
کتاب وقتی بدن سخن می گوید
معرفی کتاب وقتی بدن سخن می گوید
کتاب وقتی بدن سخن می گوید با عنوان اصلی When the Body Speaks: The Archetypes in the Body نوشتهٔ مارا سیدلی و ترجمهٔ محمدمهدی کهربی و زهرا جوانی توسط نشر افکار منتشر شده است. این کتاب اثری عمیق در حوزهٔ روانشناسی تحلیلی و در باب کهن الگوها در بدن است و نویسنده در آن به بررسی ارتباط پیچیدهٔ میان روان و جسم پرداخته است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب وقتی بدن سخن می گوید
کتاب وقتی بدن سخن می گوید به موضوعاتی چون اختلال علائم جسمانی و سببشناسی آن، روانشناسی یونگی، مفهوم آرکتایپ (نمونهٔ ازلی) و روانشناسی نوزاد میپردازد. مارا سیدلی در این اثر، با بهرهگیری از مفاهیم و نظریات یونگی در حوزهٔ رشد نوزاد، نشان میدهد که چگونه تصاویر آرکتایپی شکلگرفته در دوران اولیه زندگی میتوانند به طور دائمی روان فرد را تحت تأثیر قرار دهند. کتاب توضیح میدهد که اختلالات روانتنی چگونه در مراحل اولیهٔ زندگی از طریق هیجانات تنظیمنشده ریشه میگیرند. سیدلی مفاهیم یونگ دربارهٔ «خویشتن» و «آرکتایپها» را با مفهوم «ویشتن اولیه» از دیدگاه فوردهام پیوند میزند و همچنین از کارهای روانکاوان دیگری چون بیون و کلاین بهره میبرد
خلاصه کتاب وقتی بدن سخن می گوید
کتاب وقتی بدن سخن میگوید یک بررسی روانکاوانه از چگونگی تجسم نمادهای آرکتایپی در بدن از بدو تولد است. کتاب با مشاهدات بالینی غنی مارا سیدلی همراه است و به این موضوع میپردازد که تجربیات اولیهٔ زندگی، بهویژه تجربیات مرتبط با بدن و حواس، چگونه در شکلگیری روان و بروز مشکلات روانتنی نقش دارند. نویسنده معتقد است که بدن، مخزن تجربیات اولیه و هیجانات پردازشنشده است و میتواند از طریق علائم جسمانی، داستانهای ناگفته روان را بازگو کند. این کتاب به بررسی چگونگی تأثیرگذاری تصاویر آرکتایپی بر روان فرد از دوران نوزادی و اینکه چگونه اختلالات روانی-تنی از مراحل اولیهء زندگی نشأت میگیرند، میپردازد. این اثر بر این نکته تأکید دارد که بسیاری از مشکلات روانی بزرگسالان ریشه در تجربههای اولیه و رابطهٔ نوزاد با مراقب اصلی، بهویژه مادر، دارد. کتاب با ارائهٔ نمونههای بالینی متعدد، نشان میدهد که چگونه تجربیات اولیه میتوانند منجر به بروز مشکلات روانتنی شوند و چگونه رواندرمانی میتواند به افراد در درک و التیام این زخمهای اولیه کمک کند.
چرا باید کتاب وقتی بدن سخن می گوید را بخوانیم؟
مطالعهٔ کتاب وقتی بدن سخن میگوید از آن جهت اهمیت دارد که منظری جدید برای درک مفهوم آرکتایپ ارائه میدهد. این اثر با تمرکز بر مفهوم هیجان و تجربه آن در بدن، که یکی از موضوعات پیشرو در رویکردهای اخیر روانشناسی است، به خواننده کمک میکند تا ارتباط عمیق میان روان و جسم را بهتر درک کرده و به زبان پنهان بدن خود گوش فرا دهد. این کتاب به ما میآموزد که با توجه به بدن و احترام به پیامهای آن، میتوانیم به سوی یک زندگی سالمتر، معنادارتر و آگاهانهتر حرکت کنیم . این اثر نگاهی پیشرو از روانکاوان یونگی و اندیشه یونگ را به نمایش میگذارد که هنوز هم برای بشریت آوردههای شگفتانگیز بسیاری دارد.
خواندن کتاب وقتی بدن سخن می گوید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب برای تمامی علاقهمندان به روانشناسی تحلیلی یونگ، رواندرمانگران، دانشجویان رشتههای روانشناسی و مشاوره و تمامی افرادی که به دنبال درک عمیقتری از ارتباط میان روان و جسم و تأثیر تجربیات اولیه بر زندگی بزرگسالی هستند، پیشنهاد میشود . به طور خاص، متخصصان و دانشجویان در زمینههای روانکاوی و رواندرمانی کودک و بزرگسال از این کتاب بهره فراوان خواهند برد.
درباره مارا سیدلی
مارا سیدلی متولد ۱۹۳۶ یا ۱۹۳۷ و درگذشتهٔ ۲۰۰۰ یک روانکاو کودک و بزرگسال بود که در انجمن روانشناسی تحلیلی لندن آموزش دید. او در سال ۱۹۸۸ بهعنوان استاد مدعو در دانشگاه نیومکزیکو منصوب شد. سیدلی همچنین رئیس مؤسسهٔ یونگ در سانتافه، کالیفرنیا و مدیر مؤسسهٔ پیشرفت روانشناسی تحلیلی بود. او نظارت و آموزش مشاهدهٔ نوزاد را در لندن، ایتالیا و ایالات متحده آمریکا بر عهده داشت. از دیگر آثار او میتوان به کتاب «خویشتن در حال آشکار شدن» (The Unfolding Self) اشاره کرد.
فهرست کتاب وقتی بدن سخن می گوید
پیشگفتار
پیشگفتار کتاب به اهمیت درک زبان بدن و چگونگی بازتاب تجربیات روانی در جسم میپردازد. در این بخش، نویسنده به این نکته اشاره میکند که بدن، تاریخچهای از تجربیات زیستهٔ ما، بهویژه تجربیات اولیه و هیجانات سرکوبشده را در خود نگه میدارد. هدف کتاب، روشن ساختن این ارتباط و ارائهٔ راهکارهایی برای فهم عمیقتر خود از طریق توجه به پیامهای بدن است.
مقدمه
مقدمه، چارچوب نظری کتاب را مشخص میکند و بر رویکرد روانشناسی تحلیلی یونگ تأکید دارد. مارا سیدلی توضیح میدهد که چگونه مفاهیم یونگی مانند آرکتایپها (بهویژه آرکتایپ خویشتن) و ناخودآگاه جمعی، در درک اختلالات روانتنی و تجربیات اولیهٔ نوزاد به کار گرفته میشوند. همچنین به نقش حیاتی رابطهٔ مادر و نوزاد در شکلگیری روان سالم و چگونگی تأثیر آسیبهای اولیه بر سلامت جسمی و روانی در بزرگسالی اشاره میشود. مقدمه بیان میکند که کتاب به بررسی تجسم نمادهای آرکتایپی در بدن از بدو تولد و چگونگی تأثیر این فرایند بر رشد روانی فرد میپردازد.
فصل اول: آرکتایپها و تولد
این فصل به بررسی عمیق مفهوم آرکتایپ و تجلی آن در لحظهٔ تولد و تجربیات اولیه نوزاد میپردازد. سیدلی توضیح میدهد که آرکتایپها، بهعنوان الگوهای غریزی و جهانی رفتار و تجربه، از همان ابتدای زندگی فعال هستند و بر نحوه درک نوزاد از خود و دنیای اطرافش تأثیر میگذارند. این فصل از طریق بررسی مطالعات موردی (جین، ماری، لیندا و لیزا)، نشان میدهد که چگونه تجربیات خاص دوران نوزادی و تعامل با مراقبین، با الگوهای آرکتایپی درهمتنیده شده و میتوانند زمینهساز الگوهای روانشناختی و حتی مشکلات روانتنی در آینده شوند. تأکید بر این است که بدن نوزاد، اولین صحنه تجلی این نیروهای آرکتایپی است.
فصل دوم: عروسک خیمهشببازی (کار با مکانیسمهای دفاعی اوتیستیک در رواندرمانی مادر و نوزاد)
این فصل به یکی از پیچیدهترین جنبههای رواندرمانی، یعنی کار با مکانیسمهای دفاعی بسیار اولیه میپردازد که گاهی به عنوان دفاعهای اوتیستیک یا اسکیزوئید توصیف میشوند. سیدلی با استفاده از استعارهٔ «عروسک خیمهشببازی»، حالتی را توصیف میکند که در آن فرد، بهویژه در پاسخ به آسیبهای اولیه شدید، از تجربه هیجانی واقعی خود جدا شده و به شکلی مکانیکی و بدون احساس زندگی میکند. این فصل به تفصیل به یک مطالعه موردی میپردازد که در آن رواندرمانی همزمان مادر و نوزاد انجام شده است. تمرکز بر شناسایی و درک این مکانیسمهای دفاعی در رابطه مادر و نوزاد است و اینکه چگونه درمانگر میتواند به مادر و کودک کمک کند تا از این حالت دفاعی خارج شده و به سمت یک تجربه هیجانی زندهتر و ارتباطی اصیلتر حرکت کنند. همچنین به نقش آرکتایپ قهرمان و چگونگی تبدیل شدن از حالتی منفعل و کنترلشده (عروسک) به عاملی فعال و دارای هیجان (کودک) و تجربه هیجانهای آرکتایپی در زمان تولد پرداخته میشود.
فصل سوم: نوزاد یونگی
در این فصل، مارا سیدلی دیدگاه کارل یونگ را در مورد روانشناسی نوزاد و رشد اولیه روانی تشریح میکند. برخلاف برخی رویکردهای روانکاوی که بر آسیبشناسی اولیه تمرکز دارند، دیدگاه یونگی بر وجود یک «خویشتن» اولیه و ذاتی در نوزاد تأکید میکند که از همان ابتدا در جهت تمامیت و یکپارچگی در حرکت است. این فصل به بررسی مفاهیمی چون ناخودآگاه جمعی و تأثیر آن بر تجربه نوزاد، اهمیت تصاویر و نمادهای آرکتایپی در دنیای درونی نوزاد، و چگونگی تأثیر محیط (بهویژه رابطه با مادر) بر شکوفایی یا سرکوب این پتانسیل ذاتی میپردازد. از طریق مطالعات موردی (پائول و بری)، نشان داده میشود که چگونه تجربیات اولیه نوزاد را میتوان از منظر روانشناسی یونگی تفسیر کرد و چگونه این دیدگاه میتواند به درک عمیقتری از رشد سالم و مشکلات احتمالی در این مسیر کمک کند.
فصل چهارم: نامگذاری بینامونشانها (روشی برای متوقف کردن کنشنمایی)
این فصل بر اهمیت زبان و نمادسازی در فرآیند رواندرمانی، بهویژه در کار با نوجوانانی که تجربیات آسیبزای اولیه خود را از طریق رفتارهای تکانشی و مخرب «کنشنمایی» (acting out) میکنند، تمرکز دارد. سیدلی استدلال میکند که بسیاری از این رفتارها ناشی از ناتوانی در بیان کلامی هیجانات و تجربیات دردناکی است که در دوران پیشکلامی رخ دادهاند و هرگز نامگذاری نشدهاند. وظیفه درمانگر در اینجا، کمک به بیمار برای یافتن کلمات و نمادهایی است که بتواند این تجربیات «بینامونشان» را بیان کند. با این کار، انرژی روانی که قبلاً صرف کنشنمایی میشد، میتواند به سمت درک و یکپارچهسازی سوق داده شود. این فصل از طریق تحلیل موارد بالینی دو نوجوان خشمگین (اندرو و آنتونی)، نشان میدهد که چگونه فرآیند نامگذاری و نمادسازی میتواند به مهار کنشنمایی و آغاز فرآیند التیام کمک کند.
فصل پنجم: مکانیسم دفاعی خویشتن در برابر محرومیت شدید
این فصل به بررسی مکانیسمهای دفاعی پیچیده و گاه افراطی میپردازد که خویشتن (Self) در مواجهه با محرومیتهای عاطفی و محیطی شدید در دوران اولیه زندگی به کار میگیرد. سیدلی توضیح میدهد که در شرایطی که نیازهای اساسی نوزاد برای امنیت، عشق و ارتباط برآورده نمیشود، خویشتن برای بقای روانی خود مجبور به ایجاد دفاعهایی میشود که میتواند شامل جدا شدن از واقعیت، ایجاد دنیایی خیالی (زندگی در جهانی دیوانهوار، فضاپیما)، یا همذاتپنداری با پرخاشگر (صدام حسین) باشد. این فصل به تفصیل به پویایی این مکانیسمهای دفاعی، مانند مرحله سادیستی، بازی کمد، بچه گربه گم شده، و جابهجایی نقشه میپردازد. همچنین به اهمیت «فریاد ابتدایی» بهعنوان تلاشی برای ابراز درد و خشم اولیه و نقش «حوزهٔ تعاملی» و «انتقال متقابل» در فضای درمانی برای درک و کار با این دفاعها اشاره میکند.
فصل ششم: سایه (چگونگی شکلگیری در کودکی)
این فصل به یکی از مفاهیم کلیدی یونگ، یعنی "سایه" (Shadow)، میپردازد. سایه شامل آن بخشهایی از شخصیت ماست که آنها را نمیشناسیم یا نمیپذیریم، اغلب به این دلیل که با تصویر آگاهانه ما از خودمان یا با انتظارات جامعه در تضاد هستند. سیدلی توضیح میدهد که چگونه سایه در دوران کودکی، از طریق تعامل با والدین و محیط، شکل میگیرد. تجربیات و هیجاناتی که توسط والدین طرد یا تنبیه میشوند (مانند خشم، حسادت، یا حتی برخی جنبههای خلاقیت) به سایه رانده میشوند. این فصل به بررسی ارتباط میان عواطف، بدن و سایه میپردازد و نشان میدهد که چگونه جنبههای طرد شده شخصیت میتوانند در بدن به صورت تنشها یا علائم جسمانی ظاهر شوند. همچنین به تفاوت میان سایه شخصی و سایه جمعی و چگونگی تجلی سایه در فرآیند رواندرمانی و موارد بالینی (جان، مایکل و عقده مادر) اشاره میشود.
فصل هفتم: روانتن و بستر آرکتایپی
این فصل به طور مستقیم به ارتباط میان روان (psyche) و تن (soma) و زمینه آرکتایپی این ارتباط میپردازد. سیدلی استدلال میکند که تجربیات روانتنی صرفاً نتیجه تعارضات روانی نیستند، بلکه ریشه در الگوهای آرکتایپی بنیادینی دارند که از بدو تولد در ما فعال هستند. او به بررسی چگونگی ارتباط تخلیههای غریزی با تصاویر آرکتایپی میپردازد و نقش خویشتن اولیه (primary self) را در رشد نوزاد و نحوهٔ تجربهٔ بدن توسط او برجسته میکند. از طریق مشاهدهٔ یک نوزاد و تحلیل اختلالهای اولیه، نشان داده میشود که چگونه تجارب اولیه میتوانند منجر به شکلگیری الگوهای روانتنی خاصی شوند. مطالعه موردی «هانا» و تحلیل آن، به تفصیل چگونگی کار با بیمار روانتنی را از منظر یونگی نشان میدهد، با تأکید بر اینکه چگونه بدن میتواند به عنوان صحنهای برای تجلی نیروهای آرکتایپی و تعارضات روانی عمل کند.
فصل هشتم: زمانی که معنا در بدن گم میشود
این فصل به بررسی پدیده اختلالات روانتنی از این منظر میپردازد که چگونه معنای تجربیات روانی میتواند در بدن گم یا محبوس شود و به جای بیان نمادین یا کلامی، از طریق علائم جسمانی ابراز گردد. سیدلی به نظریه یونگ درباره "دوقطبی بودن آرکتایپها" (جنبههای مثبت و منفی) و نقش «کنش متعالی» (transcendent function) در ایجاد پلی میان آگاهی و ناخودآگاه و یافتن معنای جدید اشاره میکند. او همچنین به «کارکرد نمادین» بدن و اینکه چگونه علائم جسمانی میتوانند به عنوان نمادهایی از تعارضات درونی یا تجربیات پردازشنشده درک شوند، میپردازد. نقش «فوردهام» و سهم او در تحولات جدید در نظریه یونگی، بهویژه در مورد اهمیت تجربیات بدنی اولیه، مورد بحث قرار میگیرد. این فصل به بررسی "وضعیتهای روانتنی" مختلف و "راهحلها"ی احتمالی از طریق رواندرمانی میپردازد. در نهایت، بدن به عنوان ظرفی برای نگهداری تجربیات و «دال» (signifier) یا نشانهای از معانی پنهان توصیف میشود. مطالعات موردی (رانی، ماری و الیزابت) نشان میدهند که چگونه فرآیند درمانی میتواند به بازیابی معنای گمشده در بدن و التیام علائم روانتنی کمک کند.
بخشی از کتاب وقتی بدن سخن می گوید
«مایکل رابطهٔ خود با مادرش را به عنوان کودکی توصیف کرد که چگونه همیشه احساس میکرد قربانی بیگناه خلقوخوی مادرش بود. او مادرش را فردی کنترلگر و تندخو؛ ولی گاهی مهربان میدانست. مایکل گفت که مادرش او را به این دلیل دوست داشت که او پسری خوشرفتار و باهوش بود. هیچ فضایی برای ابراز احساسات ناخوشایند یا خشمگین برای مایکل وجود نداشت. مادرش حس مالکیت قویای نسبت به مایکل داشت؛ زیرا او فرزند وسط و برای مادرش «پسری خاص» بود. او انتظارات زیادی از مایکل داشت و سعی میکرد همیشه او را کنترل کند.
از بخت خوب مایکل، آنها در مزرعه زندگی میکردند و او میتوانست در دشتها پنهان شود و در تصور خودش پناه بگیرد. برای مایکل تنها بازی کردن در حیاط با حیوانات و پرورش گیاهان، تسلیبخش بود. او همچنین مخفیانه تونلی را حفر میکرد که باور داشت به او اجازه میدهد به چین فرار کند؛ جایی که در آن تنها خواهد بود. تصور فرار از داشتن احساسات بد درمورد مادرش برای مایکل آسانتر بود؛ زیرا او میخواست مادرش او را دوست داشته باشد و از رهاشدگی میترسید. مایکل چند باری جرئت کرده بود که مادرش را به چالش بکشد؛ ولی مادرش مسئله را به پدرش گفته بود و پدرش پس از بازگشت از محل کار به خانه با کمربند مایکل را کتک زده بود. مایکل پدرش را به عنوان مردی غمگین توصیف میکرد که در کارش شکستخورده و همسرش از او متنفر بود.
در کل فضای کودکی، غمانگیز و مملو از ترس و افسردگی بود. تفریح، لذت و لحظههای شاد اصلاً وجود نداشت. پس از ورشکستگی پدرش، آنها با والدین مادرش زندگی میکردند که از پدر مایکل متنفر بودند. به نظر نمیرسید که آنها بچهها را دوست داشته باشند؛ ولی مهماننواز بودند؛ زیرا خودشان را «مسیحیان خوب» تلقی میکردند. مایکل به خواهر و بردارش اشارهای نکرد. رکود بزرگ مالی، باعث نابودی خانوادهاش شده بود و در بیماری افسردهوار پدرش و بیماریها و غم جسمانی مادرش نقش داشت. با توجه به وضعیت خانوادگی، مایکل نهایت تلاشش را کرده بود که پسر خوبی باشد تا هم مادرش را خوشحال کند و هم به این دلیل که میترسید محبت او را از دست بدهد یا بدتر از آن، باعث مرگ مادرش شود. بنابراین، او به مطالعاتش یا تصوراتش پناه برد و به محلهای فانتزی فرار کرد که در آن میتوانست به آرامش برسد؛ اما او بسیار تنها بود.»
حجم
۷۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه
حجم
۷۳۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۷۲ صفحه