایی‌بخشِ موازی، یعنی آرمان‌شهری که در آن مرگ و بیماری و دشواری وجود ندارد، معتقد کرده است. مدتی ا‌ست ابر سیاه و تاریکی که به اعتقاد اهالی شهر، نشانه‌‌ای از وقوع یک حادثه‌ی تلخ و مرگبار است، بالای سر خانه‌ گریسی نمایان شده است. سم برادر گریسی بیمار است و خانواده که ابر سیاه ‌را نشانه مرگ سم می‌دانند، برای رهایی از این سرنوشت سیاه، سفری حماسی را به آن شهر رؤیایی آغاز می‌کنند.

خواندن کتاب سفر به انتهای دنیا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب سفر به انتهای دنیا

روی تپه برگشته‌ام. فکر کنم این‌جا پاتوق موردِ‌علاقهٔ من برای نوشتن و ثبت زندگی‌ام باشد. مادر، سَمِ موش‌موشک را به مطب دکتر برده و پدر هم حواسش به این نیست که من کجا هستم، چون در خانه روی اختراع جدیدش که اسمش را آنتروپی گذاشته، کار می‌کند (نمی‌توانم کلمه‌ای کسل‌کننده‌تر از این اسم را تصور کنم).

عکس پدر امروز توی روزنامه بود؛ درست بین مقاله‌ای دربارهٔ مجتمع تفریحی جدیدی در واتِرویل که یک غول در بین نیروهای امنیتی‌اش بود و فراخوان جلسه‌ای دربارهٔ انجمن بانوان لحاف‌دوز. تصویری از پدرم بود با عنوانی در زیرش: مجمع هواسنجی آپر مین، تئودور لاک‌وود را به دلیل وجود اختلافات فلسفی برکنار می‌کند.

فکر کنم این قضیه، ماجرای دیروز دایری کویین را توضیح می‌دهد: پدر تازه می‌خواست برایمان بستنی بخرد (طعم شکلاتی تافی هیف برای من، بیسکوییتیِ اوریو برای میلی، اِم اَند اِم برای سم و مثل همیشه، تارت گیلاس برای مادرم) که مردی پای صندوق آمد و پول سفارش ما را حساب کرد. پدرم با سردرگمی نگاهش می‌کرد و برای این‌که مؤدب به نظر برسد، لبخند می‌زد. مرد گفت: «به‌زودی از کارِت اخراج می‌شی و به هر کمکی نیاز پیدا می‌کنی.»

Hana
۱۳۹۹/۱۰/۲۶

کتاب خیلی فوق العاده ای بود، انگار که منم همراه گریسی و بقیه توی اون سفر بودم. داستان فراز و نشیب های زیادی داشت و بعضی جاها به نظرم باید حس و حال رو بیشتر توضیح میداد. آخر کتاب خیلی

- بیشتر
𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۳۹۹/۱۱/۲۷

من چاپیش رو دارم🙂 وسط هاش خیلی خسته کننده بود ولی آخرش خیلی قشنگ بود پایانه غمگینی داشت من که گریه کردم فوق‌العاده بود اصلا فکر نمیکردم اونجوری تموم بشه کاش جلد 2 هم داشت🙂😇🌹

Fatemeh7
۱۴۰۰/۱۰/۲۳

فکر می‌کنم اگر نوجوان بودم احتمالا چندبرابر بیشتر از حالا از خوندن این کتاب لذت میبردم. اما این باعث نمیشه که از متن روان و دنیای قشنگی که ساخته شد بگذرم، و نگم که اگر یه داستان فانتزی و ساده

- بیشتر
💜
۱۳۹۹/۰۸/۲۲

عالی بود و همینطور خیلی جذاب😍💖😊

zeynab
۱۳۹۹/۱۱/۰۸

وای چه کتاب قشنگی بود . هم غم انگیز ، هم احساسی و هم ماجراجویی .

Arefeh
۱۳۹۹/۰۷/۱۸

خیلی خیلی قشنگ بود من نمونشو خوندم خیلی قشنگ بود😌

کاربر 2229744
۱۴۰۰/۰۲/۰۸

عالیییی بود😍 ولی اخرش واقا بود😭😭😭 یه حس عجیبی به من دست داد 🥺🥺🥺

☆𝙆𝙖𝙧𝙞𝙣☆
۱۳۹۹/۰۹/۱۹

خیلی قشنگ بود

E.F
۱۴۰۰/۰۴/۲۳

پشت کتاب نوشته شده: این کتاب بی درنگ مرا درگرفت ودر عجیب ترین و بانمک ترین و غم انگیز ترین سفر دنیا،سوار بر پشت تک شاخ،به معنی واقعی کلام به انتهای دنیا برد. تابه آخرین صفحه برسم،کاملا بهت زده بودم. مگی

- بیشتر
Zahra Darvishi
۱۴۰۰/۰۴/۰۸

زیبا بود 💕🌹🌺❤ خیلی زیبا ، هیجان انگیز بود و غمناااک 😭😢 یکی از زیباترین کتاب هایی که در زندگی ام خواندم 💕💕💕 ولی خیلی هم گریه کردم ، اصلااا قابل وصف نیست حس خواندن این کتاب ❤

هیچ‌وقت نمی‌دانی چه چیزی انتظارت را می‌کشد.
Hana
آسمان شبیه یک کریستال آبی آرام است؛
Mahya
من شاید کمی باهوش باشم، اما از آن‌جایی که نمی‌توانم ببینم توی مغز دیگران چه خبر است و نمی‌توانم مغز آن‌ها را با مال خودم مقایسه کنم، نمی‌توانم بااطمینان بگویم که باهوشم.)
کاربر ۲۲۲۹۷۴۴
کتاب‌ها راهی برای بزرگ کردن روح آدم‌هان.
♡عاشق کتاب♡
حالا دیگر تردید دارم که آیا اصلاً من می‌توانم روزی یک نویسندهٔ واقعی بشوم یا نه؟
رادیو سکوت :)
پدر متوجه مسائل زندگی نیست؛ او در ذهنش زندگی می‌کند.
♡عاشق کتاب♡
همیشه قبل از این‌که به یاد بیاورم اوضاع عوض شده، با خودم فکر می‌کنم که میلی در چه حال است؟ گاهی فراموش می‌کنم که این‌جا نیست. یک لحظه به‌طرز وحشتناکی دلتنگش می‌شوم و یک لحظه بعد با خودم فکر می‌کنم: یعنی میلی آینه‌اش رو بهم قرض می‌ده؟ و بعد به یاد می‌آورم که او دیگر پیش ما نیست و بیشتر دلم برایش تنگ می‌شود. عادت به خواهر داشتن، عادت سختی است که نمی‌شود به این راحتی‌ها آن را فراموش کرد.
Zahra Darvishi
پدرم شیطانِ مؤنث تاسمانی صدایم می‌زند. میلی هم خانم خرابکار صدایم می‌زند؛ اما حرف‌های میلی برایم اهمیتی ندارد. حداقل شبیه آن مردی نیستم که هفتهٔ پیش در تیتر اول روزنامهٔ کلیفتون دیس‌پَچ در موردش مقاله نوشتند؛ یکی که بوریتوهای هفت‌لایهٔ تاکو بل که هزاران دلار می‌ارزند را توی حیاط جلویی خانه‌اش گذاشته بود تا اژدهایان بیایند و آن‌ها را نوشِ‌جان کنند. آسمان شبیه یک کریستال آبی آرام است؛ البته اگر ابر سیاهی را که در دوردست جا خوش کرده، در نظر نگیریم
شهرزاد بانو😇
برایم سؤال است که یعنی همیشه همین‌طور پیش می‌رود؟ مرتب بزرگ‌تر می‌شویم و تغییر می‌کنیم و از کارهای احمقانهٔ گذشته‌مان شرمسار می‌شویم؟ هر سال می‌فهمم که چه‌قدر یک سال پیش جاهلانه رفتار کرده‌ام.
Emmet Sanders
کتاب‌ها راهی برای بزرگ کردن روح آدم‌هان.
Book
عجیب نیست که همه‌چیز تا قبل از این‌که تمام شود، به نظر می‌رسد بی‌پایان است؟
♡عاشق کتاب♡
مرتب به خودم می‌گویم نگران نباش؛ اما انگار هربار که چنین چیزی به خودت می‌گویی، ده‌بار بیشتر نگران می‌شوی.
Yekta🍓🤍
او فقط خیلی - بیش‌ازحد - به فکر دیگران است و حتی شاید بتوان گفت که بیش‌ازحد تنهاست.
Yekta🍓🤍
قبل از امسال هیچ‌وقت نمی‌دانستم که گاهی سکوت بهترین چیز است.
حنای
حالا بخشی از وجودم از من جدا شده و جای دیگری توی هوا معلق است و فکر نمی‌کنم که دیگر هرگز به من برگردد. تنها خوبی‌اش این است که ناپدید نشده. حتی اگر نتوانم دیگر آن تکه را داشته باشم، می‌دانم جایی آن بیرون توی هوا شناور است.
حنای
کیهان نه‌تنها از چیزی که ما فکر می‌کنیم، عجیب‌تر است، بلکه حتی عجیب‌تر از چیزی است که ما توانایی فکر کردن به آن را داریم.
Maria:)
من حتی نگرانی مهم‌تری دارم؛ این‌که ممکن است مادربزرگ دست‌وپای ما را ببندد و از ناخن انگشت‌های پایمان برای طلسم ساختن استفاده کند! این از آن دست کارهایی است که در برنامهٔ تلویزیونی جادوگران افراطی دیده‌ام
N
چطور می‌توان با چیزی زندگی کرد که زندگی کردن با آن غیرممکن است؟ چطور می‌توان چیزی را پذیرفت که پذیرفتنش غیرممکن است؟
♡عاشق کتاب♡
مادر همه‌جا را رنگ‌ولعاب داده است. با کتاب‌های کلاسیکی که تحمل ترک کردنشان را نداشت، از طاقچه‌های بالای آشپزخانه، کتابخانه ساخته: کتاب‌های کشتن مرغ مُقلد، سوگواری غول‌ها، زنان کوچک و هملت. به نظرش همهٔ این‌ها کتاب‌هایی است که خواندنشان برایمان در این سفر لازم است. می‌گوید: «کتاب‌ها راهی برای بزرگ کردن روح آدم‌هان. من نمی‌خوام بچه‌هام روح کوچیکی داشته باشن.»
رادیو سکوت :)
چه کسی می‌داند؟ شاید کسی، جایی، این نوشته‌ها را بخواند؛ شاید حتی در یک دنیای دیگر؛ یک نفر همین حالا درحالِ خواندنِ این‌هاست. به نظرم هر چیزی ممکن است.
f s

حجم

۳۳۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۳۳۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۱,۰۰۰
۶۰,۵۰۰
۵۰%
تومان