کتاب زنان فنیقی
معرفی کتاب زنان فنیقی
کتاب زنان فنیقی جلد چهارم از مجموعه کلاسیک یونانی، اثر نمایشنامه نویس مهشور باستانی، اوریپید است. این کتاب را با ترجمه غلامرضا شهبازی در اختیار دارید.
درباره کتاب زنان فنیقی
نمایشنامه زنان فنیقی شخصیتها مشهوری از تاریخ و اساطیر یونان باستان را در دل خود جای داده است. این شخصیتها، مانند ادیپوس، یوکاسته، آنتیگنه، کرئن، تیرزیاس، پولونیکس، اتئوکلس و منوسئوس این اثر را به یکی از پیچیدهترین نمایشنامههابدل کردهاند. زنان فنیقی روایتی از زندگی و تاریخ شوم خاندان لائیوس است. این داستان پس از سقوط تراژیک و دردناک ادیپوس، که پادشاه تبای بود، رخ میدهد.
جالب است بدانید که این نمایشنامه در حدود ۴۰۹ پیش از میلاد برای اولین به روی صحنه رفته است.
کتاب زنان فنیقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات نمایشی و دوستداران داستانها و اساطیر یونانی را به خواندن کتاب زنان فنیقی دعوت میکنیم.
درباره اوریپید
اوریپید یا اوریپیدس از شاعران و نمایشنامه نویسان یونان باستان است. او در حدود ۴۸۰ تا ۴۰۶ پیش از میلاد میزیست. اوریپید با سوفوکل و آیسخولوس مثلث نمایشنامه نویسان یونان باستان را تشکیل میدهند. از اوریپید به دلیل شهرت و محبوبیتش در سالهای آخر عمر آثار بسیاری به جا مانده است هرچند که در دوران حیاتش، آنچنان شناخته شده نبود. او در آثارش به نقد ارزشهای روزگارش میپرداخت و بسیاری اوقات خدایان را منشا زشتیها و پلیدیها میدانست. پس او کمکم دوران طلایی تراژدی رو به زوال رفت. اوریپید سرانجام در مقدونیه از دنیا رفت.
بخشی از کتاب زنان فنیقی
یوکاسته: ای مهر، تو که سوار بر گردونه زرین با مادیانهای چابکت که به ما روشنایی میبخشند راه خود را از میان اختران آسمان میگشایی، تو بودی که در آن روز که کادموس کرانه فنیقیه را واگذاشت و بدینجا آمد آن پرتو شوم را بر تبای فروفرستادی؛ کادموس همو که هارمونیا دختر آفرودیت را به زنی گرفت و از او پسری زاده شد به نام پولیدُروس و میگویند او خود پسری داشت لابداکوس نام که پدر لائیوس بود. اکنون مرا دختر مِنوسئوس میدانند؛ از سوی مادر، کرئن برادرم است، پدرم مرا یوکاسته نامید، و شویم لائیوس است. لائیوس، که دیرزمانی پس از زناشویی هنوز فرزندی نداشت، به لابه و زاری از درگاه فوبوسآپولو خواست که به این خاندان فرزندان پسری بخشد. اما آن ایزد گفت: «ای فرمانروای تبای و اسبهای زبانزدش، برخلاف خواست خدایان در آن شیار تخمی نپراکن. زیرا اگر صاحب فرزندی گردی، همو که میپروری هلاکت میکند، و خاندانت از میان خون خواهد گذشت.»
اما لائیوس در میان شهوت و مستی فرزندی در دامان من گذاشت، و آنگاه که آن پسر زاده شد لائیوس به خطایی که در درگاه خدایان کرده بود پی برد، پس آن نوزاد را به چوپانی سپرد و به او گفت که قوزکهایش را با میخهای زرین بلند به هم بدوزد (برای همین یونانیان بعدها او را ادیپوس نامیدند) و او را بیپناه در کشتزار هِرا بر فراز کوه کیترون رها کند. سپس اسبآموزانِ پولیبوس آن کودک را یافتند و او را به سرای بانوشان بردند و به آن زن دادند. او کودکی را که من با درد و رنج زاده بودم بر سینه خویش فشرد و از شویش خواست بگذارد تا آن نوزاد را بپرورد. پسر جوانم، آن هنگام که ریش سرخ بر چهره داشت و حقیقت را شنیده یا بدان ظن برده بود، راهیِ معبد فوبوسآپولو شد تا دریابد که پدر و مادرش چهکسانیاند. لائیوس، شویَم و پدر پسرم، نیز به دیدار آن خدا رفت تا از او بپرسد که آیا آن کودکی که بیپناه رها کرده بود هنوز زنده است. آنها در فوکیس بر سر یک دوراهی یکدیگر را دیدند. گردونهرانِ لائیوس بر سر ادیپوس فریاد زد که برای شاه راه باز کند، اما او از سر کبر و نخوت به راه خود رفت تا آنکه اسبْ پای او را لگد کرد و به زردپیهایش زخم زد و خونآلودشان ساخت. سپساما چرا باید این رویدادهای اندوهبار را بازگویم...
حجم
۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۶۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
دو نمایشنامهٔ دیگر اوریپید یعنی «زنان تروا» و «الکترا» رو که از همین انتشارات چاپ شده خوندم و پسندیدم، اما زنان فنیقی رو به اندازهٔ اونها دوست نداشتم. با وجود اینکه «زنان فنیقی» در ادامهٔ داستان ادیپشاهه که ماجرای جذاب
~وای بر این درد ، دردی که باید بر آن مویه کرد! رنجی که باید برآن گریست! چه سرنوشتی! این اولین کاری بود که از اوریپید و نمایشنامه کلاسیک بیدگل خوندم و دوست داشتم و چقدرم خوب بود. 《تبای》جایی که اوریپید در