دانلود و خرید کتاب حمایت از هیچ هارتموت لانگه
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب حمایت از هیچ اثر هارتموت لانگه

کتاب حمایت از هیچ

معرفی کتاب حمایت از هیچ

کتاب حمایت از هیچ، نوشته هارتموت لانگه، شامل ۳ داستان درباره شخصیت‌هایی است که د تلاشند تا از تهی بودن فرار کنند. حمایت از هیچ را با ترجمه روان از محمود حسینی‌زاد بخوانید.

درباره‌ی کتاب حمایت از هیچ

هارتموت لانگه در کتاب حمایت از هیچ درباره‌ی شخصیت‌هایی نوشته است که برای فرار از تهی بودن تلاش می‌کنند. داستان‌های کتاب با اتفاقات ساده و نه چندان جدی شروع می‌شوند اما این حوادث کوچک، کم‌کم بسط و گسترش پیدا می‌کنند.

پلاکارد نام داستان اول کتاب حمایت از هیچ است و درباره‌ی مدیر یک بانک آلمانی است. او در حال قدم زدن در پارکی در وین، نام خود را به فهرست افراد گمشده اضافه می کند و به این ترتیب، خود را از زندگی پرمشغله اش اخراج می‌کند. داستان بعدی با نام مستاجر جدید، درباره‌ی رازهای یک مستاجر است و کارهایی اسرارآمیزی که توجه مالک را به خود جلب کرده است. داستان آخر با نام حمایت از هیچ، درباره‌ی بیماری پسری بااستعداد و فقدان رابطه‌اش با خانواده اش است که به پایان هولناکی منجر می شود.

کتاب حمایت از هیچ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از داستان کوتاه لذت می‌برید، کتاب حمایت از هیچ یک انتخاب عالی برای شما است. دوست‌داران ادبیات دنیا نیز کتاب حمایت از هیچ را خواندنی و جذاب می‌یابند. 

درباره‌ی هارتموت لانگه

هارتموت لانگه در مارس ۷۳۹۱ در برلین به دنیا آمد. در سن دو سالگی بخاطر حکومت نازی مجبور به مهاجرت به لهستان شد و بعد از هفت سال، با مادرش به برلین برگشت. دبیرستان را رها کرد و به کارهای گوناگونی مشغول شد، تا این‌که در ۷۵۹۱ در مدرسه عالی هنر سینما در پتسدام  بابلسبرگ به تحصیل دراماتورژی پرداخت. بعد او فعالیتش را در زمینه‌ی دراماولوژی در تئاتری در برلین شرقی آغاز کرد و بعد در برلین غربی ادامه داد. 

هارتموت لانگه در حال حاضر در ایتالیا زندگی می‌کند، و به نوشتن رمان، داستان، نمایش‌نامه و مقاله مشغول است. او برای آثارش جوایز مهم زیادی مانند جایزهٔ گرهارد هاوپتمان، جایزهٔ بنیاد آدناوئر و جایزهٔ ایتالو سووو گرفته است.

بخشی از کتاب حمایت از هیچ

صبح روز بعد هنینگر با چمدانِ حاضروآماده کنار پذیرش ایستاده بود، آخرین شیلینگ‌هایش را تقسیم می‌کرد و چون اتوبوسی که باید او را به فرودگاه می‌برد هنوز نیامده بود تصمیم گرفت قدمی بزند. دربان گفت که می‌تواند مواظب چمدانش باشد.

هنینگر قبول نکرد و چمدان‌به‌دست آهسته دور شد. در واقع اول پرسه‌ای دور ساختمان هتل زد، نگاه دیگری به ورودیِ آن انداخت و چون هنوز از اتوبوس خبری نبود، رفت کمی دورتر. از مقابل هوف‌بورگ گذشت، رفت به طرف خیابان شوتن و به کمرکش خیابان ورینگ که رسید متوجه شد دیگر برای برگشتن دیر شده. به دست‌وپا افتاد که تاکسی بگیرد و چیزی نگذشته بود که دید ایستاده جلوِ پله‌های اشترودل‌هوف.

خب، جلوِ این پله‌ها چه‌کار داشت؟ تازه بیشتر از یک کیلومتر هم دور از هتل! اصلاً چرا به جای این‌که منتظر اتوبوس بماند با این چمدان آمده بود این‌جا؟ نگاهی به پله‌ها انداخت که نرده‌هایش از سنگ سفید بود. دو راه‌پله از دو طرف قوسی زده و بالای آب‌نمایی به‌هم رسیده بودند و از آن‌جا مارپیچی شروع شده بود با نرده‌های آهنی، بیش از سی متر ارتفاع و چراغ‌هایی با حباب شیری‌رنگ و پایه‌های مرصع.

هنینگر چمدان را گذاشت زمین و انگار مجبور باشد صحت گفته‌های کارمند هتل را تأیید کند، از پله‌های سنگیِ پیچ‌پیچ رفت بالا. بالا که رسید اول تابلویی ندید ولی بعد همان کلمه‌ای که بادقت در دفتر یادداشت نوشته بود به چشمش خورد. «خیابان لیختن‌اشتاین.» نگاهی به سازهٔ زیبای زیر پایش انداخت و فکر کرد؛ «حیف! چه پله‌های قشنگی! فکر می‌کردم به هیچ جا ختم نمی‌شوند.»

می‌دانست که دربارهٔ این پله‌ها کتاب معروفی هست ولی نویسنده‌اش را فراموش کرده بود. یادش آمد که دوشیزه لامپرشت در این‌باره با او صحبت کرده بود. اصلاً تابه‌حال چندبار باهم جلوِ این پله‌ها ایستاده بودند.

هنینگر فکر کرد؛ «دوشیزه لامپرشت به من امیدهایی بسته بود.» و بعد «اصلاً هم رفتار من باعث نشد تا او برای خودش حقی قایل شود. البته که من عاشقش شده بودم ولی بعد از ملاقات پنجم یا ششم... تمام شد... به‌کل...»

باز فکر کرد؛ «چرا تازگی‌ها یادش می‌افتم؟»


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱۰۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۵۰%
تومان