کتاب دست آخر
معرفی کتاب دست آخر
کتاب دست آخر نمایشنامه ای از نویسنده پوچ گرای ایرلندی، ساموئل بکت است که با ترجمه علی اکبر علیزاد در اختیار دارید. این داستان روایتی از گفتگوی یک ارباب و خدمتکارش است که آخرین بازماندگان جهانند.
درباره کتاب دست آخر
بکت در نمایشنامه دست آخر روایتی از زندگی «هم»، که یک ارباب است بیان میکند. او در گذشتهی خود جرمها و ظلمهای زیادی مرتکب شده است. اما حالا کور شده و پاهایش را هم از دست داده است. هم برای انجام کارهایش به خدمتکارش، «کلاو» نیاز دارد. به نظر میرسد که حیات روی زمین از بین رفته است. هم، کلاو و پدر و مادر هم، تنها بازماندههای جهانند و در محلی زندگی میکنند که دو پنجره دارد. یک پنجره رو به خشکی باز میشود و یکی رو به دریا. «کلاو» از انجام کارهای تکراری خسته شدهاست و مدام حرف رفتن را میزند. در نهایت هم تصمیمش را برای رفتن قطعی میکند اما نمیرود. مادر «هم» میمیرد و پدرش هم علائم حیاتی را از دست میدهد. «هم» نیز تمام نشانه های حیات (سوتی که با آن «کلاو» را صدا میکند و سگ عروسکی و عصایش) را از خود جدا میکند و دور میاندازد و آمادهی مردن میشود.
کتاب دست آخر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات نمایشی و دوستداران کارهای ساموئل بکت را به خواندن کتاب دست آخر دعوت میکنیم.
درباره ساموئل بکت
ساموئل بارکلی بکت ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ در ایرلند به دنیا آمد. بکت در خانوادهی مذهبی پروتستان متولد شد. در دورانی که تحصیل میکرد و تا زمانی که به عنوان استاد مشغول به کار شد، همچنان اعتقادات مذهبی داشت. اما بعد از اینکه محیط آکادمیک را ترک کرد و به پاریس مهاجرت کرد، کم کم اعتقادات مذهبی را کنار گذاشت. ساموئل بکت در سال ۱۹۶۹ جایزه نوبل ادبیات را نیز دریافت کرد. در انتظار گودو، مالون میمیرد، فاجعه، دست آخر و مالوی از آثار مشهور بکت هستند.
ساموئل بکت در ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ در سن ۸۳ سالگی درگذشت و مقبره وی در گورستان مونپارناس، پاریس است.
بخشی از کتاب دست آخر
کلاو میرود و زیر پنجره سمت چپ میایستد. بهسختی و تلوتلوخوران راه میرود. بهسمت بالا و پنجره سمت چپ نگاه میکند. میچرخد و به پنجره سمت راست نگاه میکند. میرود و زیر پنجره سمت راست میایستد. به پنجره سمت راست نگاه میکند. برمیگردد و به پنجره سمت چپ نگاه میکند. بیرون میرود، و بلافاصله با یک نردبان کوچک برمیگردد، آن را زیر پنجره سمت چپ میگذارد، از آن بالا میرود، پرده را کنار میزند. پایین میآید، شش قدم (مثلاً) بهسمتِ پنجره سمت راست میرود، برای برداشتن نردبان برمیگردد، آن را برمیدارد و زیر پنجره سمت راست میگذارد، از آن بالا میرود، پرده را کنار میزند. پایین میآید، سه قدم بهسمتِ پنجره سمت چپ میرود، برای برداشتن نردبان برمیگردد، آن را برمیدارد و زیر پنجره سمت چپ میگذارد، از آن بالا میرود، به بیرون پنجره نگاه میکند. خنده مختصر. پایین میآید، یک قدم بهسمتِ پنجره سمت راست میرود، برای برداشتن نردبان برمیگردد، آن را برمیدارد و زیر پنجره سمت راست میگذارد، از آن بالا میرود، به بیرون پنجره نگاه میکند. خنده مختصر. پایین میآید، با نردبان بهسمتِ سطل آشغالها میرود، میایستد، برمیگردد، نردبان را میبرد و آن را زیر پنجره سمت راست میگذارد، بهسمتِ سطل آشغالها میرود، پوشش پارچهای را از روی آنها برمیدارد، آن را تا میکند و روی بازویش میاندازد. درِ یکی از سطلها را برمیدارد، خم میشود و به درون آن نگاه میکند. خنده مختصر. درش را میبندد. همان کار را با سطل دوم میکند. بهسمتِ هَم میرود. پوشش پارچهای روی او را برمیدارد. آن را تا میکند و روی بازویش میاندازد. هَم، ردای خواب پوشیده، کلاهی نمدی بر سر دارد، یک دستمال خونی بزرگ روی صورتش قرار دارد، سوتی از گردنش آویزان است، شالی روی زانوانش انداخته، جورابهایی کلفت به پا دارد، و ظاهراً در خواب است. کلاو به او نگاه میکند. خندهٔ مختصر. نزدیک در میرود، میایستد، بهسوی تماشاخانه میچرخد.
کلاو: (نگاه ثابت، بدون لحن) تموم، تمومه، تقریباً تمومه، تقریباً باید تموم شده باشه. (مکث) دونهبهدونه، یکبهیک، و یه روز، ناگهان، یه توده میشه، یه توده کوچیک، توده غیرممکن. (مکث) دیگه مجازات نمیشم. حالا میرم به آشپزخونهم، سه متر در سه متردر سه متر، و منتظر اون میشم تا سوت بزنه برام. (مکث) ابعاد خوب، نسبتهای خوب، به میز
تکیه میدم، و به دیوار خیره میشم، و منتظر اون میشم تا سوت بزنه برام.
حجم
۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
حجم
۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۳ صفحه
نظرات کاربران
(۳-۳۱-[۳۹]) با توجه به اندیشه های پوچ گرایانه ای که بکت داره، در اینجا هم همچون نمایشنامه ی "در انتظار گودو" با استفاده از دیالوگ های کوتاه و گاها تکراری در پی نفی معنا و ایجاد یک فضای نامطمئن و اضطراب
«دست آخر» یا «آخر بازی» یکی دیگه از نمایشنامههای پوچگرایانهٔ ساموئل بکته. بکت جهان هستی رو از هر هدف معناداری تهی میدونه و به آینده اصلا خوشبین نیست. در این نمایشنامه و نمایشنامهٔ معروف «در انتظار گودو» به خوبی میشه