کتاب خویشاوندیهای اختیاری
معرفی کتاب خویشاوندیهای اختیاری
کتاب خویشاوندیهای اختیاری، سومین رمانی است که یوهان ولفگانگ فون گوته در طول حیاتش نوشت. او در کتاب خویشاوندیهای اختیاری از هوس، عشق و روابط خاص زندگی در قالب ازدواج، دوست داشتن و ... سخن گفته است.
کتاب خویشاوندیهای اختیاری را میتوانید با ترجمهی سعید پیرمرادی بخوانید. پیش از این نیز، این اثر با ترجمهی حسین نوروزی و با تعداد محدود به چاپ رسیده بود.
دربارهی کتاب خویشاوندیهای اختیاری
یوهان ولفگانگ فون گوته، رمان خویشاوندیهای اختیاری را زمانی نوشت که حدودا شصتسالی داشت و شهرتش را هم به عنون یک نویسندهی معروف کسب کرده بود. او برای نوشتن رمان خویشاوندیهای اختیاری از اتفاقات و وقایع زندگی شخصی خودش الهام گرفت. زمانی که سعی میکرد تا زندگی زناشوییاش را حفظ کند و در عین حال، در تلاش بود تا احساساتش را نسبت به زن جوانی تحت کنترل خودش در آورد. او در کتاب خویشاوندیهای اختیاری از روابطی که عشق و هوس میسازند بهره گرفته است و سعی در نتیجهگیری این مطلب دارد که علم یا قوانین شیمی عرف ازدواج و همچنین سایر روابط اجتماعی را به تحلیل میبرد یا ارتقا میبخشد؟
کتاب خویشاوندیهای اختیاری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات فلسفی و دوستداران آثار گوته از خواندن کتاب خویشاوندیهای اختیاری لذت میبرند.
دربارهی یوهان ولفگانگ فون گوته
یوهان ولفگانگ فون گوته، ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت، آلمان به دنیا آمد. او شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسانشناس، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی بود که در طول زندگیاش آثار ادبی بسیاری آفرید. آثاری که در حال حاضر هم جز بهترین نمونههای ادبیات جهان شناخته میشوند. گوته علاقهی زیادی به شاعران ایرانی و علیالخصوص حافظ داشت و همیشه از تاثیری که حافظ بر زندگی و آثارش گذاشت صحبت میکند. از میان آثار مشهور گوته میتوان به رنجهای ورتر جوان، فاوست و دیوان غربی شرقی اشاره کرد. یوهان ولفگانگ فون گوته در تاریخ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در سن ۸۲ سالگی بر اثر عفونت ریوی در آلمان درگذشت.
بخشی از کتاب خویشاوندیهای اختیاری
ادوارد در آستانهٔ رفتن از باغبان پرسید «همسرم را ندیدی؟»
باغبان جواب داد «آنسو، در باغها و تأسیسات جدید؛ کلبهٔ خزهای که ایشان در مجاورت بدنهٔ صخره، روبهروی قصر ساخته بسیار زیباست و امروز تمام میشود، مطمئنم موردپسند عالیجناب واقع خواهد شد، منظرهٔ چشمنوازی در انتظارتان هست؛ در پایین کلبه روستا قرار دارد، قدری که به سمت راست بروید کلیسا قرار گرفته که رأس برج آن دیده میشود؛ و روبهرو قصر و باغها.»
ادوارد با هیجان گفت «به طور حتم چنین است، از چند قدمی اینجا افرادِ مشغولبهکار را نگاه میکردم.»
باغبان ادامه داد «در سمت راست، درّه نمایان است و میتوان از فراز درختان به تماشای افقی دوردست و فرحبخش نشست. باریکهراه منتهی به صخره منظم ساخته شده، بانو بسیار مجرّباند و انجام وظیفه زیرنظر ایشان باعث خوشحالی است.»
ادوارد؛ «نزد همسرم برو و از او خواهش کن منتظر من بماند. به او بگو مایلم خلاقیت تازهاش را ببینم و از آن لذت ببرم.»
باغبان باعجله میرود و ادوارد کمی بعد از او راهی میشود.
ادوارد از ایوان پایین رفت و در همین حال، گلخانهها و باغچهها را برانداز کرد تا به آب رسید و سپس از روی باریکهراه چوبی به محوطهای رسید که از آنجا راه به سوی تأسیسات نو به دو بخش تقسیم میشد. راه سمت راست را که از گورستان میگذشت و مستقیم به بدنهٔ صخره منتهی میشد، رها کرد تا راه دیگر را طی کند، راه سمت چپ، که بهآرامی از بیشهزار دلگشایی میگذشت. در تقاطع آن دو راه، چند لحظه روی نیمکت خوشمنظرهای نشست، بعد از درنگی کوتاه، به باریکهراه اصلی رسید و با بالا رفتن از پلهها و پارهسنگهای پست و بلند از مسیری تنگ بالاخره خود را به کلبهٔ خزهای رساند.
شارلوته در درگاه کلبه به استقبال همسرش ایستاده بود و او را جایی نشاند تا در یک نگاه، تمامی جلوههای گوناگون طبیعت را از پنجره ببیند، انگار پیشِروی قابِعکسی قرار گرفته باشد. ادوارد ابراز خوشحالی و امیدواری کرد که بهزودی با دمیدن نسیم بهاری همهچیز سرزندهتر و شادابتر شود و افزود «فقط مایلم نکتهای را یادآوری کنم، بهنظرم این کلبه کمی تنگ است.»
شارلوته با شوق؛ «اما برای ما دو نفر کافی است.»
ادوارد؛ «درست است، برای نفر سومی هم جا هست؟»
شارلوته؛ «چرا که نه؟ حتا برای نفر چهارمی نیز ظرفیت دارد. برای مناسبتهای پُرجمعیت بناهای تازهای خواهیم ساخت.»
ادوارد؛ «حالا که کسی مزاحم ما نیست و در خلوت خویش حالوهوای آرام و دلنشینی داریم، اعتراف میکنم مدتی است موضوعی در دل دارم که باید در موردش با تو صحبت میکردم، اما فرصت آن به دست نمیآمد.»
شارلوته با گشادهرویی؛ «این موضوع را حس میکردم.»
حجم
۳۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۵ صفحه
حجم
۳۱۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۵ صفحه